خانه بلاگ
بیشتر
داشتم پاکت سُند را که پر بود می بردم دستشویی خالی کنم که یکباره از خودم پرسیدم: «این چیزی بود که می خواستم بعد از سی سالگی بشم؟ یه آدم شکست خورده ی شَل و پیت که شاش دیگرون رو می ریزه تو دستشویی؟!» جوابش یک «نه» بود، یک «نه ضربدر ۱۰ به توان ۲۰» یک «نه» بلند که بتواند دیوار صوتی را بشکند و تمام آن لحظه های مجبور و اشتباه این سالها را با خاک یکسان کند... لحظه هایی که قرار بود یک وقفه کوتاه باشد تا بعد بتوانم نشان بدهم فقط برای کارگری و فعله گی ساخته نشده ام: یعنی فیلمسازی، نویسنده ای، کسی شوم! —مرتضا سلطانی