عمومی

دنبال کن

Jahanshah Javid


سن: ۶۲ |

متولد شهر: آبادان |

عضو از ۱۱ مهر ۱۳۹۱

یگانه سنگر برای دفاع از بشریت همانی است که آماج حملات ویرانگر قرار گرفته؛ دفاعی جانانه و نه صرفا ذهنی، پا بر زمینِ ریگ‌زارِ واقعیت و نه در پیچ و خم راهروهای نهادهای بی‌اثر یا کم‌اثر، دفاع از ماهیت و معنا نه صوری و به جهتِ ژست‌های فخرفروشانه. دفاعی که در برابر سیل ویرانگر بنیادگرایی و افراط‌گرایی و هویت‌گرایی‌های ضدبشری و واپس‌گرایی‌های خفقان‌آور که همه‌ی همت‌شان را وقف خاموش کردن شعله‌ی نیمه جان گفتمان حرمت نَفْسِ انسان کرده‌اند، فریاد برمی‌آورد: «حقوق بشر مرد، پس زنده باد حقوق بشر.»—ایمان آقایاری
دوباره گفت مو از ئی گلدسته ها خوف دارم میرزا ممد. گلدسته ها را که می ساختن گوشمِ گرفتم و گفتم یا سلطون براهیم* کارگرانه پِرت کن پائین دست و پاشون شَل و پَل بلکه ولم کنن. سلطون براهیم* -هنی صداش منه گوشمه- گفت ای لُر صاف ساده کار ز ئی چیا گذشته.—محمد حسین زاده
کار جر وا جر دهان تمام شد. ۶ ساعت روی آن سنگ غسالخانه. حالم داشت از همه‌چیز بهم می‌خورد. دکتر «آنتونیو» که می‌خواهد «تونی» صدایش کنند،‌ داشت روکش موقت را تراش می‌داد. هی قد و قواره دندان را می‌گرفت و هی تراش می‌داد. گفتم که بی‌حسی رفته و دندان عصب‌کشی شده یعنی درد. گفت باید تحمل کنی تا قالب درست دربیاید. آمد فشار بدهد،‌ ناخودآگاه از درد با مشت زدم روی زانوی بدبخت. شوکه شد! ۵ ثانیه سکوت کرد ولی کم نیاورد. باز فشار داد. یک قطره اشک گوشه چشم راستم نشست. —ونوس ترابی
خانم چادری کناریم که با پررویی خودشو رو صندلی شیش نفره که الان هشت نفر شدیم جا داده وسط همین بلبشور تصمیم می‌گیره جوراب‌شلواری نایلونی بخره. فروشنده که تتوی کلفت ابروهاش تا شقیقه‌هاش رسیده از زیر چادر خانومه بهش می‌گه سایزته عشقم ببر. من واسه‌ی مامانم خاله‌م زن‌داداشم هم بردم همشونم از شما چاق‌ترن! خریدار بدون یه کلمه حرف زدن به پهلوی من یه سقلمه می‌زنه و فقط به خودش زحمت می‌ده قیافه‌شو کج‌وکوله کنه که نظرمو بدونه. —نگارمن
کسی که رأی می‌دهد، حقِ گفتنش را به دیگری محوّل می‌کند. هر رأی دادن، در هر صورتی، دست برداشتن از گفتن است. رأی دادن به این معناست که «من می‌گویم دیگری به‌جای من بگوید». رأی می‌دهم، من دیگر از حیوانی سیاسی بودن خسته شده‌ام. دیگر نمی‌خواهم «بگویم». پس تو بگو، تا من درباره‌ی حرف تو تنها شَستم را بالا بگیرم، یا پایین بیاورمش. من دیگر نای گفتن ندارم.—ایلکای
اگر معتقدیم که انتخاب‌های جمهوری اسلامی عاقلانه نیست و برای بقا قاعدتاً باید به سازش با مردم، حتی مخالفان و همینطور جهان خارج دست بزند، مشخص است که جمهوری اسلامی را نشناخته‌ایم. اگرچه این حکم‌ها معقول، معمول و صحیح است، اما نکته این‌جاست که حکومت جمهوری اسلامی حکومتی غیرمعمولی است. عقلانیتِ معطوف به بقای یک حکومت غیرعادی، متوسل شدن به روش‌های غیرعادی است. —ایمان آقایاری
مریم محمودآبادی چندی پیش در خصوص مکالمه‌ای که با بازجویش داشته در استوری اینستاگرامش نوشته بود: بازجو گفت «چرا برای نیکا شاکرمی استوری گذاشتی؟!» بهش گفتم چون وحشیانه کشته شده! در جواب به من گفت «کی گفته کشته شده؟ مگه تو اونجا بودی؟» و من در پاسخ گفتم: «روز عاشورا مگه شما در صحرای کربلا بودی؟»—انقلاب زنانه
مسیر طولانی‌ و ناهمواری سپری شده. دهه‌ی شصت و هفتاد اگر عکس سه در چهار زنی در دست مرد «نامحرم» می‌بود، خودش بی‌آبرویی بود. اگر کسی عکس‌های «لختی» و لحظات سکسی را روی CD منتشر می‌کرد، اعتبار اجتماعی‌ او خدشه دار می‌شد. اکنون اما انگار پرده‌ای کنار رفته؛ خیلی چیزها بعد از زن زندگی آزادی متفاوت شده و دیگر هم قرار نیست به حالت قبلی برگردد.—ایلکای
واکنش‌های بسیاری از خانواده‌های دادخواه را رابطه به مرگ این جنایت‌کار دیدم؛ از مادران خاوران تا خانواده‌های پروازاوکراینی، تا دادخواهان آبان ۹۸ و جنبش زن زندگی آزادی؛ ترکیبی از افسوس و خوشحالی، آرامش و خشم، و عین حال امیدواری دوباره به تحقق عدالت.—شیرین عبادی
خامنه‌ای بی‌آنکه بخواهد، در بازدید مزورانه و متکبرانه‌اش از نمایشگاه کتاب، داستان‌هایی را جان بخشید و در مقابلِ دیدگانِ مخاطبان به تصویر کشید. ادبیات و در مقیاس وسیع‌تر، اساسا هنر، عرصه‌ی لغزانی برای رقاصیِ خودکامگان است؛ ناگاه آن‌ها را با همه‌ی جبروت‌شان دست می‌اندازد، بر زمین می‌زند و گاه می‌بلعد.—ایمان آقایاری

بیشتر