خانه چنین گفت
بیشتر
خفقان گرفتن درباره درد، یک تکهای از عزتنفس زنانه است. مردها را نمیدانم. اما این خود منم. با خجالت میگویم و مینویسم چون اگر قدرتی داشتم آنروز به خانه برگردم و طرف را با همین قلمی که در دستم است به درک بفرستم، اینطور هنوز خودم را در خلوت نمیجویدم. فکرهای ناجور زیاد به ذهنم آمد. باید بگذریم. اما همینقدر برایت بگویم که آدمیزاد توان انجام هرکاری را دارد. میگویم هر کاری، یعنی هر کاری. ونوس ترابی
هر آنجا که در آن چای خشک داری، دیگر نه خانهی موقت توست که اقامتگاهِ دائم توست. این است فلسفهی چای خشک. احساس خانه بودن باعث میشود آنجا بهت بد نگذرد. از همین نقطه میخواهم برسم به اینکه وقتی از خانه موقت دوستم در تهران میآیم بیرون و با بعضی نفرات از دوستانم حرف میزنم، میبینم که تمام مدت ناراضی و غرغرو و شاکیاند و حالشان از آنچه زندگی-در-ایران مینامند دارد به هم میخورد.ایلکای
بحران از جایی آغاز میشود که جمع کثیری از مردم نسبت به بنیادهای ایدئولوژی حاکم دچار تردید جدی میشوند. از اینجا حضورِ توأمانِ چهرهی غضبناکِ امرِ حاکم، ضرورت مییابد؛ چهرهای که عموما در زمان تاسیس و برای ایجاد رعب در دل مخالفان رو مینماید و سپس به پشت پرده میخزد تا همواره هیمنه و شهرتِ هراسناکیاش حفظ شود. ایمان آقایاری
انبوه مردم به درستی تشخیص داده بودند که همه چیز سیاسی است. آنان میدانستند که در ایران تحت سیطرهی جمهوری اسلامی هیچ ناحیهی مستقلی وجود ندارد. نه توجیهات اقتصادی و نه هیچ نوع توجیه دیگری نمیتواند توضیح معقولی برای رفتارهای حکومتی باشد که همهی شؤون زندگی مردم را اسیر بوالهوسیهای خود کرده است. بنابراین و مطابق عقل سلیم، جان به لب رسیدگان، مرجع فلاکتها را هدف گرفته و علیه تمامیت حکومت شوریدند. ایمان آقایاری
آنچه [نرگس محمدی] مطالبه کرده و میکند نه آرمانهایی دست نایافتنی یا تلاشی برای برپایی بهشت بر زمین که جهدی در جهت کاستن از رنجهای بشر است. او بر آن نیست تا تمامیت نظم موجود و مستقر در عرصهی بینالمللی را بر هم زند بل خواستار اجرای اصول عادلانهی قوانین مترقی جهانی در ایران و سایر نقاط دنیا است. او به فعلیت رسیدن قوای نهادهای مدافع آزادی و دموکراسی را تمنا میکند. از قضا آنچه ما نداریم و میخواهیم از همین جنس است. ایمان آقایاری
آرمیتا درگذشت؟ این غلطترین کلمه ممکن است. آنها نه اجازه دادند کمیته تحقیقی شکل بگیرد و نه روزنامهنگار مستقلی را برای راستیآزمایی ادعایشان حاضر شدند بپذیرند. کارنامه سیاهشان هم سرشار از دروغ است. پس آرمیتا، جان باخت، مثل دهها دختری که خواستند زندگی کنند و جمهوری اسلامی مانع شد.مجتبی نجفی
پیکرِ بی جان آن پیرزن، که به روی شکم خوابیده بود و حالا دیگر چهرهای هم نداشت، انگار سرنوشت غاییِ همهی انسانها را لحظهای از مقابل چشمم گذرانده بود و من در ذهنم فقط سعی میکردم روزهای خوش جوانیاش را تصور کنم؛ گویی میخواستم در ذهن خودم، که فقط معطوف به روزگار گذشته بود، خوشبختی را همانجا روی همان زمینِ سرد در خیالم ببافم و دور تنِ بی جانش بپیچم: بیا، حالا تو خوشبختی، لااقل در ذهن من. ایلکای
بدنش مثل وقتی بود که از حمام بیرون میآمد. نمدار و بیحرارت. موهای دستش کز داده شده بود. تصورش کردم که با شنیدن صدای سوت خمپاره، دستش را جلوی صورتش گرفته است. یا چه میدانم، آنوقتی که خمپاره در چند متریاش به زمین گرم خورده بود. پس چرا دستهاش سالم بود؟ فقط موهاش کز داده شده بود؟ از حرارت انفجار یا چه؟ پس چرا موهای سرش سالم مانده بود؟ خب معلوم شد که کلاه بر سر داشته. چه خوب! چه خوب میگل عزیزم! آنهم در این گرما!ونوس ترابی
در نهایت سرجمع کنشهای بازیگرانِ صحنه نتیجهی «جنگ ماهرانهی ناخدای استبداد با خدای آزادی» را معین خواهد کرد.ایمان آقایاری
نرگس که همت بیدریغ خود را صرف برملا کردن نقض سیستماتیک حقوق انسانی در ایران کرده است؛ اکنون مسئولیتی بس خطیر بر عهده دارد. مسئولیتی که متضمن حفاظت از حقوق بشر، نهتنها برای امروز، که در مسیر پیش رو برای ایجاد تفسیر در جامعه ایران است.نامه ۲۲ همبند نرگس محمدی
جمهوری اسلامی مخروبهای است موحِش که تقریبا بر سر ماهیت آن توافقی همگانی وجود دارد. لذا در ادامه و در راستای غلبه بر آن، نباید اجازه داد که چشمِ اوباشِ حکومت به پنجرهای شکسته در ساختمان ما بیافتد، یا اگر سنگی پراندند و شیشهای را شکستند با ترمیمِ به موقع، باید آنان را از پیروزیهای بزرگتر در ترویج شرارتشان ناامید کرد.ایمان آقایاری
مخالفت با حقوق و آزادی زنان و اصرار در حجاب اجباری هم می تواند نقاط آسیب پذیرِ پیکر جمهوری اسلامی ایران باشد یعنی در حُکم پاشنهی آشیل یا چشم اسفندیار که از آن راه زنان ایرانی بطور جمعی بتوانند همچون پاریس یا رستم که دشمن را از پای درآوردند، دشمن خود را به نابودی بکشانند. به امید آمدن آن روز!مهوش شاهق
در پیِ نبردها، سازشها، شکستها و دستاوردهای اندک، در نهایت احساس خفگی عمومی جامعه را به عصیانی تمام عیار رهنمون شد. سوژهای زاده شد که دیگر رامِ هیچ ترفندی نمیشود.ایمان آقایاری
هرگز فكرشو نميكردم كه يه روز رئيسى امريكا باشه، نيمار عربستان، رونالدو ايران!ناشناس
بنا به تعبیری طنزآمیز جمهوری اسلامی «عصارهی رذایل» تاریخی است. این قبیل حکومتها ذاتا در حکم استثنا و نه قاعدهاند. به ندرت اتفاق میافتد که تمام شرایط برای ظهورِ حکومتی به نمایندگی از تعصبات، جهلها، خامیها، تاریک اندیشیها و خیرهسریهای یک ملت فراهم شود و جریان حاکم نیز در سرکوب و زدودنِ نیروهای مقاومتِ «فکری، اخلاقی، هنریِ» همان ملت و تحمیلِ یکدستیِ مدنظرش توفیق یابد.ایمان آقایاری
همین جوری که میسوزم، بسوزی… کفن بهر عزیزونت بدوزی… که کُشتی یار ما رو، بی مروّت.رسول خادم در صفحه اینستاگرام به مناسبت درگذشت مهسا امینی
خوشبختانه نسل جوان ایران پس از آغاز جنبش انقلابی ژینا در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ نشان داده که به این بلوغ فکری کانتی رسیده و دیگر نه تنها حاضر نیست از ولی فقیه اطاعت کند بلکه خواستار برقراری سکولاریسم و جدایی مطلق دین از دولت است. او با دست رد زدن به اسلام سیاسی ، همزمان نیز با هر گونه ایدئولوژی عرفی چون فاشیسم و مارکسیسم - لنینیسم که میخواهد دیکتاتوری تکحزبی به وجود آورد مخالف است.مجید نفیسی
جمیله خیلی بدهیبت و ترسناک بود ولی خودش زن شسته و رفتهای بود و تمیز، و چون بداخلاق بود و کمحرف، مورد قبول مامانم واقع شده بود. سر منو یه جوری توی بغلش میگرفت و موهامو چنگ میزد انگار پشم گوسفند میشوره یا دیگ مس میسابه. بعدم تا اشکمو درنمیآورد ولم نمیکرد و با چهارتا غر میرفت. نگارمن
یگانه راهِ توفیق، پیوستن به حرکتِ خودانگیخته و خودسامانی است که دیر یا زود از دلِ این جراحات برخواهد خواست. برای این پیوستن، ظرفیتِ همکاری و همیاریِ جنبشی نیاز است؛ نیازی که با خودرأی بودن، تفرقهانگیزی، خود مطلقپنداری و انحصارطلبی موافق نیست.ایمان آقایاری
تحمیلگرانِ غم و مرگ و یأس، آشفته و سراسیمه تنها ترفندشان را به کار بستند و باز هم به بازداشت و نمایش وقاحت روی آوردند. اکنون نیز احتمالا در تلاش برای تحمیل اعترافات و یا پروژهای منسوخ و نخنما از این دست هستند. اما مهدی یراحی کار خود را کرد، مثل همهی کسانی که یک روزی در یک جایی ردِّ درست خود را گذاشتند؛ ردّی که هرگز پاک نخواهد شد.ایمان آقایاری
خفقان گرفتن درباره درد، یک تکهای از عزتنفس زنانه است. مردها را نمیدانم. اما این خود منم. با خجالت میگویم و مینویسم چون اگر قدرتی داشتم آنروز به خانه برگردم و طرف را با همین قلمی که در دستم است به درک بفرستم، اینطور هنوز خودم را در خلوت نمیجویدم. فکرهای ناجور زیاد به ذهنم آمد. باید بگذریم. اما همینقدر برایت بگویم که آدمیزاد توان انجام هرکاری را دارد. میگویم هر کاری، یعنی هر کاری. —ونوس ترابی