چنین گفت

بیشتر

من آرزو می‌کردم که بچگی خودم را به یاد بیاورم اما وقتی که می‌آمد و آنرا حس می‌کردم مثل همان ایام سخت و دردناک بود!—صادق هدایت
کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان کندن می‌کنند در صورتیکه بسیاری از مردم فقط در هنگام مرگشان خیلی آرام و آهسته مثل پیه‌سوزی که روغنش تمام بشود خاموش می‌شوند.—صادق هدایت
داستانهای سانسورآنقدر بامزه‌اند که روزی بی‌تردید، کسی کتابی مفرح و پرفروش ازش درخواهد آورد که ترجمه خواهد شد وباعث تفریح خوانندگان. مثلا، مجموعه شعردوستی که ۷۰ مورد خورد ویکیش این بود: "سه شب با ستاره های سبلان خوابیدم" خرمردِ رندِ سانسورچی فکرکرده بود "ستاره‌های سبلان"نام زنی‌ست لابد!:-)—مهرداد قاسم فر، روزنامه نگار
از زمان شاه شهید خدا بیامرز شاگرد به فرنگستون فرستادیم و این حال و روزمان هست، اما ژاپن که خیلی بعد از ما به صرافت افتاد حالا کسی نیست بهش بگه بالای چشمت ابروست.—حاجی آقا-صادق هدایت
آدمی بودن ... حسرتا! مشکلی‌ست در مرز ناممکن. نمی‌بینی؟—احمد شاملو
به گمان من پس از عارف، تنها این احمد شاملو و سیمین بهبهانی هستند که شایستۀ لقب شاعر ملی می باشند. هیچ یک از شاعران معاصر ما، از نیما یوشیج گرفته تا فروغ فرخزاد، سزاوار چنین لقبی نیستند. —مجید نفیسی
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم...—حافظ
حالا که رفته ای / 
پرنده ای آمده است / 
در حوالی همین باغ روبرو/ 
هیچ نمی خواهد،
/ فقط می گوید: کو کو... —محمدرضا عبدالملکیان
به تو فکر مي کنم / و دلم پر مي شود از تنهايي / همچون برکه اي / که به تصوير ِ ماه دل بسته است —یاور مهدی پور
فشاری که در موقع تولیدمثل، دونفر را برای دفع تنهایی به‌هم می‌چسباند در نتیجه همین جنبه جنون‌آمیز است که در هرکس وجود دارد و با تاسفی آمیخته‌است که آهسته به‌سوی عمق مرگ متمایل می‌شود [...] تنها مرگ است که دروغ نمی‌گوید!—بوف کور، اثر صادق هدایت
آموخته ام ... با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.—چارلی چاپلین
«در این محیط پست و احمق‌نواز ِ سفله‌پرور و رجاله‌پسند که شما رجل برجسته آن هستید و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستی‌ها و حماقت خودتان درست کرده‌اید و از آن حمایت می‌کنید، من در این جامعه که به‌فراخور زندگی امثال شما درست شده نمی‌توانم منشأ اثر باشم.»—حاجی آقا، نوشته صادق هدایت
خوشبختی توپی است که وقتی می‌غلتد به دنبالش می‌رویم و وقتی توقف می‌کند به آن لگد می‌زنیم. —فرانسوا رنه دو شاتوبریان
خدا نه مرکب است نه جسم است نه مرئی است نه حال است، نه محل است ، نه شریک دارد نه معانی وصفات زائد بر ذات دارد ونه به هیچ چیز و هیچکس نیاز دارد وخلاصه مقامش عالی تر از این است که اصلا وجود داشته باشد . —صادق هدایت /توپ مرواری
آیا می‌توان تصور کرد که تشکیل حکومت‌های دمکراسی به‌معنی این بوده است که ظلم و تعدی‌های سلاطین جور را مشروع کند؟—علی‌اکبر دهخدا
واعظی در منبر سخن می گفت. یکی از مجلسیان گریه ای سخت می کرد . واعظ گفت ای مردمان صدق از این مرد بیاموزید که این همه گریه بسوز می کند. مرد برخاست و گفت ای مولانا من نمی دانم که تو چه می گویی. اما من بزکی سرخ داشتم ریش تو به ریش ان بزک می ماند . در این دو روز سقط شد هرگه تو ریش می جنبانی مرا از ان بزک یاد می اید و گریه بر من غالب می شود! —رساله ی دلگشا، عبید زاکانی
اینکه دیگر دخلی بفرنگیها ندارد، اما میخواهم بگویم که ما بد تربیت می شویم، همه خرابی ما بگردن همین خرافات است که از بچگی توی کله مان چپانده اند و همه مردم را آن دنیائی کرده اند. این دنیا را ما ول کرده ایم و فکر موهوم را چسبیده ایم، نمیدانم کی از آن دنیا برگشته که خبرش را برای ما آورده! از توی خشت که می افتیم برای آخرتمان گریه می کنیم تا بمیریم، اینهم زندگی شد؟ —داستان کوتاه شبهای ورامینِ, صادق هدایت
... و بهار روي هر شاخه، كنار هر برگ شمع روشن كرده است.—فريدون مشيري
تاریخ اصلا زباله دانی ندارد . هیچ چیز را نمی شود دور ریخت .—هوشنگ گلشیری
آدميست ديگر; يك روز حوصله هيچ چيز را ندارد دوست دارد بردارد خودش را بريزد دور... —زنده ياد حسين پناهي

بیشتر