عمومی

دنبال کن


عضو از ۱۵ مهر ۱۳۹۱

شهره آغداشلو وارد مافیا شد‎

شهره آغداشلو در مینی‌سریالِ بسیار برجسته تلویزیونی درام ـ جنایی پنگوئن نقشی را برعهده گرفت.

این مینی‌سریال بر پایه شخصیت به همین نامِ متعلق به دی‌سی کامیکس است و برگرفته بر فیلم ابرقهرمانی بتمن (۲۰۲۲) محسوب می‌شود و به قدرت رسیدن پنگوئن در دنیای تبهکاران گاتهام سیتی را بررسی می‌کند.

به نظر من شهره با بازی قدرتمند و حضور کاریزماتیکِ خود ـــ نقش قابلِ توجهی ایفا می‌کند (نقش نادیا برای او نوشته شده و او را زنی ایرانی توصیف کرده که از یک خانه‌دار ـــ به رئیسِ مافیا تبدیل می‌شود). او با صدای متمایز و شخصیت قوی‌اش به شخصیتِ خود عمق و پیچیدگی بخشیده و باعث شده ـــ تماشاگر به راحتی با او ارتباط برقرار کند.

تيمورتاش عامل روسيه بود‎

یازدهم دى ١٣٠٧ خورشیدی بوریس بژانوف رفيقِ استالین به ایران گریخته ـــ از آنجا به غرب رفت و رازهای زیادی را درباره سیاست شوروی برملا کرد. بژانوف رفيقِ واقعی و محرمِ اسرار استالين بوده و در دله دزدى‌هايى كه استالين انجام ميداد ـــ سهيم بود.

بعداً بژانوف در خاطراتى كه منتشر كرد، تيمورتاش (دولتمردِ خائن دوره‌های قاجار و پهلوی) را عامل روسيه دانسته بود.


خاطرات بوریس باژانوف
دستیار استالین
چاپ اول ١٣۶۴
مترجم دکتر عنایت الله رضا

فروغ به خاطر حرف رضاشاه بینی‌اش را عمل کرد‎

ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز، در سال‌های پایانی عمر فروغ فرخزاد از هر کسی به او نزدیکتر بود. گلستان اندیشه‌های فروغ را می‌شناخت. او در پنجاهمین سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد درباره خاطراتش از این شاعر و اندیشه‌هایش سخن گفت.

یکی از نکاتی که گلستان در گفت‌وگوی بی‌سابقه خود با صبوری درباره آن صحبت کرد، موضوع مرگ‌اندیشی در فروغ و اشعار او بود. گلستان در یک جمع‌بندی کلی از فروغ فرخزاد و اندیشه مرگ‌اندیشی در او چنین یاد کرد: اگر مرگ نباشد زندگی بی‌معنی است زیرا زندگی مانند خورشید است که تا زمانی که در آسمان است، یعنی وجود دارد. فروغ فرخزاد در شعر‌هایش به مرگ اشاره دارد اما این امر تایید زندگی ا‌ست و از آنجا می‌آید که فروغ معتقد بود روزی همه ما می‌میریم اما اینگونه نبود که او خود، تقاضای مرگ داشته باشد یا از مرگ هراس داشته باشد.

 گلستان با اشاره به محیطی که فروغ در آن رشد کرده بود، گفت: من در سال ۱۳۲۳ به قائم‌شهر (شاهی) رفتم. در آنجا فردی را دیدم که رئیس املاک سلطنتی بود. او کارگران را شلاق می‌زد تا خانه بسازند. این فرد‌‌ همان پدر فروغ است. می‌خواهم بگویم فروغ در خانه چنین مردی بزرگ شد و همین مرد سرانجام فروغ را از خانه بیرون کرد.

گلستان درباره علاقه فروغ به مرگ هم گفت: فروغ دو بار خودکشی کرد و من دلیل هیچ یک از خودکشی‌هایش را نمی‌دانم اما به خاطر دارم که روزی رفتم منزلش. فروغ خوابیده بود. متوجه شدم قرص خورده است. او را پیش دکتر بردم و در‌‌ نهایت نجاتش دادم.

کارگردان فیلم «اسرار گنج دره جنی» درباره وجود رگه‌های پوچ‌گرایی و نیهیلیسم در اشعار فروغ فرخزاد نیز چنین گفت: پایه معلومات انسانی، شک در هر چیزی است و همه ما این شک را با خودمان داریم اما کم و زیاد. این شک نشانه پوچ‌گرایی اصلا نیست. شعرهایی که فروغ می‌گفت مثلا اینکه؛ «من تو را دوست دارم ولی فایده این دوست داشتن چیست»؛ از پوچ‌گرایی نمی‌آمد بلکه از‌‌ همان شکی بود که همه ما به نوعی کم یا زیاد، درباره مفاهیم داریم.

وی با اشاره به تفاوت‌های فکری و رفتاری میان خود و فروغ فرخزاد گفت:‌ گاه مرحله‌ای پیش می‌آید که دو آدم با هم برخورد می‌کنند و میان آن‌ها یک دادوستدی به وجود می‌آید. یعنی یکجوری این دو سطح فکر به هم نزدیک می‌شوند اما روحیه من با فروغ متفاوت بود. فروغ اخلاق و ایده‌های خاص خود را داشت. مثلاً یادم هست جایی بودیم که اشرف پهلوی وارد شد، فروغ جلوی پای او بلند نشد. یا روز دیگری در خانه فریدون هویدا مهمان بودیم. در همین زمان امیرعباس هویدا (برادر فریدون) همراه با مهمان‌های خودش که وزیر خارجه تونس و اشرف بودند، وارد شدند اما فروغ اصلاً به آن‌ها توجهی نکرد.

گلستان خاطرات خود از فروغ را چنین ادامه داد: اشعار فروغ در دوره‌ای سیاسی شد که باید می‌شد زیرا کتاب‌هایی که می‌خواند کاملاً روی او تأثیر گذاشته بود. فروغ همین‌طور جلو می‌رفت اما در عین حال اصلاً به زندگی شخصی‌اش پشت پا نزد.


کارگردان فیلم «مارلیک» از نحوه آشنایی خود با فروغ فرخزاد هم چنین یاد کرد: فروغ بعد از بیست سال که از نوشتن من گذشته بود، با من آشنا شد. بعد همه کارهای من را خواند. برایم جالب بود که نکاتی را در نوشته‌های من متوجه می‌شد که دیگران اصلاً متوجه آن‌ها نشده بودند. فروغ همواره با آدم‌هایی برخورد داشت که تفاوتی بین فروغ و دیگر زنان قائل نبودند و می‌خواستند با او همان رفتاری را داشته باشند که با دیگران، حال آنکه فروغ معتقد به این شیوه از زندگی نبود.

وی ادامه داد: فروغ از اخوان ثالث هم تأثیر گرفته بود. من معتقدم اخوان ثالث بعد از نیما بسیار مهم بود اما فروغ از او تقلید نمی‌کرد بلکه از من و اخوان تأثیرپذیری داشت.

گلستان با رد این موضوع که فروغ شاعری افسرده و اندوهگین بود، افزود: برای فروغ فرخزاد همیشه یک عدم تعادل موسمی پیش می‌آمد که دلایل مختلفی داشت که شاید به مسائل مالی یا جسمی او مرتبط بود. فروغ شاعر بود اما ژست شاعرانه نمی‌گرفت مثلاً بینی خودش را عمل کرد فقط به این دلیل که در کودکی، روزی رضاشاه در منزل پدری فروغ به او که آن زمان دختر کوچکی بود، می‌گوید دختر جان دماغ تو هم مانند من بزرگ است. این موضوع در ذهن فروغ ماند و بعد از آنکه بزرگ شد، دماغ خود را عمل کرد تا مثل رضاشاه نباشد.

وی ادامه داد: گروهی با فروغ و بسیاری از شاعران به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویا از او یک مجسمه درست کرده‌اند و نمی‌خواهند باور کنند این شاعر هم زمانی انسانی بوده مانند بقیه و کارهای روزمره خود را داشته است.


گلستان با اشاره به روند ساخت فیلم «خانه سیاه است»، گفت: فیلم خانه سیاه است درباره جذامی‌هاست و شبیه کردن وضعیت آن زمان کشور به جذام‌خانه منظور او بود این یعنی فروغ می‌خواست بگوید مردم ایران حال ناخوشی دارند.

وی ادامه داد: فروغ بعد از ساخت این فیلم، بچه‌ای را به فرزندی قبول کرد زیرا همسر سابقش فرزندش را از او گرفته بود.


گلستان با اشاره به انتشار کتاب تازه‌ای از فروغ فرخزاد تحت عنوان «نامه‌های فروغ به گلستان» گفت: داستان نامه‌های فروغ به من بسیار مضحک بود. مدت زمانی بود که فروغ نامه‌ها را از من گرفته بود و همه پیش خودش بود. وقتی هم فوت کرد خواهر کوچکش گلوریا، از آلمان آمد و می‌خواست نامه‌ها را به من بدهد اما من دوست نداشتم آن‌ها را نگاه دارم. حتی آن‌ها را نخواندم زیرا خواندنش دردناک بود. بعدها خانم فرزانه میلانی در دهه هفتاد نامه‌ها را از من گرفت و من هم کپی آن‌ها را به وی دادم.

 
گلستان با یادآوری روزی که فروغ فرخزاد درگذشت، گفت: ۵ دقیقه بعد از تصادف فروغ فرخزاد، من بر سر بالین او حاضر شدم و او را به بیمارستان هدایت بردم اما بیمارستان از پذیرش وی به دلیل اینکه بیمه کارگری نداشت و بیمارستان برای کارگران بود، خودداری کرد. ما به بیمارستانی در تجریش رفتیم و فروغ همانجا درگذشت. اینکه می‌گویند فروغ در جوی آب افتاده و ضربه مغزی شده بود هم اصلاً درست نیست. فروغ زنده بود حتی زمانی که او را به اتاق عمل می‌بردند.

 

این نروژی کاشف زبان شیرازی باستان است‎

گئورگ والنتین فون مونته آف مورگنستیرنه زبانشناس نروژی و متخصص زبانهای هندوایرانی که در ۳ مارس ۱۹۷۸ ازین جهان درگذشت. از او پژوهشهای ارزشمندی دربارۀ الفبا و سیستم صوتی اوستا، زبانهای در مرز نابودی و فرهنگ بومی ایران و افغانستان به یادگار مانده است.

مورگنستیرنه زادهٔ اسلوی نروژ بود و در همان شهر هم از دنیا رفت. او میان سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۷۱ در کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و پاکستان به پژوهش‌های زبانی پرداخت. در ۱۹۲۴ با معرفی‌نامه‌ای از پادشاه نروژ به کابل نزد پادشاه افغانستان رفت. مورگنستیرنه، به‌جز کار بر روی زبان‌ها، پژوهش‌های ارزشمندی دربارهٔ زبان‌های در مرز نابودی، رقص‌های مربوط به روزگار پیش از مسلمانی و فرهنگ بومی را با ضبط فیلم و صدا و گرفتن عکس گردآوری نمود که اکنون حاصل آن پژوهش‌ها در کتابخانه ملی نروژ در دست است.

وی براساس پژوهشی که انجام داده بر این باور است که زبان شیرازی باستان نیز وجود داشته است. او با استناد به واژه teš «شپش» در شیرازی قدیم و در گویش کهن کلیمیان شیراز چنین احتمال داده که زبان باستانی دیگری در شیراز رایج بوده است.
 

دلاوری زنان ایرانی در نبرد چالدران

حیرت مورخین عثمانی از دلاوری زنان ایرانی در نبرد چالدران


《در میان کشته شدگان متوجه زنانی شدیم که چون آمازون ها در لباس مردانِ جنگ به میدان آمده بودند تا در سرنوشت شوهران و برادران خود شریک و در افتخار نبرد سهیم باشند! سلطان سلیم شجاعت و وطن پرستی آنهارا بسیار ستود و دستور داد که با احترام و مراسم خاصی به خاک سپرده شوند.»

منابع: تاریخ امپراطوری عثمانی، جلد اول؛ اثر لوئیجی ساگاردو (مورخ ایتالیایی قرن ۱۶)

نسخه چاپ سنگی به زبان فرانسوی، متعلق به قرن ۱۷، صفحه ۳۸۰، بند اول، بخش مربوط به وقایع سال ۱۵۱۳ میلادی
 

قلعه بابک

قلعه بابک، دژ بابک یا بَذ (بابک قالاسی) بنا شده در بالای کوهی به بلندای ۲۳۰۰ متر، در نزدیک به سه کیلومتری شهر کلیبر می‌باشد. دژ در زمان ساسانیان ساخته شده و نام خود را از نام بابک خرمدین، رهبر رویارویی با تازندگان (مهاجمین) عرب تا سال ۸۹۳ میلادی، گرفته‌است. این دژ مربوط به دوران خرمدینان است و در شهرستان کلیبر، بخش مرکزی، روستای شجاع آباد واقع شده است.

 بر اساس روایتی که «میرمحمود بنی‌هاشم» نقل کرده، این قلعه تا سال ۱۳۳۰ خورشیدی با نام‌های قیزقلعه‌سی و قلعه‌جمهور شهرت داشته‌است. در تابستان آن سال وی که ۱۹ سال داشته به همراه شروین باوند استاد وی در دانشگاه تبریز برای کوهنوردی به مکان قلعه رفته‌اند. در آنجا شروین باوند پس از گشتن و وارسی قلعه اظهار کرده که اینجا قلعۀ بابک خرمدین است. به دنبال آن این قلعه به بابک خرمدین منسوب شده و حتی نام قلعه تغییر کرده و نام «قلعه بابک» رواج داده شده‌است.

 

هوانورد سوئیسی در ایران

میتل‌هولتسر ـ پیشگام هوانوردی سوئیسی در سال ۱۳۰۳ خورشیدی و آستانه پایان سلطنت قاجاریه به ایران آمد. او از طرف شرکت هواپیمایی «یونکرس» مأموریت یافت تا خطوط هواپیمایی ایران را در دوره قاجار بررسی کند‎. هولتسر در پروازش از سوئیس، کشورهای ایتالیا، یونان، ترکیه و عراق را پشت سر گذاشت تا به ایران رسید. او در این سفر خاطرات خود را نوشت‎.

هولتسر از کرمانشاه به ایران وارد شد و با گذر از همدان و قزوین خویش را به تهران رساند. او همچنین به انزلی رفت و با گذر از قم، کاشان، اصفهان و شیراز به بوشهر رسید و در این راه، عکس‌های پرشماری گرفت؛ عکس‌هایی که داده‌های دست اولی از شیوه زیست ایرانیان در دهه‌های نخست سده بیستم، شهرهای ایران و بناهای تاریخی ایران واگویه می‌کنند.

آنچه در کتاب «سفر به ایران» میتل‌هولتسر توجه خواننده را جلب می‌کند، نثر دشوار و گاه بس شاعرانه نویسنده است. این نثر ریشه در شیوه اندیشه و نگاه رومانتیک او به مشرق زمین از یکسو و نگرش صنعت‌محور او از سوی دیگر دارد. در همان آغاز کتاب او ایران را گهواره بشریت عنوان می‌کند و با نگاه رومانتیک به شرق و ایران به دنبال آن است که گوشه‌های شگفت‌انگیز از زندگی مردم ایران را نشان دهد، هرچند یکسره از بایستگی ساخت راه‌های هوایی برای کوتاه کردن فاصله‌های طولانی شهرهای ایران سخن به میان می‌آورد.

او در بخشی از کتاب خاطرات خود چنین می‌نویسد:

«برای آنکه تصویری صحیح از زندگی مردم ایران ارائه کنم، بی‌تردید باید زبان فارسی را کامل یاد بگیرم و چندین سال با مردم طبقات مختلف این کشور ارتباط داشته باشم. هر تازه‌واردی در برابر فرهنگ کنونی متنوع ایرانی شگفت‌زده می‌شود. فراوانی، تنوع این فرهنگ غنی هر مشاهده‌گری را مسحور خود می‌کند … ایران، این سرزمین کهن با تاریخی افتخارآمیز تا همین چندی پیش به خوابی طولانی فرورفته بود و در حالی که در غرب عصر فرهنگی جدیدی آغاز شده بود، در ایران همان شرایط کهن وجود داشت.»

میتل هولتسر در ۹ می ۱۹۳۷ هنگام بالا رفتن از کوه در حادثه‌ای در سن ۴۳ سالگی درگذشت.

با این وجود روایت دیگری نیز در مورد مرگ او وجود دارد. در این روایت گفته می‌شود که میتل‌هولتسر حین پرواز در سودان در سال ۱۹۳۷ درگذشته است.

سیاست انگلیس موجب بدبختی ایران است

ترجمه از روزنامه نمره ۱۰۲۵ «زاریا ووستوک» منطبعه تفلیس از ۱۱ نوامبر ۱۹۲۵ [برابر با ۲۰ آبان‌ماه ۱۳۰۴]

«مقصود ایران و افکار انگلیسی‌ها»

روزنامه ایزویستیا در مسکو از ۱۰ نوامبر تحت عنوان فوق می‌نویسد: انقلاب ایران پیشرفت می‌کند؛ چنانچه در ۲۰ سپتامبر انقلاب شده، در ۲۱ اکتبر [احمد] شاه را خلع و رضاخان را موقتا ً به ریاست حکومت تعیین نمودند، در ۳ نوامبر هم انتخابات مجلس مؤسسان شروع شد. باری در اواخر ۱۹۲۵ پس از خلع شاه در ایران، جمهوریت اعلان خواهد شد، ولی در ایران چنین شایع است که با رأی مجلس مؤسسان دوباره ایران سلطنتی خواهد شد و عوض سلسله قاجاریه، رضاخان را تعیین خواهند نمود. از این‌رو معلوم می‌شود که در این کار یک دست غیبی هست که عملی را تجدید می‌نماید. 

به عبارت اُخری، می‌خواهد دوباره سلطنت باشد؛ و انگلیسی‌ها تلاش می‌کنند که سه خرگوش را یک‌مرتبه بگیرند: یکی انقراض سلطنت؛ دویمی پیشرفت اقدامات رضاخان در نظر جماعت؛ سویمی پیشرفت سیاست خودشان در ایران، که نتیجه‌اش موجب بدبختی جماعت ایران خواهد شد. و سیاست انگلیسی‌ها بر این است که در ایران دو قدرت باشد: یکی انقلابی، دیگری جمهوری.

محمد قزوینی و غمگین از مرگ هیتلر

دستخط علامه قزوینی (ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران) بر حاشیه‌ی بریده‌روزنامه‌ای حاکی از مرگ هیتلر: 

هیتلر «در حین مقاتله و دفاع از وطن خود در مقابل وحشیهای خونخوار شمال یعنی روسها»، «تا آخرین نفس و آخرین ثانیهٔ حیات خود» به «مرگی مانند مرگ یکی از بهترین و نجیب‌ترین و شجاع‌ترین ابطال دنیا»...
 

وزیر کشاورزی آلمان نازی در ایران‎

کنگره کشاورزان آلمانی در تهران!

حضور رایش سوم در میان کشاورزان از دید روزنامه‌های ایران بسیار مهم تلقی شده بود. روزنامه اطلاعات ۲۴ آذر ۱۳۱۳ خورشیدی در صفحه اول خود علاوه بر پوشش با جزئیات کنگره عکسی از محل برگزاری مجتمع منتشر کرد.

گزارش روزنامه اطلاعات را فردی به نام دکتر جلالی نوشته است.
 

بیشتر