روز 26 دیماه سال 57 محمدرضا شاه کشور را ترک کرد.زمان دقیق بازگشت شاه طی اطلاعیه وزارت دربار مشخص نشده بود. قدرت سیاسی افتاد کف خیابان ها. بی صاحب. هرکسی میتونست صاحب قدرت بشه. اسلامگراها خوش شانستر از چپ ها بودند. زود از فرصت استفاده کردند.
اگر از سال 57 ؛ 26 سال به عقب برگردیم میرسیم به حادثه 30 تیرماه سال 1331. اون روز تظاهرکنندگان خیابانی توانستند اراده خود را به مجلس و شاه تحمیل و دکتر مصدق را به قدرت بازگردانند. نتیجه نهائی این اتفاق برای ایران شوم و دردآور بود.... قدرت سیاسی به جای مجلس و شاه افتاد کف خیابان های تهران.
هرکسی در ایران به خیابانهای تهران کنترل داشته باشه؛ صاحب قدرت و حکومته....
سرتونو درد نیارم. بریم سر سئوال شما:
ما نزدیک پادگان جی زندگی میکردیم. از بعد از ظهر شنبه 21 بهمن حمله افراد مسلح که هر لحظه تعدادشون زیاد میشد به پادگان جی شروع شد. تا صبح صدای انفجار و شلیک گلوله میومد. نزدیک های ظهر یکشنبه 22 بهمن پادگان سقوط کرد. اطلاعیه بیطرفی ارتش حدود ساعت 11 صبح از رادیو پخش و سقوط رژیم شاهنشاهی حدود ساعت 14 از فرستنده سید خندان یا همون بیسیم پهلوی پخش گردید. دقیقا همون فرستنده ائی که روز چهارشنبه 28 مرداد سال 1332 سقوط مصدق اعلام شده بود.
در حول و حوش اون روزها, در اینور دنیا, در محیط دانشگاه, با تعجب و ناباوری به آنچه در ایران میگذشت نگاه میکردیم. چند تا دانشجوی اسلامی مثل باقر خره و مرتضی شکسپیر (انگلیسی ش خیلی خراب بود) با خوشحالی کیهان هوایی را میخوندن و بین بقیه پخش میکردن. مدتها بود که هر چند وقت یکبار غیبشون میزد و بعد خبرش میومد که رفتن هوستون خدمت یک بابایی به اسم ابراهیم یزدی که شهروند آمریکاست و کتاب های علی شریعتی را براشون تفسیر میکنه. کنفدراسیونی ها مثل پرویز "ساندانیستا" و بهنام "ژیواگو" برامون خط و نشان میکشیدن. بعضی از بچه ها هم که پدرانشون مقام مهمی در سیستم شاه داشتن واقعا نگران بودن.
ولی الان باید نگاهی به آینده داشت.
بیشتر از ۱۰ سال پیش در سایت ایرانیان دات کام پیش بینی کردم که گلشیفته با استقبال مردم و نیروهای نظامی وارد ایران خواهد شد. اینهم مدرکش:
سه شخصیت همراه خمینی که ظاهرا تحصیل کرده غرب بودند به ایران آمدند. براهیم یزدی ؛ صادق قطب زاده و ابولحسن بنی صدر.
دکتر یزدی تحصیل کرده آمریکا بود ؛ حتی میگفتند گرین کارت دارد ؛ همه درست. ایشون در مدت اقامت در آمریکا متوجه نشده بود که هر گونه مجازاتی باید مطابق قانون باشد. عامل اصلی کشتارهای بی حساب و کتاب ماه های اول زیر سر ابراهیم یزدی بود. من اصلا از صادق خلخالی انتظاری نداشتم اما اون همه درس خوندن در آمریکا چرا باید به اعدام عده ائی بیگناه منجر شود.... اعمال صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر نشون دادند هیچ تاثیری از فرهنگ غرب که بر پایه مماشات است ؛ بوئی نبرده بودند.
دکتر یزدی داروساز بود.
بنی صدر بیست سالی در اروپا مشغول به تحصیل اقتصاد بود و گرچه «دکتر» صدایش میکردند، دکترایش را هرگز نگرفته بود.
قطب زاده هم که اصلا تحصیلات دانشکاهی گمان نمیکنم داشت.
مملکتی که ملتش پیروه قانون نیست و حاضر نیست برای حق دیگران قدم برداره، حالا یا از ترس یا اینکه به ما چه ربطی داره، بیشتر از این نمیشه انتظار داشت.
شاید نشه گفت خیلی از آن کسانی که اعدام شدند، گناه کار بودند، بیگناه بودند یا اگر گناه کار بودند، مجازاتشون چی میبایستی بود چون دادگاه منصفانه وجود نداشت.
در طی این چهل چند سال که هممون از جمهوری اسلامی بی زار هستیم و دائم بد میگیم، فکر نکنم من یک بار شنیده باشم که بگیم "تقصیر خود ما هم هست"، نه برای انقلاب کردن ولی برای بعد از انقلاب برای آزادی یا حق نجنگیدن.
آیا فکر میکنیم حالا افراد امروزی خیلی از اون دکتر یزدیها بهترند؟ هنوز رژیم سرنگون نشده، بعضیها لیست درست کردند که کی باید تقاص پس بده
برگردیم به سوال علی آقا، روز ۲۲ بهمن رو دقیقا یادم نمیاد، هنوز دبیرستان میرفتم، ولی یادم که خیلی شادی بود و قیمت تخم مرغ آمد پایین که خیلی میگفتند "این تازه اولشه"
ولی چیزی رو که خیلی خوب یادم، خیلی از ۲۲ بهمن نگذشته بود که گفتند خانمها باید حجاب رو رایت کنند و چند دبیر مدرسه رو اخراج کردند به خاطر حجاب. این اولین تظاهرات ی بود که من در اون شرکت کردم.
داشتم مستندی در باره وضعیت آفریقای جنوبی بعد از آپارتاید و روی کار آمدن ماندلا می دیدم.
کسی به خاطر مشارکت در سرکوب و کشتار دوران آپارتاید اعدام و زندانی نشد. دادگاه های زیادی تشکیل اما روند کار اینطوری بود که فرماندهان سرکوب شرح دقیق و و مستندی از وقایع منجر به کشتار و سرکوب میدادند. از اعمال خود اظهار پشیمانی و آزاد می شدند. تمام
نمیدونم چرا ما همیشه به فکر انتقام هستیم.بیشتر به واکاوی گذشته علاقه داریم تا ساختن آینده. کشتن و اعدام را چاره اغلب مشکلات میدانیم.
راستی ؛ داشت یادم میرفت ؛ اغلب مردم بعد از 22 بهمن منتظر گرفتن سهم خود از درآمدهای نفتی بودند.
هنوز هم هستند. دیروز با پدرم صحبت میکردم که گفت عیدی کارمندان رو دادند. ازشون پرسیدم هنوز دولت عیدی میده؟ گفتند، بله! مردم میگند این پول نفت مونه، چرا که ندند، بیشتر هم باید بدند.
برای کسی که اینجا (آمریکا) خیلی وقت زندگی کرده و به رسم و روسوم اینجا دیگه عادت داره، این خیلی عجیبه. به نظر میاد جمهوری اسلامی همه رو گدا کرده. بچه دستش جلو پدر و مادرش درازه، پدر و مادر هم دستشون جلو دولت. هیچ خجالت یا عار هم نیست.
با وفاجان:
هر سرزمینی تاریخ و فرهنگی دارد که رسوم رایج ریشه در آنها دارد.
مثلا در تقویم تمام کشورها، یکی دو روز در ماه «تعطیل عمومی» است و باید باشد.
در کشورهایی مناسب شان «مذهبی» است، مانند «شهادت حضرت علی» در ایران یا «کریسمس» در غرب. کسی هم گیر نمیدهد که چرا این روز تعطیل را به نام فلان مناسبت ایجاد کرده اید.
ما، در ایران، غصه که میخوردیم،لااقل از صفویه به این سو، مناسبتش را به به مرگ این امام یا آن امام ربط میدادیم.
اگر میخواستیم به گرسنگان کمکی کنیم، نامش را «نذر» میگذاشتیم،
یا اگر میخواستیم به تهی دستان برسیم،
نامش را «عیدی» و «چشم روشنی» میگذاشتیم،
تا به احساسات آنها هم لطمه نخورد.
اینها همه را مردم - در غیاب و بدون دخالت حکومت - به راه انداخته بودند،
بعدها هم که مسيولیت این امور بر گردن حکومت افتاد،
باز هم همان نام ها ( مانند «عیدی») استفاده، یا نام های مناسب دیگری ( مانند «یارانه») برایشان ابداع شد.
وگرنه «عیدی» همان «Bonus» است که بسیاری از غربیان هم طوری اخر سال دریافت میکنند.
درست میفرماید، هر منطقه جهان رسم خودش رو داره و محترم است. اتفاقا رسم عیدی دادن رو من خیلی دوست دارم و هنوز با بچهای دوستان و فامیل این رسم رو انجام میدیم. فرقی که من میبینم و منظور من بیشتر به این نکته بود این است که قبلا این چندان یک وظیفه نبود ولی حالا بیشتر انتظار (entitlement) شده.
چند نمونه از انتظارت که به ذهنم میاد، نقل قول مستقیم، از اشنا یان بگم به عنوانه مثل
ارث پدرش رو میخواد، کاما کان که پدر و مادر هنوز در هیات هستند، علنا میگه ارثم و باید بده
وقتی سوبسید رو برداشتند و قرار بود یارانه به مردم محتاج بدند، کسی که برای پسر ۲۲ سالش بنز خریده بود، این یارانه رو هم میگرفت و میگفت، "حقمه"
"پاداش (bounce) حق مئونه"
"جمهوری اسلامی همه بچهها رو بی ادب کرده" حالا پدر و مادر اینجا چه کاره اند، نمیدونم
با ماشین دنده عقب به یکی زد و به جمهوری اسلامی فحش میداد
"خسته میشم چون آخر ماه باید زیاد کار کنم" ، ازش پرسیدم خوب نمیتونی بگی نه اضافه کار نمیخوام، جوابش بود که "اونوقت اضافه کاری و پاداش (bouns) نمیدند"
فرزند کسی که خونه آقای xyz رو نظافت میکنه و جزع آدمهای محتاج هست، زنگ میزنه که IPHONE ۱۳ (اون موقعه جدیدترین بود) برام بیار، به همین عنوان پدرش که جریمه ماشین میشه یا تصادف میکنه میاد سراغ آقای xyz برای پول جریمه
مادرش تمام داری و نداری بغیر از خونشون رو فروخت که پسرش بره خارج و درس بخونه، حالا پسرش که به ایران برگشته از مادره یک ماشین میخواد، چون دوست دخترش گفته باید حداقل یک ماشین داشته باشی در صورتی که مادر خودش هنوز جزع طبقه متوسط به پائین زندگی میکنه
حالا منظورم از این مثلها این بود که بنظر میاد مردم به این طور رفتار عادت کردند . آیا با این طریق رفتار و رسم، جامعه موفق خواهد بود؟ شما فقط تعداد تعطیلات دولتی رو ببینید، بغیر از اون تعطیلات که ما بینل تعطیل اعلام میکنند یا به خاطر کمبود گاز، یا آلودگی هوا
Please login or register to be able to flag this cartoon.
لطفا دسته بندی که ارتباط نزدیکتری با نظر شما در مورد این مطلب دارد را انتخاب نمایید. ما آن را بررسی نموده و تصمیم گیری خواهیم نمود. ضمنا از این قابلیت سوء استفاده ننمایید. از آن در مواردی استفاده نمایید که نگرانی شدیدی در مورد محتوای یک مطلب دارید.
روز 26 دیماه سال 57 محمدرضا شاه کشور را ترک کرد.زمان دقیق بازگشت شاه طی اطلاعیه وزارت دربار مشخص نشده بود. قدرت سیاسی افتاد کف خیابان ها. بی صاحب. هرکسی میتونست صاحب قدرت بشه. اسلامگراها خوش شانستر از چپ ها بودند. زود از فرصت استفاده کردند.
اگر از سال 57 ؛ 26 سال به عقب برگردیم میرسیم به حادثه 30 تیرماه سال 1331. اون روز تظاهرکنندگان خیابانی توانستند اراده خود را به مجلس و شاه تحمیل و دکتر مصدق را به قدرت بازگردانند. نتیجه نهائی این اتفاق برای ایران شوم و دردآور بود.... قدرت سیاسی به جای مجلس و شاه افتاد کف خیابان های تهران.
هرکسی در ایران به خیابانهای تهران کنترل داشته باشه؛ صاحب قدرت و حکومته....
سرتونو درد نیارم. بریم سر سئوال شما:
ما نزدیک پادگان جی زندگی میکردیم. از بعد از ظهر شنبه 21 بهمن حمله افراد مسلح که هر لحظه تعدادشون زیاد میشد به پادگان جی شروع شد. تا صبح صدای انفجار و شلیک گلوله میومد. نزدیک های ظهر یکشنبه 22 بهمن پادگان سقوط کرد. اطلاعیه بیطرفی ارتش حدود ساعت 11 صبح از رادیو پخش و سقوط رژیم شاهنشاهی حدود ساعت 14 از فرستنده سید خندان یا همون بیسیم پهلوی پخش گردید. دقیقا همون فرستنده ائی که روز چهارشنبه 28 مرداد سال 1332 سقوط مصدق اعلام شده بود.
تمام.
در حول و حوش اون روزها, در اینور دنیا, در محیط دانشگاه, با تعجب و ناباوری به آنچه در ایران میگذشت نگاه میکردیم. چند تا دانشجوی اسلامی مثل باقر خره و مرتضی شکسپیر (انگلیسی ش خیلی خراب بود) با خوشحالی کیهان هوایی را میخوندن و بین بقیه پخش میکردن. مدتها بود که هر چند وقت یکبار غیبشون میزد و بعد خبرش میومد که رفتن هوستون خدمت یک بابایی به اسم ابراهیم یزدی که شهروند آمریکاست و کتاب های علی شریعتی را براشون تفسیر میکنه. کنفدراسیونی ها مثل پرویز "ساندانیستا" و بهنام "ژیواگو" برامون خط و نشان میکشیدن. بعضی از بچه ها هم که پدرانشون مقام مهمی در سیستم شاه داشتن واقعا نگران بودن.
ولی الان باید نگاهی به آینده داشت.
بیشتر از ۱۰ سال پیش در سایت ایرانیان دات کام پیش بینی کردم که گلشیفته با استقبال مردم و نیروهای نظامی وارد ایران خواهد شد. اینهم مدرکش:
https://iranian.com/main/2012/feb/cardboard-golshifteh.html
سه شخصیت همراه خمینی که ظاهرا تحصیل کرده غرب بودند به ایران آمدند. براهیم یزدی ؛ صادق قطب زاده و ابولحسن بنی صدر.
دکتر یزدی تحصیل کرده آمریکا بود ؛ حتی میگفتند گرین کارت دارد ؛ همه درست. ایشون در مدت اقامت در آمریکا متوجه نشده بود که هر گونه مجازاتی باید مطابق قانون باشد. عامل اصلی کشتارهای بی حساب و کتاب ماه های اول زیر سر ابراهیم یزدی بود. من اصلا از صادق خلخالی انتظاری نداشتم اما اون همه درس خوندن در آمریکا چرا باید به اعدام عده ائی بیگناه منجر شود.... اعمال صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر نشون دادند هیچ تاثیری از فرهنگ غرب که بر پایه مماشات است ؛ بوئی نبرده بودند.
دکتر یزدی داروساز بود.
بنی صدر بیست سالی در اروپا مشغول به تحصیل اقتصاد بود و گرچه «دکتر» صدایش میکردند، دکترایش را هرگز نگرفته بود.
قطب زاده هم که اصلا تحصیلات دانشکاهی گمان نمیکنم داشت.
مملکتی که ملتش پیروه قانون نیست و حاضر نیست برای حق دیگران قدم برداره، حالا یا از ترس یا اینکه به ما چه ربطی داره، بیشتر از این نمیشه انتظار داشت.
شاید نشه گفت خیلی از آن کسانی که اعدام شدند، گناه کار بودند، بیگناه بودند یا اگر گناه کار بودند، مجازاتشون چی میبایستی بود چون دادگاه منصفانه وجود نداشت.
در طی این چهل چند سال که هممون از جمهوری اسلامی بی زار هستیم و دائم بد میگیم، فکر نکنم من یک بار شنیده باشم که بگیم "تقصیر خود ما هم هست"، نه برای انقلاب کردن ولی برای بعد از انقلاب برای آزادی یا حق نجنگیدن.
آیا فکر میکنیم حالا افراد امروزی خیلی از اون دکتر یزدیها بهترند؟ هنوز رژیم سرنگون نشده، بعضیها لیست درست کردند که کی باید تقاص پس بده
برگردیم به سوال علی آقا، روز ۲۲ بهمن رو دقیقا یادم نمیاد، هنوز دبیرستان میرفتم، ولی یادم که خیلی شادی بود و قیمت تخم مرغ آمد پایین که خیلی میگفتند "این تازه اولشه"
ولی چیزی رو که خیلی خوب یادم، خیلی از ۲۲ بهمن نگذشته بود که گفتند خانمها باید حجاب رو رایت کنند و چند دبیر مدرسه رو اخراج کردند به خاطر حجاب. این اولین تظاهرات ی بود که من در اون شرکت کردم.
حرف حرفو میاره
داشتم مستندی در باره وضعیت آفریقای جنوبی بعد از آپارتاید و روی کار آمدن ماندلا می دیدم.
کسی به خاطر مشارکت در سرکوب و کشتار دوران آپارتاید اعدام و زندانی نشد. دادگاه های زیادی تشکیل اما روند کار اینطوری بود که فرماندهان سرکوب شرح دقیق و و مستندی از وقایع منجر به کشتار و سرکوب میدادند. از اعمال خود اظهار پشیمانی و آزاد می شدند. تمام
نمیدونم چرا ما همیشه به فکر انتقام هستیم.بیشتر به واکاوی گذشته علاقه داریم تا ساختن آینده. کشتن و اعدام را چاره اغلب مشکلات میدانیم.
راستی ؛ داشت یادم میرفت ؛ اغلب مردم بعد از 22 بهمن منتظر گرفتن سهم خود از درآمدهای نفتی بودند.
"منتظر گرفتن سهم خود از درآمدهای نفتی بودند."
هنوز هم هستند. دیروز با پدرم صحبت میکردم که گفت عیدی کارمندان رو دادند. ازشون پرسیدم هنوز دولت عیدی میده؟ گفتند، بله! مردم میگند این پول نفت مونه، چرا که ندند، بیشتر هم باید بدند.
برای کسی که اینجا (آمریکا) خیلی وقت زندگی کرده و به رسم و روسوم اینجا دیگه عادت داره، این خیلی عجیبه. به نظر میاد جمهوری اسلامی همه رو گدا کرده. بچه دستش جلو پدر و مادرش درازه، پدر و مادر هم دستشون جلو دولت. هیچ خجالت یا عار هم نیست.
من خوب یادم نیست. ولی بنظرم تو خونه بودیم. طبق معمول داشتیم نون و ماست خودمون رو میخوردیم که روزنامه اومد و خوندیم که انقلاب شد
با وفاجان:
هر سرزمینی تاریخ و فرهنگی دارد که رسوم رایج ریشه در آنها دارد.
مثلا در تقویم تمام کشورها، یکی دو روز در ماه «تعطیل عمومی» است و باید باشد.
در کشورهایی مناسب شان «مذهبی» است، مانند «شهادت حضرت علی» در ایران یا «کریسمس» در غرب. کسی هم گیر نمیدهد که چرا این روز تعطیل را به نام فلان مناسبت ایجاد کرده اید.
ما، در ایران، غصه که میخوردیم،لااقل از صفویه به این سو، مناسبتش را به به مرگ این امام یا آن امام ربط میدادیم.
اگر میخواستیم به گرسنگان کمکی کنیم، نامش را «نذر» میگذاشتیم،
یا اگر میخواستیم به تهی دستان برسیم،
نامش را «عیدی» و «چشم روشنی» میگذاشتیم،
تا به احساسات آنها هم لطمه نخورد.
اینها همه را مردم - در غیاب و بدون دخالت حکومت - به راه انداخته بودند،
بعدها هم که مسيولیت این امور بر گردن حکومت افتاد،
باز هم همان نام ها ( مانند «عیدی») استفاده، یا نام های مناسب دیگری ( مانند «یارانه») برایشان ابداع شد.
وگرنه «عیدی» همان «Bonus» است که بسیاری از غربیان هم طوری اخر سال دریافت میکنند.
علی جان،
درست میفرماید، هر منطقه جهان رسم خودش رو داره و محترم است. اتفاقا رسم عیدی دادن رو من خیلی دوست دارم و هنوز با بچهای دوستان و فامیل این رسم رو انجام میدیم. فرقی که من میبینم و منظور من بیشتر به این نکته بود این است که قبلا این چندان یک وظیفه نبود ولی حالا بیشتر انتظار (entitlement) شده.
چند نمونه از انتظارت که به ذهنم میاد، نقل قول مستقیم، از اشنا یان بگم به عنوانه مثل
ارث پدرش رو میخواد، کاما کان که پدر و مادر هنوز در هیات هستند، علنا میگه ارثم و باید بده
وقتی سوبسید رو برداشتند و قرار بود یارانه به مردم محتاج بدند، کسی که برای پسر ۲۲ سالش بنز خریده بود، این یارانه رو هم میگرفت و میگفت، "حقمه"
"پاداش (bounce) حق مئونه"
"جمهوری اسلامی همه بچهها رو بی ادب کرده" حالا پدر و مادر اینجا چه کاره اند، نمیدونم
با ماشین دنده عقب به یکی زد و به جمهوری اسلامی فحش میداد
"خسته میشم چون آخر ماه باید زیاد کار کنم" ، ازش پرسیدم خوب نمیتونی بگی نه اضافه کار نمیخوام، جوابش بود که "اونوقت اضافه کاری و پاداش (bouns) نمیدند"
فرزند کسی که خونه آقای xyz رو نظافت میکنه و جزع آدمهای محتاج هست، زنگ میزنه که IPHONE ۱۳ (اون موقعه جدیدترین بود) برام بیار، به همین عنوان پدرش که جریمه ماشین میشه یا تصادف میکنه میاد سراغ آقای xyz برای پول جریمه
مادرش تمام داری و نداری بغیر از خونشون رو فروخت که پسرش بره خارج و درس بخونه، حالا پسرش که به ایران برگشته از مادره یک ماشین میخواد، چون دوست دخترش گفته باید حداقل یک ماشین داشته باشی در صورتی که مادر خودش هنوز جزع طبقه متوسط به پائین زندگی میکنه
حالا منظورم از این مثلها این بود که بنظر میاد مردم به این طور رفتار عادت کردند . آیا با این طریق رفتار و رسم، جامعه موفق خواهد بود؟ شما فقط تعداد تعطیلات دولتی رو ببینید، بغیر از اون تعطیلات که ما بینل تعطیل اعلام میکنند یا به خاطر کمبود گاز، یا آلودگی هوا