چندین سال پیش، خانمی ایرانی، شیک پوش و نسبتا زیبا – چهل و چند ساله - به دفتر ما مراجعه کرد.
گویا فردی که همکار ایشان بود، برای ایشان مزاحمتی پیش آورده بود و ایشان میخواست بداند آیا قانون به حمایت از ایشان بر خواهد برخاست یا خیر.

در گفتگو با ایشان معلوم شد که این خانم و فرد مزاحم، هر دو در یک شرکت بزرگ و معتبر – در دو شعبه مجزا - مشاغل نسبتا بالایی دارند.
فرد مزاحم ، جهت شرکت در یک برنامه آموزشی، دو هفته ای را در شعبه ای که خانم در آنجا مشغول به کار بوده سپری کرده، و بعد از آشنایی با خانم، خوشرویی خانم را – در کمال بیظرفیتی - به حساب علاقه گذاشته، و از ایشان تقاضای دوستی کرده بود.
خانم به ایشان یاد آوری کرده بود که ایشان (خانم) مزدوج هستند و دوستی با ایشان (فرد مزاحم) اشکالی ندارد، اما این دوستی قرار است حرفه ای – مانند دوستی دو همکار – باقی بماند.
فرد مزاحم – که آمریکایی هم بود – اما این را نپذیرفته، با ارسال گل و ایمیل های متعدد، به خانم ایرانی اظهار عشق کرده بود.
مقداری اطلاعات از خانم کسب کردیم و شکایتی بر اساس آن اطلاعات تنظیم کردیم تا در صورت تایید دادگاه، حکمی(Restraining order) علیه فرد مزاحم صادر شود تا او دیگر حق تماسی با این خانم را نداشته باشد.

خانم اضافه کرد که اومایل نیست شکایت خود را  از طریق «منابع انسانی»(Human resources) پیگیری کند چون اینجور ادعا ها ممکن است باعث دردسر و حتی اخراج افراد(هر دو نفر) شود ولذا ایشان ترجیح داده اند کلاْ این موضوع در سرِکار درز نکند.

ما شکایت را بر اساس اظهارات ایشان تنظیم و تسلیم  کردیم و دادگاه هم روزی را برای رسیدگی تعیین کرد.
در ضمن خانم به ما اطلاع داد که همسرش هم از این موضوع بااطلاع است و از این شکایت حمایت میکند و در روز دادگاه خانم را به دادگاه مشایعت خواهد کرد.

شب قبل از جلسه دادگاه، در مکالمه تلفنی که انجام شد، نحوه رسیدگی به این شکایت را برای خانم توضیح دادم و اینکه طرف مقابل هم احتمالا در دادگاه حضور پیدا خواهد کرد و ممکن است در مخالفت با این حکم درخواستی، شهادت دهد.
بعد از مکثی نسبتا طولانی و یک «اوه پس اونم میاد...»، ایشان از موضوع دیگری ما را آگاه کردند:
این فرد مزاحم به ایشان تجاوزهم کرده بود.
دو بار، این عمل شنیع اتفاق افتاده.
در دو تاریخ مختلف.
در ساعات اداری.
هنگامی که کارکنان برای ناهار – یا به قول ما ساعت نماز – دفتر را خلوت میکردند.
محل ارتکاب جرم هم یکی از اتاق های خالی در شرکت بوده.
چون مسئله حال از یک مزاحمت، به جرم تبدیل شده بود، پیشنهاد دادم که ملاقاتی با دادستان شهر بگذاریم، تا پرونده جنایی ای تشکیل شود و فرد متجاوز را به پای عدالت بکشیم.
خانم البته آشکارا دلش نمیخواست این موضوع مطرح شود . با اینکه بیش از نیمی از عمر خود را در آمریکا گذرانده و تحصیلاتش را در همیت امریکا تا حد فوق لیسانس پیش برده بود ، اظهار داشت:
« شما که میدانید، این چیزا در فرهنگ ما خوب نیست... ومردم معمولا گناه را می اندازند گردنِ زن...البته شاید هم تا حدی تقصیر من بوده...به من میگن تو زیاد سکسی لباس میپوشی...گاهی بعضی آقایون به من گیر میدن...بعد هم شوهر من ...ه  ( قومیت شوهر را عنوان کرد)..اگه بفهمه ممکنه بزنه یارو رو بکشه، خونش بیفته گردن من!»

حرف حساب میزد.
متاسفانه گاهی خانم مینی ژوپ پوش را - در آمریکا هم -بخاطر تجاوزی که به او شده - ملامت میکنند.
اما بهرحال اگر فرد متجاوز در دادگاه حاضر شده، در مخالفت با این حکم، فلسفه میبافت ومغلطه میکرد و تحویل دادگاه میداد، جلویش را نمیتوانستیم بگیریم.

قرار شد برویم، تا ببینیم چه میشود.


فردایش خانم به همراه شوهرش در دادگاه حاضر بود و البته فرد متجاوزکه بدون وکیل آمده بود.
قبل از آغاز جلسه دادگاه ، خود را به فرد متجاوز رساندم  تا نظر و یا دفاع او را بدانم. ایشان جزوه ای مملواز ایمیل های عاشقانه که بین این دو رد و بدل شده بود را به من نشان داد و اینکه «هر چه بوده، با رضایت طرفین بوده».
ایمیل ها را خواندم.
«خوب که چه؟؟» سئوال من از او بود.
کمی عبارات قلمبه و سلمبه قانونی را به رخش کشیدم که لُب کلام به فارسی خودمانی این بود:
«ایمیل عاشقانه که دلیل نمیشود تو به این خانم تجاوز کنی که!!
هر کس به ما ایمیل عاشقانه داد، باید بپریم روش؟؟»

بهرحال معلوم بود که این فرد متجاوز – که باطن خبیث خود را در لباسی شیک و مرتب و ظاهری آراسته پنهان کرده بود - هم  پایش تا آن زمان به کلانتری ودادگاه کشیده نشده بود و نمیدانست چه باید بکند. فقط میخواست قال قضیه، بی سرو صدا، طوری کنده شود.
طوری که او گمان کند منتی سر او میگذارم، به او پیشنهاد دادم که در زمان رسیدگی به پرونده، او میتواند خود داوطلبانه به دادگاه قول دهد و امضا کند که دیگر با آن خانم قربانی تماسی نداشته باشد.
اگر چنین کند، جلسه ای تشکیل نخواهد شد و هیچ گونه عواقب جنایی برای او نداشته،  لکه ای در پرونده پاک او به جا نخواهد ماند.
ما هم از شکایات بعدی صرفنظر خواهیم کرد.
ایشان هم بلافاصله قبول کرد و بدون اینکه کسی توضیحی در این مورد بدهد، پرونده با رضایت و قول متجاوز به دادگاه  برای اجتناب از قربانی فیصله پیدا کرد، و
 نخود نخود، هر کسی رفت خانه خود.
خانم ایرانی هم از اینکه مجبور به شهادت نشد ومجبور به پاسخگویی برخی سئوالات احتمالی از سوی قاضی نشد و از آن بهتر، فرد متجاوز در دادگاه لب نگشود، و البته غائله خاتمه پیدا کرد بسیار راضی و خوشحال به نظر می آمد و رفت و من هم هرگز او را ندیدم.