وداع با ورزش
نگارمن
یکی از این تابستونا که رفته بودیم شاهرود، مسابقهی والیبال تیم جوانان دختر شاهرود بود با تیم جوانان دختر سمنان.
روز قبل از مسابقه یکی از اعضای تیم عمل کرد و دست همه رو گذاشت توی حنا و چون تعطیلات مدارس بود مربی تیم زنگ زد به بابام که دسترسی به جایی نداریم و اگر اجازه میدین دخترتون بیاد برای مسابقه وگرنه آبروی شهر میره!
بابای منم که تنها شرطش این بود دخترک باید عینکشو برداره چون میشکنه و میره توی چشمش.
شب تا صبح نخوابیدم و به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که چقدر مهمه که آدم بازی بلد باشه. آبروی شهرم الآن در دست من بود مجسم میکردم باعث افتخار شدم و روی سکو ایستادم و حلقههای گل میخک و داوودی از هر طرف به گردنم آویزون شده و مردم منو روی سر و دست بلند کردن و دارن برای سلامتیم هورا میکشن و ازم امضا میخوان.
صبح شد و لباس ورزشی دو سایز بزرگتر تنم کردن و منو فرستادن توی زمین!
سالن پر بود از زن و مرد. سرویس اول رو بیانصافا دادن به من. انگار یه پدیدهام! توپ اوت شد و رفت توی جمعیت. سرویس دوم هم که طبعا گیر کرد به تور، دیگه بهم توپ ندادن.
منم جوگیر وسط زمین توی دستوپای همهشون میپیچیدم چشمام هم که جایی رو نمیدید فکر میکردم هر جا توپ هست منم باید دنبالش باشم حتی خارج از زمین.
وسطای بازی کاپیتان عصبانی شد که تو اصلا از این گوشهی زمین تکون نخور! منم تکون نخوردم توپ اومد محکم خورد توی سرم و رفت بیرون. ما باختیم!
جمعیت همشهری فریادی بود که سر من میزد، ولی سمنانیها برام سوت میزدن و تشویقام میکردن!
تا سالها شاهرود که میرفتم توی خیابون به عنوان عامل نفوذی مورد لطف مردم واقع میشدم و ازم سراغ رشوهی آشرشته توی ییلاق شهمیرزاد رو میگرفتن!
از همون موقع دیگه با دنیای حرفهای ورزش خداحافظی کردم :)
همونی که گفت
در مسابقات شرکت کردم ، دو تا مدال داشتم
ازم گرفتند...
چقدر بامزه بود. لذت بردم،
در ایران ما دو جور والیبال داشتیم, والیبال رسمی و والیبال تیغی . من فکر کنم که استعداد شما در والیبال تیغی بوده که بازی سر پول بود و پر از جر زنی!
آهنگ جان متاسفم که خاطرهی تلخی از اون لحظههای شیرین براتون گذاشتن، مدال واقعی وجود نازنین خودتونه
شراب جان خان، خودم یه روز بالاخره آش میدم بهتون با باقلوا:) گفته بودین عیددیدنی با نینی خانوم میآئین تدارکات و باقلواها موندن رو دستم!
جناب جاوید عزیز مرسی ازتون که وجود نازنینتون این فرصتها رو فراهم کرده که دور هم جمع باشیم.
فرامرز خان عزیز من روحیهی ورزشکاری داشتم و فقط در جهت اعتلای آرمانهای اخلاقی:)
جالب بود خوش بحال تماشاگران توی سالن ):
اون عبارت : از دنیای حرفه ائی ورزش خداحافظی کردم را خوب اومدی
ممنون از پست