آرزوها خیلی مهمن، مگه نه؟ و بعضی از آرزوها مهمتر و مشترک بینِ همه ی ماست!
مثلا من مطمئنم یکی از آرزوهایی که بارها و بارها از ذهنِ همه ی ما گذشته اینه که: "ای کاش یک بارِ دیگه متولد میشدم. کاش فرصتِ دیگه ای بهم داده میشد." و هممون با تصورِ حقیقت یافتن این آرزو، رویاها و نقشهها در سر کشیدیم. و در انتها با آهی پر از افسوس و ناامیدی از عدمِ امکانش کمی یا زیاد غصه خوردیم.
ولی آیا میدونین که ما در زمانی زندگی میکنیم که این آرزو کاملا دست یافتنی ست؟ در واقع از زمانی که گوسفندِ دالی در پیِ فرایندِ تکثیرِ ِغیرِجنسی و بی نیاز از وجودِ جنسِ مخالف به دنیا اومد، به آرزویِ همه ی ما جامه ی حقیقت پوشانده شد. سالهاست که دانشمندانِ علمِ ژنتیک با کار و آزمایشاتِ بیشتر امکانِ این اتفاق رو در انسان کاملا به یک "اتفاقِ بالقوه " تبدیل کرده اند. تنها چیزی که جلوی تبدیلِ این توانایی و به فعل رسیدنشو گرفته مسئله ی اخلاقیات و دینه. که خیلی وقته بر سرِ این مساله بحثها ی بسیار بسیار جالبی در جریانه که حالا خودش بحثِ مفصلِ دیگهای میطلبه. ولی چیزی که من میخوام بگم اینه که الان همه ما این فرصت را داریم تا فقط با استفاده از یک سلولِ بدنمون، مثلا سلولِ پوستمون، بدونِ نیاز به جنسِ مخالف، انسانی دقیقا "عینِ خودمون" در محیط آزمایشگاه تولید کنیم. دقیقاِ دقیقا عین خودمون! با خصوصیاتِ ژنتیکی ِ کاملا مشابه. این آدم از جهتِ علمی کاملا با ما یکی خواهد بود.
پس من میتونم مژگانِ کوچیکِ دیگه ای داشته باشم، و بعد به من بگن: "بیا این فرصتِ یک تولدِ دوباره برایِ خودت. حالا هر جور که میخوای این بار بزرگ شو."
من مدتهایِ زیادی به این فرصت فکر کرده ام و به این سوال که اگر این اتفاق برام بیفته حالا من این "مژگانِ کوچیک" رو چطور بزرگ خواهم کرد؟ چه اشتباهاتی رو تکرار نمیکنم براش؟ جلویِ تاثیراتِ چه محیطهایی رو بر او میگیرم؟ رفتن به کدوم محیطها رو براش تشویق میکنم؟ اجازه ی ورودِ چه آدم های رو به زندگیش میدم؟ جلویِ ورود چه آدم های رو به زندگیش میگیرم؟ کدوم اتفاقها رو از زندگیش حذف میکنم؟ سعی میکنم چه اتفاقی براش بیفته؟ چی یادش میدم؟ چه علمی؟ چه هنری؟ با کی دلم میخواد ازدواج کنه؟ رفتارش چطوری باید باشه؟ من چطور مژگانی از اون میسازم؟ و اینکه من واقعا چقدر قادر به کنترل این آیتم ها هستم؟ ایا اونقدری که فکر می کنیم آیتم های ممحیطی خودخواسته و قابل کنترل هستند؟
و مهمترین سوال اینکه آیا این مژگان لزوما خوشحال تر، موفق تر وتوانمندتر خواهدبود؟ چه تضمینی وجود داره؟
در هرحال این فرصتِ دوباره برای همه ی ما واقعا وجود داره و خیلی از شماها که بسیار از من جوونترین، ممکن این آرزویِ بالقوه رو حتی بالفعل به چشم ببینید. چطور آدمی این دفعه از خودتون میسازین؟ من مدّتها هر روز به این سوالها فکر کردم. شما چی؟ شما جوابتون چی بود اگر دوباره متولد میشدین؟ برایِ این "توی کوچولو" چه کار میکردین، و چه کار نمیکردین؟ چیا رو تو زندگیتون تصحیح میکردین؟
#مژگان
April 29, 2021
منو ناخواسته اینجا گذاشتن! :) حالا با دست خودم برگردم دوباره یه زندگی تازه شروع کنم؟ انگار دیپلم که گرفتم یهو بگن باید برگردی کلاس اول! یا داوطلبانه برم زندان انفرادی. حبس ابد!
زندگی خوبی داشتم و الان بهتر و راضی تر از هر زمانی هستم. اما همین بسه. بشریت چیز نحسیه. سلام برسونین :)
... اما اگه باز هم منو ناخواسته بیارن به این خراب شده!... تو مدرسه درس نمی خونم. خودم درس می خونم و هر سال می رم به کشوری دیگه، یاد می گیرم برقصم، ساز بزنم، آشپزی یاد می گیرم و باغبونی، دور از شهر زندگی می کنم، خوبی می کنم.
همه ی ما نخوسته به این دنیا اومدیم. از هیچکدوممون قبلش نپرسیدن. ولی الان و این دفعه من میپرسم. با یه سلول، یکی عینِ عینِ خودِ ما به دنیا میاد، و بفرما این دفعه میدن دستتون و هر جور که میخواین باهاش این دنیا رو زیبا تر کنین :) و بله من دقیقا کارهایی که شما میخواین رو تویِ لیستم دارم. ، دقیقا! علاوه بر همه ی اون لیست، من دلم میخواد مژگانِ کوچولو ی جدید، کارهایِ خراطی هم دوست داشته باشه. و یه جایِ دور از شلوغی و پر از کوه و رودخونه زندگی کنه. راستش گرچه خیالبافانه به نظر میاد ولی تولد با روش تاثیرِ غیرِ جنسی راستش بسیار مبحثِ جالبیه. تاثیرِ متقابلِ ژن و محیط و دیدنِ اینکه کدوم بر کدوم پیروز میشه در نهایت.
تجربه نشان داده که تا بحال هیچکس نتونسته دنیا نیاد...
مژگان خانم عزیز، اوووه. ما تو همین زیست اولی اش موندیم. حالا از از سر شروع کنیم؟ شخصا هیچ تغییری در خود لازم نمی بینم. به خواسته هایم رسیدم. به اونهایی هم که نرسیدم، بهتر. باز هم معتقدم نرسم بهتره. در ضمن هرچی بخواهیم در این زندگی اول امکان پذیر است. مادامی که صلاح باشه. نه، نمیخواهم یک فوتبالیست شماره یک مثل سلطان پله یا قیصر بکن بایر باشم، با اینکه شیفته بازی آنان هستم.
تازشم، باید این همه سوال را که خودت مطرح کردی دوباره حلاجی کنم. ای بابا، کی میره این همه راه رو. لوووول.
مژگان خانم، اینجوری که رابطه زن و مرد داره خرابتر و خرابتر میشه، تا چند سال دیگه هیچ کس جرات بچه درست کردن "به روش سنتی" رو نداره، مبادا که همسرش دردش بگیره و داد بزنه "تجاوز ... تجاوز"!
بنابرین، بچه درست کردن "به روش صنعتی" داره معمول تر و معمول تر میشه.
@bavafa
ممنون که میخونین. خوشحالم میکنین. :)
سوال زیاد پرسیدن شاید یه روشِ زبلانه برایِ گیج کردنه :))
@ShazdeAsdolaMirza
نکته ی باریک تر از مو :))))))
از افتخارات زندگی پدرم این بود که برای گرفتن شناسنامهی هر کدوم از بچهها و نوههایش خطاط را به ثبت احوال برده و قلم را از دست مردک ثبتی گرفته به دستش داده تا خوش بنویسد!
و تاریخ سفر من با قلم شیرین خطاط شروع شد...
تا به اینجا، مدت این سفر، به ظاهر طولانی، ولی باورکن فرصتش اندک بود! من هنوز خیلی کارهای نکرده دارم! کتابهای نخوانده، عشقهای دورافتاده، حرفهای نگفته، راههای نرفته و نقشهای نبسته بر بومهای سفید و دستنخورده!
من آرزوهای بسیار دارم! هنوز چایهای بسیاری برای بسیاری از عزیزانم دمنکردهام! هنوز در آفتاب بیرمق پاییز یک دل سیر نلمیدهام! من هنوز در حاشیهی نهر آب خیابان پهلوی با خیلیها قدم نزدهام!
تا به اینجای سفرم، باشتاب راندم و در این شتابها دائم آزمودم و خطا کردم، ولی اگر دستمایهی تمام سالهای عمرم حضور کسانی باشد که امروز در کنارم دارم قطعا سهم من از خوشبختی بسیار زیاد بوده است!
من همین خودم رو دوست دارم و راضی هستم. دیگری ساختهشده من نیست، حتی اگر به دست خودم باشد
@Negareman
خیلی براتون خوشحالم :*
"نمی دانستیم آیا در روزهای باطل بر لب لبخند داریم یا نه
همه ی اینها گمان بود
افسوس که ما در لحظات گمان
متولد شده بودیم"
احمد رضا احمدی
من که فکر میکنم این چرخه رفت و آمدها حالا حالا ها ادامه خواهد داشت مانند روز و شب و فصول سال و شکوفه های درختان و گلهای قلمه شعمدانی و انفجار ستارگان و تشکیل ستارگان بیشمار دیگر ووووو پس زیاد نگرانش نباش مژگان خانم
@Sean
مرسی. منم اینو معتقدم :)وما هم همراهِ تمامِ جهانِ هستی میاییم و میریم، تناسخ...
@Shirinvazin
چه انتخابِ خوبی :*
نمیدونم چه خواهم کرد
@ebi
خیلی حق دارین، چون سوال سختیه راستش.