سنجش
نظرات
تازه ترین سنجش های AriSiletz
به مدت یک هفته نامرئی شدید. کار مهمی می توانید انجام دهید؟
AriSiletz | ۱۱ سال قبل
۹ ۹۷۴
هرکی بهت سنگ پرتاب کرد، تو براش گل پرتاب کن
AriSiletz | ۱۱ سال قبل
۶ ۹۸۳
هنر و زندگی با فیروزه خطیبی: برنامه ویژه شب عروج مولانا و رقص
MajidNaficy | ۲ ساعت قبل
۰ ۱۷
دسته: تعیین نشده
آری جان، کار هر کودوم را میشه بیشتر توضیح بدهید ؟
جناب حاجمیناتور، شرح مسولیت ها:
پادشاه جهنم: سر پرستی و تایین تکلیف برای انواع دیو، جن، و ارواح پلیدی که به منظور گمراه کردن بشر در زندگی و عذاب گناهکاران در آخرت خلق شده اند. بودجه مجازات در قلمرو او ازطرف "مرکز" تایین می شود و باید کل بودجه را سالیانه در اجرا گذارد. ولی در توضیع بودجه مجازات میان ساکنین جهنم در قلمرو خود اختیارتام دارد و قضاوت او در مورد سهمیه هر ساکن از بودجه سالیانه عذاب تصمیم نهاییست.
مستخدم بهشت: به مدت هشت ساعت در روز، رسیدگی به درخواست های ساکنین بهشت از جمله آب خنک آوردن، میوه پوست کندن، فراهم کردن حوری، و رسیدگی به نیازات گوناگون ساکنین. در ساعات آزاد مستخدم از همه مزایای بهشت بر خوردار است و سالی سه ماه مرخصی کامل دارد.
لطفا اگر نیاز به شهبانو داشتید، خبرم کنید....
یک جمله: "۷۲-هوری بهشتی"...ولی این ۷۲ هوری رو بذار تو جهنم و شاه هم که باشی وای چه میشه!!!! ؛-))
آری جان،
من که ترجیح میدم حتا مستختم جهنم بشم تا اینکه شاهِ بهشت باشم.
هر چه زنهای خوشگل و باحال هالیوود هست تو جهنم ولی تمام پیر و پتالها که صبح تا شب فقط نماز بخونن و دعا کنن و از خنده و شادی چیزی نمیدونن تو بهشتند، چه فایده؟؟؟
مهرداد
آهنگ محترم، همانطور که در تصویر بالا مشاهده می کنید پادشاه به منظور CEO قلمرواست و می تواند زن یا مرد باشد (همچنین اژدهای همراه). شهبانو و "شه شوهر" به منظور همسر پادشاه استفاده می شود و ایشان مسولیت رسمی ندارند.
جناب خر، در جهنم هم حوری هست، تنها اشکال اینست که باید ازدواج انجام شود و قوانین طلاق به نفع حوری است.
جناب حاجمیناتور، recommendation خواستید در خدمتیم، گو اینکه در بهشت زیاد آشنای پارتی بازی ندارم.
مهرداد گرامی، فعلاً personnel نیازمند به پادشاه بهشت یا مستخدم جهنم ندارد. پیشنهاد می کنم پادشاهی جهنم در نظر بگیرید تا بتوانید از مزایایی که نام بردید استفاده کنید.
آزاد در جهنم
جناب اورنگ، نام "آزاد در جهنم" فقط یک شعر کم دارد و شاعر هم شمایید.
ما فعلاً هیچ عجله ای برای دیدنِ روی مبارکِ دوستان (چه در جهّنم و چه در بهشتِ خدا) نداشته و قصدِ اسباب کشی نیز نداشته و همینجا در پاریسِ خودمان میمانیم.
عزّت زیاد.
جناب ردواین، عمر درازی برای شما و دوستان آرزو می کنم.
لعنت بر این فارسی نویسی در عربی باید یک ساعت بشینی فکر کنی که آیا حوری و با ه دو چشم یا ح باید نوشت? آخرش هم عوضی مینویسی...... بابا یک "ت" یک "س" یک "ز" و ..... بسه بخدا!! فکر کنم بخشی از مشکل ما همین فارسی نویسی در عربیست که هیچکس مارو نمیتونه درست درک کنه.
با کمالِ معذرت به خاطرِ جفتک پرونی خارج از دستور :)
جنان خر، در این درد شریک غم سایر هموطنان هستم. تازه، با دست که می نویسی بهتر یادت میاد تا با keyboard.
/آری جان ایده خوبیست به آن فکر میکنم جدیذن یک شعر برای فرشتگان نوشتم http://www.iroon.com/irtn/blog/1319/
اورنگ جان، جهنمی که انسان درش احساس آزادی کنه؛ همون بهشت نیست؟
دقیقا همینجاتور جان. نه شاه نه مستخدم هیچکدامشان آزاد نیستند
جناب اورنگ، شعر فرشتگان را خواندم. عالی بود! ابرها بازیگران صحنه تاتر آسمان هستند.
اورنگ جان؛ بنظرم آزادی، به شغل نیست به طبیعته.
همینجاتور جان حرف شما درست است در زندگی واقعی شغل و شخصیت یک نفر جدا میتوانند باشند. در سوال آری جان شغل برابر با شخصیت میشود چون یک انتخاب شخصی است. در زندگی شما ان شغلی که توانائی شخصی و اجتمائی دارید میگیرید . اکثر انسانها زندانی اهداف شخصی ,فامیلی واجتماعی خود هستند.قیمت آزادی همیشه خیلی گران است.
اورنگ جان، شما درست میفرماید، قیمت آزادی خیلی گران است و منظور شما را از جواب اولتان؛ "آزاد در جهنم"، که به این مطلب بر میگردد را الان متوجه شدم. نقطه نظر من راجع به این جواب شما این بود که، به فرض اینکه جهنم وجود داشته باشد از تعریف بنیادیش، ارواح خبیث مانع حالت دیگری بجز زجر و شکنجه افراد میشوند؛ و پس بنظر من بهشت جاییست که در آن کسی به کسی کاری نداشته باشد حتا اگر مدت زمانی برای سکنه حوری باید فراهم کنیم . در انتها من از سوال دو جوابی آری جان این برداشت را نکردم که شخصیت فردی من به یکی از این دو انتخاب بستگی کامل دارد، در این صورت با اجازه آری جان من میگویم "بهشت و جهنم در همین دنیاست" پس من همین دنیا آزاد، آزاد ؛-) میخواهم باشم.
http://www.iroon.com/irtn/blog/1347/
اورنگ جان،
جناب حاجمیناتور، این قسمت شعر شاید توضیحی در بر داشته باشد: "که قلبم گرمای روح را بشامد." داغیِ جهنم از روح خود شاعر بر می خیزد.
آری جان، بله متوجه هستم، هنوز یکم مشکل بنیادین با این مطلب دارم...
ولی دارم روی خودم کار میکنم بلکه از این داستان حوری شما در بیایم موضع ام عوض شود
:)))