وقتی مادر اتو ذغالی را روی لباسهایی که با چرخ خیاطی سینگر برایمان دوخته بود می کشید و بوی پارچه نو بلند میشد. وقتی پدر با ناست دو سوسمار ریشش را چنان از ته میزد که مورچه روی صورتش بُکس باد میکرد! وقتی کلاه شاپو طوسی رنگ را ماهوت پاک کن می کشید، جلو آئینه به سر میگذاشت و از زیر سبیل هیتلری اش لبخند رضایت میزد. وقتی دو سکه براق پنج ریالی کف دستمان بود و عشق کرایه دوچرخه هرکولس هوش از سرمان می پراند …
وقتی با ریتم کمان پنبه زنی تکه های پنبه چرخ زنان توی هوا میرقصید و آرام سه کُج دیوار به زمین می نشست. وقتی شعبده بازها و مارگیرها پشت بازار معرکه می گرفتند و غربتی ها می خواستند به زور مهره های کهربایی رنگ مهر و محبت را به زنهای جوان بختیاری بفروشند. وقتی حیاط خانه های کارمندان شرکت نفت پر از گل شب بو می شد. وقتی توی زمين خاکی فوتبال کامیون از روی سینه پهلوان رد میشد و ما بچه ها با شوق کف میزدیم ...
وقتی باد کاکل سبز گندمزار را شانه میزد و درخت های کُنار به بار می نشست و آسمان آبی آسمانی (!) می شد و شقایق های وحشی آهسته چشم به روی آفتاب بهاری باز میکردند تا بانو پوران برای آنها که رادیو داشتند گل اومد بهار اومد بخواند؛ آنوقت عید بود. عید نوروز.
محمد حسین زاده
وقتی که عید نوروز از راه میرسید و دلها خوش بود ، واقعا صد سال به اون سالها ، عیدتون مبارک جناب بختیار ، سلامت و شاد باشید
وایوای چه دلنشین!
سال نوتون مبارک جناب بختیار
آقا اشک ما را درآوردی این ته دنیا! خیلی زیبا. سال خوب و خوشی داشته باشی.
نگار من، میم نون و جهانشاه عزیز. سپاس.
سال نو به شما همایون باد. نوروز همیشه به روز می شود و این رمز ماندگاری آئین ماست. بیائید آرزو کنیم در سال نو «بختک» از روی سینه مردم ایران بلند شود و شادیها رونق بگیرد، آمین.
محمد جان عالي بود. عيدت منه عيدا.
درود کمال اف ام. خوشحالم که پیدات شد هرچند خودم هم غیبت صغرا کبرام در «ایرون دات کام» قاتی شد! عیدت منه عیدا سالت منه سالا.