برای مسابقه انشای ایرون

 

هم‌زمان با صدای گلوله و فریاد

نگارمن

 

هم‌زمان که برش‌های سیب‌‌زمینی‌ها رو به یک اندازه خلال می‌کنم تا پسرکم شام مطلوب‌شو داشته باشه برای نوید افکاری اشک می‌ریزم که از مادرش حتی فرصت آخرین بوسه را گرفتند.

هم‌زمان که با کارمند بی‌منطق و زن‌ستیز یک اداره‌ی دولتی کلنجار می‌روم و سعی می‌کنم که به یاد نیاورم چند روز پیش با چه نفرت و تحقیری گفت «مگه مرد ندارین توی خونواده»، قلم‌موهام رو با آب و صابون نوازش می‌کنم تا صبح فردا دوباره طرحی نو دراندازم به زندگیم.

هم‌زمان که به دخترکان راه دورم قدرت می‌دهم تا از پس مشکلات زندگی تنهایی بربیآن، بغض نگرانی و دل‌تنگی رو که تا خرخره خفه‌ام کرده فرو می‌دهم تا سرپا بمونم.

هم‌زمان که صدای خشونت‌بارترین اخبار از تلویزیون یخ‌زده‌ی دنیا توی خونه‌مون پیچیده با دقت دونه به دونه‌ی مرواریدها رو روی ژاکت بچه‌ای که دوسش دارم می‌دوزم تا عشق‌مو بهش گره زده باشم.

هم‌زمان که صدای گلوله و فریاد بی‌آبی هم‌وطن جنوبی‌ام زندگی رو از من ربوده، کتاب «شیراز شعر شهر» رو می‌خونم تا یادم بیآد اصالت به ثروت و مکنت و قدرت نیست، عزت اصالت به حفظ اخلاقیات آدمی در شرایط بحرانی‌ست!