خانه چنین گفت
بیشتر
هر آدمی دو قلب دارد، قلبی كه از بودن آن باخبر است و قلبی كه از حضورش بیخبر. قلبی كه از آن باخبر است، همان قلبی است كه در سینه میتپد. همان كه گاهی میشكند گاهی میگیرد و گاهی میسوزد گاهی سنگ میشود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست میرود...اما قلب دیگری هم هست؛ قلبی كه از بودنش بیخبریم. این قلب اما در سینه، جا نمیشود و به جای این كه بتپد، میوزد و میبارد و میگیرد و میتابد. این قلب نه میشكند و نه میسوزد و نه میگیرد. سیاه و سنگ هم نمیشود از دست هم نمیرود زلال است و جاری مثل رود و نسیم. بی بی کسرایی
یارب ز شراب عشق سرمستم کن*وز عشق خودت نیست کن و هستم کن - از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن* یکباره به بند عشق پا بستم کن. خواجه عبدالله انصاری
از شاعران و مجانین و انقلابیون دوری کنید تا رستگار شوید!خودم
به خاطر ولنتاین: حوصله ی جمع و تفریق ندارم یک ضرب دوستت دارم. piter
... خودم رو میبینم تو تعلیقی همیشگی. بین ریشهکنی کامل و غرق شدن تو خاطرات.خودم رو میبینم که از بردگی رویداد در اومدم و نشستم کنار فرایند و زل زدم به چشماش. نه یهشبه، نه یهساله، نه وقتی نشسته غصه میخورم، نه وقتی یهو خوشحال میشم و فکر میکنم همهچی خودبهخود درست شده، اما عصر جدید من ساخته میشه، مثل عصر جدید ما. —ایلکای