خانه چنین گفت
بیشتر
هر آدمی دو قلب دارد، قلبی كه از بودن آن باخبر است و قلبی كه از حضورش بیخبر. قلبی كه از آن باخبر است، همان قلبی است كه در سینه میتپد. همان كه گاهی میشكند گاهی میگیرد و گاهی میسوزد گاهی سنگ میشود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست میرود...اما قلب دیگری هم هست؛ قلبی كه از بودنش بیخبریم. این قلب اما در سینه، جا نمیشود و به جای این كه بتپد، میوزد و میبارد و میگیرد و میتابد. این قلب نه میشكند و نه میسوزد و نه میگیرد. سیاه و سنگ هم نمیشود از دست هم نمیرود زلال است و جاری مثل رود و نسیم. بی بی کسرایی
یارب ز شراب عشق سرمستم کن*وز عشق خودت نیست کن و هستم کن - از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن* یکباره به بند عشق پا بستم کن. خواجه عبدالله انصاری
از شاعران و مجانین و انقلابیون دوری کنید تا رستگار شوید!خودم
به خاطر ولنتاین: حوصله ی جمع و تفریق ندارم یک ضرب دوستت دارم. piter
توماج صالحی یکی از خیل ایرانیان است، از میان عصیانکنندگان؛ شجاعتی مثال زدنی دارد و برگ برگ اعتراضات خیابانی را با مردم ورق زده و زیسته... اما چیزی از جنس هنر، چیزی فراتر از اعتراض، شجاعت و مقاومت نیز در کار است. چیزی که موجب میشود تمام رنجها و لحظهها میان او و مخاطب در یک رفت و برگشت به وحدت برسد... این حکم، حکمِ توماج نیست، حکمِ وحشیانه و نمادین انتقام از همه است، همهی آنان که گفتند: «نه». —ایمان آقایاری