هر آدمی دو قلب دارد، قلبی كه از بودن آن باخبر است و قلبی كه از حضورش بی‌خبر. قلبی كه از آن باخبر است، همان قلبی است كه در سینه می‌تپد. همان كه گاهی می‌شكند گاهی می‌گیرد و گاهی می‌سوزد گاهی سنگ می‌شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می‌رود...اما قلب دیگری هم هست؛ قلبی كه از بودنش بی‌خبریم. این قلب اما در سینه، جا نمی‌شود و به جای این كه بتپد، می‌وزد و می‌بارد و می‌گیرد و می‌تابد. این قلب نه می‌شكند و نه می‌سوزد و نه می‌گیرد. سیاه و سنگ هم نمی‌شود از دست هم نمی‌رود زلال است و جاری مثل رود و نسیم.

متن کامل: هر آدمی دو قلب دارد، قلبی كه از بودن آن باخبر است و قلبی كه از حضورش بی‌خبر. قلبی كه از آن باخبر است، همان قلبی است كه در سینه می‌تپد. همان كه گاهی می‌شكند گاهی می‌گیرد و گاهی می‌سوزد گاهی سنگ می‌شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می‌رود. دل سوختگی و دل شکستگی توی همین دل اتفاق می افتد. با این دل است كه عاشق می‌شویم با این دل است كه نفرین می‌كنیم و گاهی وقت‌ها هم كینه می‌ورزیم ...اما قلب دیگری هم هست؛ قلبی كه از بودنش بی‌خبریم. این قلب اما در سینه، جا نمی‌شود و به جای این كه بتپد، می‌وزد و می‌بارد و می‌گیرد و می‌تابد. این قلب نه می‌شكند و نه می‌سوزد و نه می‌گیرد. سیاه و سنگ هم نمی‌شود از دست هم نمی‌رود زلال است و جاری مثل رود و نسیم و آن قدر سبك است كه هیچ وقت هیچ جا نمی‌ماند بالا می‌رود و بالا می‌رود و بین زمین و ملكوت می‌رقصد این همان قلب است كه وقتی تو نفرین می‌كنی، او دعا می‌كند وقتی تو می‌رنجی، او می‌بخشد این قلب كار خودش را می‌كند نه به احساست كاری دارد نه به تعقلت، نه به آن چه می‌گویی، نه به آن چه می‌خواهی و آدم‌ها به خاطر همین دوست‌داشتنی‌اند به خاطر قلب دیگرشان به خاطر قلبی كه از بودنش بی‌خبرند ...