اخیراً جمعی از ایرانیان در نامه ای سرگشاده به "آخرین ولیعهد ایران" هشدار داده اند که ایشان در عملکرد و دیدگاههای خود مرتکب خطاهای بزرگی شده که استقلال، موجودیت و یکپارچگی ملّی ایران و ایرانیان را به خطر انداخته و خواهان این شده اند که شاهزاده بجای این حرفها برای سرنگونی دولت جمهوری اسلامی وارد کارزار شود. این نامه که به صورت یک کلیپ ویدئوئی زیر نام "آخرین هشدار به آخرین ولیعهد" (https://www.youtube.com/watch?v=mtddp5VrijM) در یوتیوب نیز منتشر شده، به خوبی روشن میکند که چرا بیشتر مردم ایران (بویژه) بعضی مخالفان به اصطلاح "پادشاهی خواه" جمهوری اسلامی را جدّی نمیگیرند. از میان امضاء کنندگان نامه که به احتمال زیاد با صداقت و شاید از روی دلسوزی هم نوشته شده باشد، با نام گروه کوچکی آشنا و از کار ها و فعالیتهای بعضی تا حدودی با خبر هستم. انشاء نامه که در آن "معنی" و "هدف" به روشی بی رحمانه فدای "قُلُمبه بافی" و قافیه سازی شده مسلّماّ کارِ کسی جز آقای هومر آبرامیان نیست که در این زمینه تخصص فراوان دارد. اگر این نامه "سر گشاده" برای آگاهی "عامّه مردم" نوشته شده باشد باید گفت شاید بهتر میبود آقای آبرامیان یک فرهنگ لغت و راهنمای نگارش هم در کنار ان میگذاشت تا مردمی که در حد ایشان پایبند اینگونه "قُلُمبه" بافیها نیستند بدانند سخن از چیست. مسلّماً هدف ایشان سر در گُم کردن خواننده نبوده امّا با چنان انشائی سر درگُم شدن چندان دور از انتظار نیست.
آنچه از متن نامه میشود دید اینست که امضاء کنندگانِ نامه معتقد به تعریفهائی ویژه از حاکمیّت و سیاست ملّی و نیز "ملّت" و و دیگر مسائل مربوط به کشور هستند که ظاهراً فعالیّتها و عملکرد و دیدگاههای شاهزاده رضا پهلوی را با آن همراه نمیبینند و بهمین جهت گلایه مند شده اند و احساس خطر کرده اند. در این میان کار حتّی به جائی میرسد که در مواردی در متن نامه با حذف عنوان "شاهزاده" به عنوان پیشوندی که رسماً نشان از وابستگی و نسبت فرزندی شاهزاده رضا پهلوی با پادشاه فقید ایران است ایشان را مورد عطاب و خطاب قرار میدهند.
در نُخُستین بخش نامه، شاهزاده رضا پهلوی مُتهِم به زیر سوال بردن حاکمیّت ملّی با پذیرش سیستم فدرال برای اداره کشور شده و اینکه ایشان سیستم دولت و اداره کشور وحاکمیّت ملی را، با چنین پیشنهادی که سرنوشت آینده کشور باید با آراء مردم روشن شود،در واقع چوب حراج زده و آنرا به حراج گذاشته! در اینکه شاهزاده رضا پهلوی ممکن است در دیدگاههای خود مانند هر انسان دیگر دچار اشتباه و لغزش بشود هیچ شکّی نیست امّا چنین ایرادی که با هیچگونه استدلال و منطقی سازگاری ندارد نمیتواند بر هیچکسی وارد باشد بویژه به شخصیّتی که بسیاری از ایرانیان او را سمبول مقاومت در برابر دیکتاتوری اسلامگرایان حاکم میدانند و به رهبری ایشان در یک ایرانِ آزاد دل بسته اند. آنچه این افرادِ امضاء کننده از نظر دور داشته اند دیدگاههای میهن پرستانه و ملّی گرایانه شاهزاده رضا پهلوی است که در آنها موجودیّت و یک پارچگی ایران ورای همه چیز است. اینها فراموش کرده اند که شاهزاده در همان آغاز جنگ میان ایران و عراق بدون در نظر گرفتن اینکه چرا جنگ پیش آمده و چه کسانی بر ایران حاکم هستند، برای دفاع از مرز و بوم میهن داوطلب شد که تنها به عنوان یک خلبان جنگی به ایران برود و در کنار دیگر سربازان دلیر ایران بر ضد دشمن بجنگد.
اینکه سیستم اداری فدرال چگونه در ایران قابل اجرا و با نیازهای فرهنگی و ملّی ایران قابل انطباق باشد البته نیاز به تحقیق و بررسی های لازم دارد امّا یکسره رد کردن چنین گزینه ای، اگر ملّت آنرا در همه پرسی بپذیرد، هیچ سازگاری با آزادیخواهی و "دموکراسی واقعی" ندارد. این وظیفه متخصصین و رهبران فکری جامعه است که راهی برای انطباق یک سیستم اداری عادلانه که با نیازهای ملّی و فرهنگی مردم ایران سازگار باشد پیدا کنند. یکی از بزرگترین مشکلات مُزمن در جامعه ایران در گذشته کمبود افراد آگاه و وارد به امور سیاسی در کشور داری بوده که زمینه را برای نفوذ بیگانه فراهم و موجودیّت کشور را بارها به خطر انداخته. رُشد آگاهی سیاسی در رهبرانِ هر جامعه تنها با شرکت در امور اداری آن ممکن میشود و یک سیستم فدرالی که با زمینه های فرهنگی ملّت سازگار باشد به خوبی میتواند زمینه های تجربی را برای پرورش رهبران و قانونگذاران آینده یک کشور در یک شرایط واقعی امّا در مقیاسی کوچکتر بوجود بیاورد. نادیده گرفتن چنین امکاناتی تنها از نشان از نا آگاهی و ناپُختگی سیاسی است.
در بخش دوّمِ نامه، شاهزاده رضا پهلوی متهم شده که با بکار بردن واژه "ملّیتها" (یا اقوام ایرانی) در برابر "یگانگی ملّت" و همسو با گروههای تروریستی تجزیه طلب موضعگیری کرده است. این افراد شاید فراموش کرده اند و یا شاید خود را به بی خبری زده اند که مردم ایران در درازای تاریخ همیشه متشکل از ملیّتهای گوناگون بوده و نقشهای برجسته ای که از بیش از دو هزار سال پیش بر سنگهای تخت جمشید نگاشته شده این گوناگونی را به خوبی نشان داده. پذیرش و شناسائی گوناگونی اقوام و ملّیتهای ایرانی نه تنها با یگانگی و یکپارچگی ملّت ایران هیچ تناقضی ندارد بلکه پذیرش یک واقعیت انکار ناپذیر است که میتواند زمینه را برای برخورد و ها و روابط مناسب و همراه با احترام میان اقوام و ملّیتهای ایرانی فراهم کند. انکار چنین موضوعی تنها میتواند زمینه و بهانه مناسبی برای دشمنان مداخله گر و توطئه سازان فراهم کند تا با ایجاد و تشدید اختلافها آسانتر به هدفهای سیاسی و ضد ایرانی خود دست یابند.
در بخش سوّم نامه حرفهای مصاحبه کننده ای از یک روزنامه عربی که مُدعی مالکیت جزایر سه گانه معروف در خلیج فارس بوسیله عمارات بوده و از خلیج فارس تنها با نام "خلیج" یاد کرده به عنوان سندی بر عدم دفاع شاهزاده رضا پهلوی از تمامیت ارضی ایران یاد شده. علاوه بر این، با وجود اشاره به اعلامیه ای که شاهزاده به روشنی در آن بر مالکیت ایرانی آن جزایر تاکید کرده، نارضائی خود را از اینکه چرا شاهزاده به دولت عمارات اعتراض نکرده عنوان میکنند. معلوم نیست ارتباط میان روزنامه نگار عرب و دولت عمارات چیست و چرا شاهزاده باید به دولت عمارات که همیشه موضع شناخته شده ای در برابر وضعیت سه جزیره داشته، به خاطر سخنان یک روزنامه نگار که برای مصاحبه به دیدار او رفته بوده، اعتراض کند؟ بی خبری از پیش پا افتاده ترین اصول دیپلماسی در این بخش از نامه به خوبی مشهود است که تهیه کنندگانِ آن مصاحبه با روزنامه نگار عرب را به صورت فرصتی برای مبارزه جوئی بر ضد شیخ نشینان خلیج فارس میبینند.
در بخش چهارم و نهائی نامه، درخواست شاهزاده رضا پهلوی از سازمان ملل برای بررسی جرائم ضد حقوق بشر بوسیله دولت جمهوری اسلامی ایران را زمینه ای برای دخالت و حمله نظامی خارجی به ایران دانسته و از دخالتها و حمله نظامی به کشورهای لیبی و عراق و افغانستان به عنوان نمونه هائی از این نوع دخالتها که زیر چتر قوانین حقوق بشر سازمان ملل صورت گرفته یاد شده. پیش از هر چیز دیگر باید اینرا اشاره کنم که شخصاً هیچگونه اعتقادی به استقلال و بی طرفی تشکیلات سازمان ملل و فعالیتهائی که زیر نام حمایت از حقوق بشر بوسیله آن تشکیلات انجام میشود ندارم امّا این بخش از نامه به خوبی نشان دهنده بی خبری کامل این افراد از وقایعی است که منجر به حمله نظامی غربیها به افغانستان، عراق و لیبی شده. در این حملات که هیچگونه ارتباطی به مسائل حقوق بشر نداشته هیچ توصیه ای از طرف هیچ تشکیلات مربوط به سازمان ملل به جامعه بین المللی داده نشد. این در حالی بود که مردم افغانستان سالها زیر حکومت طالبان به شیوه هائی غیر انسانی زیر سرکوب بودند. آنچه آمریکا و متحدان غربی را به افغانستان فرستاد ظاهراً تصمیم دولت آمریکا برای از میان برداشتن تشکیلات القاعده بود که به حمله تروریستی به برجهای سازمان تجارت جهانی متهم شده بود. موضوع حمله به عراق هم یکبار برای اخراج نیروهای عراقی بعد از اشغال کویت بود که با حمایت شورای امنیت انجام شد امّا در دومین بار بدون هیچگونه تاییدی از طرف سازمان ملل و با بهانه های واهی و برای هدفهائی که هنوز هیچکس به طور آشکار چیزی از آنها نمیداند انجام شد و نتیجه آنهم روی کار آمدن دولت شیعیان در عراق بود. حملات غربیها به لیبی هم یک عملیات غیر قانونی بود که هیچ ارتباطی به سازمان ملل نداشت.
بنا بر اینها، اینکه شاهزاده را بر اساس درخواست برای بررسی تجاوزاتی که بوسیله حاکمان جمهوری اسلامی به حقوق ایرانیان شده متهم به عملی بر خلاف منافع ملّی و استقلال سیاسی ایران کرده باشیم سخنی بسیار بی پایه و بی بنیاد است. در نتیجه گیری نامه که پُر است از شعارهای سنگین و رنگین و توخالی که چنین است و چنان است و بدون اینکه هیچگونه اشاره روشنی به چگونگی اجرای آنچه خود برای ایران و ایرانیان در نظر دارند شده باشد، به روشنی شاهزاده را دشمن کشور و ملّت ایران معرّفی کرده اند! دیدن بعضی نامهای آشنا در میان امضاء کنندگان مانند آقای رزم آراء و خانم گنجی آدم را متاثر و نا امید میکند که یکی نماینده افکار نسل پُخته تر و دیگری نماینده نسل جوان تر و امروزی باید باشند. شاید اینهم جای امیدواری داشته باشد که نامهای افراد بسیاری چون دکتر گنجی و خسرو فروهر و بسیاری دیگر در زیر این نامه دیده نمیشود.
بنده دو تا سوال از شازده مربوطه دارم: اول اینکه اگه ایران را طبق خواست صهیونیستها تکهتکه کنند، آیا ایشون حاضرند که بشوند شاه یکی از اون تیکه ها؟...و دوم اینکه چرا از اعلام میزان و منبع ثروت و مقدار و منبع درآمدشون طفره میروند؟...انتشار اظهارنامه مالیاتی، رسم نیکوییست که توسط حتی رئیس جمهورهای آمریکا رعایت میشود؛ ایشون که ماشالله شاهن...
کل ماجرا به این برمیگردد که شهروند رضا پهلوی چشماندازی از سرنگونی رژیم اسلامی ارائه نکرده و با ساختار کنونی دستگاهش نمیتواند هم بکند. اگر این نامهٔ جمعی اهمیت نداشت، چنین انعکاسی هم پیدا نمیکرد.
اگر این ایستایی مزمن وجود نداشت، بقیهٔ سوء تفاهمات در روند مبارزاتی به سادگی قابل حل بود. در فقدان تحرک سیاسی، جدل نظری به برچسب زنیهای مبتذل نزول خواهد کرد که خوشوقتم که شما از این امر پرهیز کردهاید.
... I did not sign this petition but boy do I share their frustrations and fully understand their grievances .
All you need to do is go and watch all the youtube videos of the heir to the peacock
throne since he entered the political landscape and compare them to his early interviews to see how his transformation from Reza Shah Dovom to Shahrvand Reza has been nothing else but a rejection of everything his dynasty stood for. Not only did he turn his back on his father's will but he has made comments that would make his dad and grandfather turn in their graves.
The Heir is a comic tragic figure of his own making
.
Nobody takes him seriously and those who still do are either naive or don't want to seethat he is the main obstacle to the restoration of the monarchy in our land of Kings.
History will see him for what he always ambitioned to be :
A Footnote !
من به رضا پهلوی این حق را میدهم که پادشاهی خودش را مطابق شخصیت خودش تعریف کند. محمد رضا شاه هم ویژگیهای پدرش را نداشت و با آنچه که بود پادشاهی اش را تبیین کرد. اما نکتهٔ محوری پادشاهی است و نه شهروندی.
به یاد دارم که در مصاحبهای با الاههٔ بقراط گفت اگر مردم پادشاهی مرا برگزینند، میدانند که این چگونه پادشاهی است. الاهه بقراط پرسید مگر ممکن است که پادشاهی دیگری را برگزینند و او قاطعانه پاسخ داد بله صد البته. پادشاهی در ایران از زمان کورش سابقه دارد و چیزی نیست که با پهلوی آغاز و ختم شود. [نقل به معنا].
پس رضا پهلوی کاملاً آگاه است که پادشاهی ایران مالکیت شخصی او نیست که بتواند مانند مومی آن را به هر شکلی که بخواهد درآورد. به گمان من مشکل رضا پهلوی نادیده گرفتن بار مسئولیتی که به دوش او افتاده است نیست. یک اشتباه استراتژیک در شیوهٔ بسیج ملی است که در میانهٔ آن گیر کرده است. واقعیت این است که اگر رضا پهلوی از مسئولیت قانونی که قانون اساسی ایران بر دوش او گذاشته است سر باز زند، چنان بی پرنسیپی از خود نشان داده است که او را در هر نقشی و در هر مقامی که «اطرافیان» برای او قرار بدهند بی اعتبار میسازد.
همانطور که پیشتر در مورد حزب مشروطه خواه گفتم، اینجا هم بهترین راه حل این است که شورای ملی ایران خودش را منحل اعلام کند و راه را برای آغاز حرکتی کارساز باز نماید.
هويت رضا پهلوى در گستره سياسى ايران تنها در چارچوب تعلق وى به خانواده اش قابل تعريف است؛ بهمين دليل تا زمانيكه نامبرده از واكاوى نقادانه آنچه در طول سلطنت پدر بزرگ و بخصوص پدرش بر ملت ايران تحميل شد طفره ميرود، از ايجاد رابطه زنجيره اى با تاريخ معاصر ايران عاجزانه محروم خواهد بود. رشد سياسى ملت مقيم مملكت در طول ايام و به دليل جميع رويدادهاى بعد از انقلاب، معادلات و نحوه تعاملاتى را اقتضا ميكند كه ظاهرا از توان فرزند شاه فرارى، مخلوع و مقبور و همچنين از مصالح مشاوران و معتمدين وى فراتر است.
شهروند آدم خوبیست و اگر بهش فرصت دهند پادشاه خوبی برای دانمارک و سوئد خواهد شد! اما او کسی نیست که بتواند با این جانوران اسلامی در بیفته. برای اینکار یک شخص لازمه که kick ass باشه , charismatic باشه و قدرت رهبری داشته باشه.
دليل حمايت صهيونيستها از رضا همان kickass نبودن و عدم توانائى او در رهبريست. كسى را ميخواهند كه مثل موم در دستشان باشد. شاه فقيد را هم زمانيكه شروع به جفتك پرانى كرد و در مصاحبه هايش از تسلط غيرعادلانه صهيونيستها بر بازار هاى مالى در جهان گله گزارى كرد، از طريق همين حزب دموكراتى كه امروزه هيلارى را وامدار و كارگزار صهيونيستها كرده، از سلطنت خلع كردند.
به عقیده من، سگ رضا پهلوی شرف داره به هزار نیاکی بی وطن هفت دلاری مزدور ولایت فقیه!
حالا این نیاکی پشت ماسک تودهای، یا سلطنت طلب یا سبزلله یا چپ الله شاخه رفرمیست قائم بشه برام هیچ فرقی نمیکنه!
:))
نامه سرگشاده به شاهزاده رضا پهلوی امید دانا
Omid Dana not the only one ...
انتقادات بی سابقه مسعود صدر و بینندگان به شاهزاده رضا پهلوی
Agar man Reza Pahlavi boodam, yek akss azz paeen tannam migreftam va havaleyeh mardom Iran middadam in return for all of their supports to my father and grandfather!
Age paaeen taneh daasht ke taa haalaa rooyeh takht-e taavoos lamideh bood; or something like that...
آقای داریوش کدیوار، مواظب این پشمک میرزا امید دانا باشید! خیلیها میگن که این مامور نفوذی وزارت اطلاعات آخونداست! نمیدونم، شاید هم باشه! من شخصا فک میکنم که این خل و چله میخواد سلسله شاهنشاهی جدیدی راه بندازه. سلسله خامنهایآن!!!
Omid Dana is not the author of this peition just amongst those who signed it
Below his explanation from his FB page:
بنابراین این بیانیه هیچ ربطی به اینجانب و برنامه "رودست" ندارد و تنها اینجانب یک امضا کننده و سپس حامی بیانیه یاد شده هستم و تا آخرین قطره خونم از این بیانیه تاریخی پشتیبانی خواهم نمود و بابت امضای این بیانیه به خودم افتخار می کنم و از تهیه کنندگان آن سپاسگزاری می کنم..
در مکتب شاهان پهلوی آموختم ایران فراتر از منافع شخص شاهزاده رضا پهلوی است...
امید دانا
پانوشت:
انسانهای کوچک بجای اینکه اسناد ارائه شده در بیانیه را ببینند فکر می کنند با تحت فشار قرار دادن امضا کنندگان می توانند بجایی می رسند، در حالی که بیانیه مشروعیت اصلی خود را از سندهای ارائه شده می گیرد
See Link
مشکل زمانی پیش میآید که افرادی مانند امید دانا با آن منطق بچگانه میشوند چشم امید دیگرانی که در گذشته ماندهاند و میتازند به فرد خردمندی چون شاهزاده رضا پهلوی.
دوستان گرامی،
پیش از هر چیز باید از بابت غلطهائی که در نگارش مطلب بالا و بر اثر بی توجهی پیش آمده از همه خوانندگان پوزشخواهی کنم. نام "امارات" به اشتباه "عمارات" نوشته شده و در چند مورد حروف یا واژههای تکراری بدون مناسبت وارد شده که همه نتیجه کم حوصلگی و عدم دقّت در باز خوانی بوده.ببخشید.
شاید بشود گفت که بزرگترین مشکل همه ایرانیهای مخالف با جمهوری اسلامی اینست که هیچکدام هیچگاه یک چشم انداز یا راهگشای واقعگرایانه و عملی برای رویاروئی با رژیم اسلامی نداشته و ندارند. در سی و هفت-هشت سال گذشته چند بار تلاشهائی از راههای مختلف برای تغییر رژیم در ایران صورت گرفته که عموماً به دلیل عدم برنامه ریزی و عدم وجود منابع مناسب و کار ساز برای چنین امری، نتیجه ای جز اتلاف جان گروهی از ایرانیان از هر دو طرف نداشته. یکی از مهمترین اشتباهاتی که امروز گریبانگیر مخالفان جمهوری اسلامی است اینست که ارزیابی آنها نسبت به چگونگی کیفی و کمّیِ جمهوری اسلامی با سی سال گذشته چندان فرقی نکرده و بسیار از واقعیتها و شرایط امروز بدور است. این موضوع میتواند مانع بزرگی برای شکل گیری هر نوع کوشش اثر بخش از سوی مخالفان برای تغییر در ایران باشد. رژیم جمهوری اسلامی در طول چند دهه گذشته دستخوش تغییرات زیادی شده و آنچه امروز ما در ایران میبینیم دیگر آن جمهوری اسلامی سی سال پیش نیست که حتی در آنزمان هم مخالفان نتوانستند با یک کوشش منسجم و کارساز در برابر آن به پیروزی برسند.
شکل گیری نهادهای گوناگون نظامی و امنیتی (که در رژیم پادشاهی همیشه مورد انتقاد همه از چپ و راست و مذهبی و غیره بود) در نظام جمهوری اسلامی، با همه کمبودها و گرفتاریهایش همراه با ترفندهای گوناگون توانسته امکانات و محیط مناسبی برای رشد و گسترش حلقه "خودیها" فراهم آورد. هیچ شکّی نیست که اگر انقلابی نبود و رشد و پیشرفت ایران به همان شیوه سالهای دهه هفتاد میلادی ادامه پیدا میکرد امروز احتمالاً دیگران میبودند که اتوموبیلهای ایرانی را در کشور خود مونتاژ میکردند نه بالعکس. امّا واقعیت اینست که این دگرگونی انقلابی پیش آمده و ایران بعد از سالها عقب ماندگی وفلاکت که نتیجه همان انقلاب بود دوباره کم کم به مسیر زندگی عادی و تلاش برای پیشرفت بر میگردد. انقلاب اسلامی حد اقل پنجاه سال ایران را به عقب راند و آنها که فکر میکنند با یک انقلاب دیگر همه کارها درست میشود و از شاهزاده رضا پهلوی انتظار دارند مانند خمینی قیل و قال راه بیاندازد و مردم را به خیابان بکشاند (که آنهم چندان چیز مطمئنّی نیست) از دنیای واقعیتها بسیار دور هستند. جار و جنجالهای توخالی و "هل من مبارز" طلبی های انقلابی هم تحرّک سیاسی نیست.
هدف از مطلب نگاشته شده در بالا دفاع از شاهزاده رضا پهلوی نیست. هدف نشان دادن این نکته است که منتقدین او واقعاً چیز قابل پذیرش و قابل عرضه ای از خود، نه در کلام و نه در عمل، در برابر او و در برابر مردم ایران ندارند. اینکه ما یک رادیو یا تله ویزیون راه بیاندازیم و بیست و چهار ساعت در آن داد سخن بدهیم و آسمان و ریسمان را بهم ببافیم بدون اینکه ذره ای در پیشبرد هدفهای ما که ایجاد تغییر در سیستم و دستگاه حاکمه است اثر مثبتی داشته باشد چه مبارزه ایست؟ گروهی بزعم خود با این نوع سر و صدا ها میخواهند به مردم ایران "آگاهی" بدهند! آگاهی در باره چه؟ چه چیزی هست که اینها فکر میکنند امروز مردم ایران از آن آگاه نیستند؟ کی هست که نداند جمهوری اسلامی هر از گاهی عده ای را به بهانه های گوناگون اعدام میکند؟ کی هست که نداند عده ای از ایرانیها به بهانه های گوناگون در زندان نگه داشته میشوند و در آنجا مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار میگیرند؟ از ایرانیها گذشته بسیاری از مردم کشورهای دیگر هم در نتیجه کارهای بعضی فعالین ایرانی (نه تله ویزیونها و رادیوهای ایرانی) از این مسائل باخبر هستند. آیا ما باید انتظار داشته باشیم که با این حرفها جمهوری اسلامی سر نگون بشود؟
مردم ایران در طی چند دهه گذشته توانسته اند در موارد گوناگونی رژیم را به عقب نشینی و پذیرش حقوق خود وادارند و این روند بدون شک در آینده هم همچنان ادامه خواهد داشت. شاهزاده رضا پهلوی هم نمیتواند معجزه بکند. این در دست مردم ایران است که اگر بخواهند در شرایطی مناسب امکان بازگشت وارث پادشاه پیشین ایران را به عنوان یک پادشاه جدید و در ادامه سنّت پادشاهی در ایران فراهم بیآورند. شاید اینکار عملی باشد شاید هم نباشد در هر صورت این با مردم ایران است و شاهزاده رضا پهلوی خود بهتر از همه اینرا میداند.
باید از اینجا شروع کرد که آنهایی که -حداقل امروز- شاهزاده رضا پهلوی را شاهزاده رضا پهلوی مینامند، کسانی را که او را «آقای رضا پهلوی» مینامند خاموش سازند.
من جوانانی را که شاهزاده به دور خود جمع کرده است به هیچوجه ملامت نمیکنم. آنها در دامان رژیم اسلامی بزرگ شدهاند. اگر مثلاً نسبت به پرچم شیر و خورشید نشان حساسیت قدیمیتر ها را ندارند قابل درک است. اگر پرت و پلاهای عجیب و غریب سر هم میکنند، مغزشان در زیر فشارهای پروپگاند رژیم اسلامی شکل گرفته است. آنها خطاکار نیستند. ولی آیا دقت کردید که در این گفتگوهایی که اینجا و آنجا میشود، هیچ اشارهای به «شورای ملی ایران» نمیشود؟ حال آنکه موضوع مورد بحث سخنگوی «شورای ملی ایران» است و این «شورای ملی ایران» است که به «هشدارنامه» پاسخ داده است. به محتوای پاسخ کاری ندارم چون آن هم ثمرهٔ استراتژی کنونی شاهزاده است و از خود ارادهای ندارد. این استراتژی در عنوان «شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد» خلاصه شده است.
معیار ارزیابی کارنامهٔ شورا قاعدتاً باید این باشد که اگر در آغاز کار یک بسیج کمک مالی راه انداختند و نیم میلیون دلار جمع کردند، امروز باید بتوانند یک بسیج کمک مالی راه بیاندازند و یک میلیون دلار جمع کنند. آیا میتوانند؟ شرایط کنونی ایران امکان تحزب سیاسی به مفهوم مدرن کلمه را نمیدهد. این فعالان سیاسی که دور هم جمع شدهاند بر اساس چه ساختار ارگانیک با جامعه بناست که با هم «شور» کنند؟ و وجه دیگر آن، یعنی «انتخابات آزاد» چه انگیزهای به مردم میبخشد وقتی که اصلاً «موضوع انتخاب» هم روشن نباشد؟ حال اگر «آزادی انتخاب» بود، حداقل این پرسش را بر نمیانگیخت. زیرا میتوانست شامل آزادی انتخاب پوشش، مذهب و غیره باشد. ولی «انتخابات آزاد» یعنی چه؟ آیا جز این است که هدف این بود که در فرایند گسترش مبارزاتی این شورا، رفته رفته «موضوع انتخاب» هم به میان کشیده شود؟ خب برای رسیدن به این هدف، «گسترش» نقش محوری دارد. و باز به پرسش پیش باز میگردم که آیا زمان آن فرا نرسیده است که این شورا قابلیت خود را در بسیج کمک مالی از روز آغاز تا به امروز به عنوان معیاری از ارزیابی این «گسترش» مورد سنجش قرار دهد؟
صحبت از «پاکسازی» هیچکس نیست. صحبت از بسیج نیروی همهٔ فعالین در مسیر یک استراتژی درست است.
مسئلهٔ محوری سلب اعتماد است. چیزی که معمار آن هیچکس جز شخص شاهزاده نبوده است. شاهزاده میتوانست با خبرنگار عربستان مصاحبه کند و خلیج فارس را حتی خلیج عربی بخواند و باز پادشاهیخواهان لبخند بزنند و بگویند «پولیتیک زده است»!
به کامنت بالایم دوباره نگاه کردم و دیدم که آن سوی سکه از قلم افتاده است. شاهزاده باید در راه بازسازی این اعتماد تلاش کند. آنچه در این میان از دست رفته «خلیج فارس» نیست. اعتماد است.