خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود...
تلوتلو بخورند خیابانها
به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها...
مرزها مست شوند...
و محمدعلی بعد از 17 سال مادرش را ببیند
وآمنه بعد از 17 سال کودکش را لمس کند
خدا کند انگورها برسند...
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد...
هندوکش دخترانش را آزاد کند ...
برای لحظهای
تفنگها یادشان برود دریدن را...
کاردها یادشان برود
بریدن را...
قلمها آتش را
آتشبس بنویسند ...
خدا کند کوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش رابدزدد...
به میخانه شوند پلنگها با آهوها ...
خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند..
پنجرهها
دیوارها را بشکنند..
وتو...
همچنانکه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری ...
محبوب من
محبوب دور افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر
به سلامتی باغهای معلق انگور...
#الیاس_علوی / شاعر ِافغان
ا
انگورِ کرمان، ای جان، مژگان خانم جان، الان با زن، بچه و مادر زن ـــ شال و کلاه کرده و به سمتِ کرمان ـــ منزلِ شما فلفور حرکت میکنیم... این انگور با نان و پنیر خیلی خوشمزه است، آنجا اجازه دارید شراب درست کنید؟
عصرِ پاریسی ما را با این تصویر زنده فرمودید، سپاس.
وای چه عالی! شعر و بخصوص انگور!
خوشا به حالتون در کنار این باغچه در حقیقت در بهشت لذت میبرید، امیدوارم خودتون و باغچه همیشه سبز و سرحال باشید