اخیراً جمعی از ایرانیان در نامه ای سرگشاده به "آخرین ولیعهد ایران" هشدار داده اند که ایشان در عملکرد و دیدگاههای خود مرتکب خطاهای بزرگی شده که استقلال، موجودیت و یکپارچگی ملّی ایران و ایرانیان را به خطر انداخته و خواهان این شده اند که شاهزاده بجای این حرفها برای سرنگونی دولت جمهوری اسلامی وارد کارزار شود. این نامه که به صورت یک کلیپ ویدئوئی زیر نام "آخرین هشدار به آخرین ولیعهد" (https://www.youtube.com/watch?v=mtddp5VrijM) در یوتیوب نیز منتشر شده،  به خوبی روشن میکند که چرا بیشتر مردم ایران (بویژه) بعضی مخالفان به اصطلاح "پادشاهی خواه" جمهوری اسلامی را جدّی نمیگیرند. از میان امضاء کنندگان نامه که به احتمال زیاد با صداقت و شاید از روی دلسوزی هم نوشته شده باشد، با نام گروه کوچکی آشنا و از کار ها و فعالیتهای بعضی تا حدودی با خبر هستم. انشاء نامه که در آن "معنی" و "هدف" به روشی بی رحمانه فدای "قُلُمبه بافی" و قافیه سازی شده مسلّماّ کارِ کسی جز آقای هومر آبرامیان نیست که در این زمینه تخصص فراوان دارد. اگر این نامه "سر گشاده" برای آگاهی "عامّه مردم" نوشته شده باشد باید گفت شاید بهتر میبود آقای آبرامیان یک فرهنگ لغت و راهنمای نگارش هم در کنار ان میگذاشت تا مردمی که در حد ایشان پایبند اینگونه "قُلُمبه" بافیها نیستند بدانند سخن از چیست. مسلّماً هدف ایشان سر در گُم کردن خواننده نبوده امّا با چنان انشائی سر درگُم شدن چندان دور از انتظار نیست.

آنچه از متن نامه میشود دید اینست که امضاء کنندگانِ نامه معتقد به تعریفهائی ویژه از حاکمیّت و سیاست ملّی و نیز "ملّت" و و دیگر مسائل مربوط به کشور هستند که ظاهراً فعالیّتها و عملکرد و دیدگاههای شاهزاده رضا پهلوی را با آن همراه نمیبینند و بهمین جهت گلایه مند شده اند و احساس خطر کرده اند. در این میان کار حتّی به جائی میرسد که در مواردی در متن نامه با حذف عنوان "شاهزاده" به عنوان پیشوندی که رسماً نشان از وابستگی و نسبت فرزندی شاهزاده رضا پهلوی با پادشاه فقید ایران است ایشان را مورد عطاب و خطاب قرار میدهند.

در نُخُستین بخش نامه، شاهزاده رضا پهلوی مُتهِم به زیر سوال بردن حاکمیّت ملّی با پذیرش سیستم فدرال برای اداره کشور شده و اینکه ایشان  سیستم دولت و اداره کشور وحاکمیّت ملی را، با چنین پیشنهادی که سرنوشت آینده کشور باید با آراء مردم روشن شود،در واقع چوب حراج زده و آنرا به حراج گذاشته! در اینکه شاهزاده رضا پهلوی ممکن است در دیدگاههای خود مانند هر انسان دیگر دچار اشتباه و لغزش بشود هیچ شکّی نیست امّا چنین ایرادی که با هیچگونه استدلال و منطقی سازگاری ندارد نمیتواند بر هیچکسی وارد باشد بویژه به شخصیّتی که بسیاری از ایرانیان او را سمبول مقاومت در برابر دیکتاتوری اسلامگرایان حاکم میدانند و به رهبری ایشان در یک ایرانِ آزاد دل بسته اند. آنچه این افرادِ امضاء کننده از نظر دور داشته اند دیدگاههای میهن پرستانه و ملّی گرایانه شاهزاده رضا پهلوی است که در آنها موجودیّت و یک پارچگی ایران ورای همه چیز است. اینها فراموش کرده اند که شاهزاده در همان آغاز جنگ میان ایران و عراق بدون در نظر گرفتن اینکه چرا جنگ پیش آمده و چه کسانی بر ایران حاکم هستند، برای دفاع از مرز و بوم میهن داوطلب شد که تنها به عنوان یک خلبان جنگی به ایران برود و در کنار دیگر سربازان دلیر ایران بر ضد دشمن بجنگد.

اینکه سیستم اداری فدرال چگونه در ایران قابل اجرا  و با نیازهای فرهنگی و ملّی ایران قابل انطباق باشد البته نیاز به تحقیق و بررسی های لازم دارد امّا یکسره رد کردن چنین گزینه ای، اگر ملّت آنرا در همه پرسی بپذیرد، هیچ سازگاری با آزادیخواهی و "دموکراسی واقعی" ندارد. این وظیفه متخصصین و رهبران فکری جامعه است که راهی برای انطباق یک سیستم اداری عادلانه که با نیازهای ملّی و فرهنگی مردم ایران سازگار باشد پیدا کنند. یکی از بزرگترین مشکلات مُزمن در جامعه ایران در گذشته کمبود افراد آگاه و وارد به امور سیاسی در کشور داری بوده که زمینه را برای نفوذ بیگانه فراهم و موجودیّت  کشور را بارها به خطر انداخته. رُشد آگاهی سیاسی در رهبرانِ هر جامعه تنها با شرکت در امور اداری آن ممکن میشود و یک سیستم فدرالی که با زمینه های فرهنگی ملّت سازگار باشد به خوبی میتواند زمینه های تجربی را برای پرورش رهبران و قانونگذاران آینده یک کشور در یک شرایط واقعی امّا در مقیاسی کوچکتر بوجود بیاورد. نادیده گرفتن چنین امکاناتی تنها از نشان از نا آگاهی و ناپُختگی سیاسی است.

در بخش دوّمِ نامه، شاهزاده رضا پهلوی متهم شده که با بکار بردن واژه "ملّیتها" (یا اقوام ایرانی)  در برابر "یگانگی ملّت" و همسو با گروههای تروریستی تجزیه طلب موضعگیری کرده است. این افراد شاید فراموش کرده اند و یا شاید خود را به بی خبری زده اند که مردم ایران در درازای تاریخ همیشه متشکل از ملیّتهای گوناگون بوده و نقشهای برجسته ای  که  از بیش از دو هزار سال پیش بر سنگهای تخت جمشید نگاشته شده این گوناگونی را به خوبی نشان داده. پذیرش و شناسائی گوناگونی اقوام و ملّیتهای ایرانی نه تنها با یگانگی و یکپارچگی ملّت ایران هیچ تناقضی ندارد بلکه پذیرش یک واقعیت انکار ناپذیر است که میتواند زمینه را برای برخورد و ها و روابط مناسب و همراه با احترام میان اقوام و ملّیتهای ایرانی فراهم کند. انکار چنین موضوعی تنها میتواند زمینه و بهانه مناسبی برای دشمنان مداخله گر و توطئه سازان فراهم کند تا با ایجاد و تشدید اختلافها آسانتر به هدفهای سیاسی و ضد ایرانی خود دست یابند.

در بخش سوّم نامه حرفهای مصاحبه کننده ای از یک روزنامه عربی که مُدعی مالکیت جزایر سه گانه معروف در خلیج فارس بوسیله عمارات بوده و از خلیج فارس تنها با نام "خلیج" یاد کرده به عنوان سندی بر عدم دفاع شاهزاده رضا پهلوی از تمامیت ارضی ایران یاد شده. علاوه بر این، با وجود اشاره به اعلامیه ای که شاهزاده به روشنی در آن بر مالکیت ایرانی آن جزایر تاکید کرده، نارضائی خود را از اینکه چرا شاهزاده به دولت عمارات اعتراض نکرده عنوان میکنند. معلوم نیست ارتباط میان روزنامه نگار عرب و دولت عمارات چیست و چرا شاهزاده باید به دولت عمارات که همیشه موضع شناخته شده ای در برابر وضعیت سه جزیره داشته، به خاطر سخنان یک روزنامه نگار که برای مصاحبه به دیدار او رفته بوده، اعتراض کند؟ بی خبری از پیش پا افتاده ترین اصول دیپلماسی در این بخش از نامه به خوبی مشهود است که تهیه کنندگانِ آن مصاحبه با روزنامه نگار عرب را به صورت فرصتی برای مبارزه جوئی بر ضد شیخ نشینان خلیج فارس میبینند.

در بخش چهارم و نهائی نامه، درخواست شاهزاده رضا پهلوی از سازمان ملل برای بررسی جرائم ضد حقوق بشر بوسیله دولت جمهوری اسلامی ایران را زمینه ای برای دخالت و حمله نظامی خارجی به ایران دانسته و از دخالتها و حمله نظامی به کشورهای لیبی و عراق و افغانستان به عنوان نمونه هائی از این نوع دخالتها که زیر چتر قوانین حقوق بشر سازمان ملل صورت گرفته یاد شده. پیش از هر چیز دیگر باید اینرا اشاره کنم که شخصاً هیچگونه اعتقادی به استقلال و بی طرفی تشکیلات سازمان ملل و فعالیتهائی که زیر نام حمایت از حقوق بشر بوسیله آن تشکیلات انجام میشود ندارم  امّا این بخش از نامه به خوبی نشان دهنده بی خبری کامل این افراد از وقایعی است که منجر به حمله نظامی غربیها به افغانستان، عراق و لیبی شده. در این حملات که هیچگونه ارتباطی به مسائل حقوق بشر نداشته هیچ توصیه ای از طرف هیچ تشکیلات مربوط به سازمان ملل به جامعه بین المللی داده نشد. این در حالی بود که مردم افغانستان سالها زیر حکومت طالبان به شیوه هائی غیر انسانی زیر سرکوب بودند. آنچه آمریکا و متحدان غربی را به افغانستان فرستاد ظاهراً تصمیم دولت آمریکا برای از میان برداشتن تشکیلات القاعده بود که به حمله تروریستی به برجهای سازمان تجارت جهانی متهم شده بود. موضوع حمله به عراق هم یکبار برای اخراج نیروهای عراقی بعد از اشغال کویت بود که با حمایت شورای امنیت انجام شد امّا در دومین بار بدون هیچگونه تاییدی از طرف سازمان ملل و با بهانه های واهی و برای هدفهائی که هنوز هیچکس به طور آشکار چیزی از آنها نمیداند انجام شد و نتیجه آنهم روی کار آمدن دولت شیعیان در عراق بود. حملات غربیها به لیبی هم یک عملیات غیر قانونی بود که هیچ ارتباطی به سازمان ملل نداشت.

بنا بر اینها، اینکه شاهزاده را بر اساس درخواست برای بررسی تجاوزاتی که بوسیله حاکمان جمهوری اسلامی به حقوق ایرانیان شده متهم به عملی بر خلاف منافع ملّی و استقلال سیاسی ایران کرده باشیم سخنی بسیار بی پایه و بی بنیاد است. در نتیجه گیری نامه که پُر است از شعارهای سنگین و رنگین و توخالی که چنین است و چنان است و بدون اینکه هیچگونه اشاره روشنی به چگونگی اجرای آنچه خود برای ایران و ایرانیان در نظر دارند شده باشد، به روشنی شاهزاده را دشمن کشور و ملّت ایران معرّفی کرده اند! دیدن بعضی نامهای آشنا در میان امضاء کنندگان مانند آقای رزم آراء و خانم گنجی آدم را متاثر و نا امید میکند که یکی نماینده افکار نسل پُخته تر و دیگری نماینده نسل جوان تر و امروزی باید باشند. شاید اینهم جای امیدواری داشته باشد که نامهای افراد بسیاری چون دکتر گنجی و خسرو فروهر و بسیاری دیگر در زیر این نامه دیده نمیشود.