تعصب یک باور است. در ایران ناشی از تقلید و سپس مبدل به عادت میشود. گاهی طرف نمیداند به چه دلیلی طرفدارِ فلان تیم است.
من یک پاریسی از دههی هشتادِ میلادی هستم. ولی از همان ابتدا هوادار رئال مادرید شدم. آن هم صدقهی سرِ یک جرقهی عاشقانه، تماشای بازی در سانتیاگو برنابئو آنچنان شخص را به وجد میآورد که محتملا در هیچ جای این کُره خاکی کثیف ـــ آن را تجربه نخواهد کرد.
بنده پس از جام شاهپور غلامرضا پهلوی توسط شادروان نیکمرد؛ جزو جوانان تاج تهران شدم، همه چیز با شورشِ بهمن ۵۷ به پایان رسید. دیگر فوتبال را ادامه ندادم.
به عقیده من, ما میتونیم فرهنگ کوچه و بازار هر ملتی را در استادیوم های ورزشی ببینیم, در نحوه ای که تماشاگران شعار میدن و با تیم مخالف برخورد میکنن. ایرانی ها خشم و نارضایتی شون را از طریق فحش و ناسزا نشون میدن (بر خلاف برخی از ممالک که فوری دست به یخه میشن.) و چون ما از فرهنگ گل و بلبل میایم, وزن و قافیه درست هم نقش مهمی داره.
من اولین بار در زمان سرهنگ سرودی (قبل از تیمسار خسروانی) برای تماشای بازی شاهین و دارایی به امجدیه رفتم. بازی ۲-۲ مساوی تمام شد و از آنروز من آبی پوش شدم و بعد که تیمسار خسروانی هم شاهین و هم دارایی رو منحل کرد از توش پرسپولیس و تاج دراومد که منهم تاجی شدم و جام سمت راست جایگاه در امجدیه بود.
اولین شعاری که شنیدم در اون بازی و بعد از اینکه اکبر افتخاری روی یک ضربه آزاد گل دوم دارایی رو زد بود:
دارایی چی ها: اکبر افتخاری ... اکبر افتخاری
شاهینی ها: ببندینش به گاری ... ببندینش به گاری
یکی دیگه از خصو صیات فرهنگی ما "حال گیری" یعنی خراب کرن شعار طرف مقابل است که اینو در شعار های مختلف میدید:
پرسپولیسی ها: اینور پلیس ... اونور پلیس ... همه جا پرسپولیس
تاجی ها: لنگ حمومه
تاجی ها: تاجه تهران ... تاجه تهران
پرسپولیسی ها: تو که اون گوشه نشستی خفه شو
داوران هم همیشه مورد توجه جمعیت بودن:
همگی: شیر سماور ... تو کونه داور
همگی: دسته ی کلمن ... تو کونه لاینزمن (خط نگهدار, Linesman)
بعد از اینکه صفر ایرانپاک, فوروارد خوزستانی پرسپولیس عکسی با مهناز, هنرپیشه فیلم های تبلیغاتی گرفت, علی عبدو, رییس باشگاه پرسپولیس (که سابقه بکسوری داشت)عصبانی شد و چک محکمی تو صورت او زد و ایرانپاک برای مدت کوتاهی قهر کرد و در تیم بازی نکرد.
تاجی ها: لنگی ها پاشین برین عبدو اومد چک بزنه ... وقتی از جا دربره حتما باید سگ بزنه
این هم چند تایی که من یادمه. پنج شنبه و جمعه من در امجدیه و ورزشگاه آریامهر بود و بس.
تاجی ها: سی متری یا -- در رابطه با ضریه آزادی بود که علی جباری از فاصله سی متری به پرسپولیس گل زد. البته این قبل از بازی تاریخی شیش-هیچ بود.
تاجی ها: چراغارو خاموش کنید عزای پرسپولیسه
پرسپولیسی ها: سگ زرد آلمانی عادل خانی عادل خانی
این هم یک سوشال اکس چینج اون زمان:
پرسپولیسی ها (۱۵ هزار نفر با هم): پرررررس پولیس
تاجی ها (سریع جواب میدادند): هیچ گهی نیس
پرسپولیسی ها (سریع جواب پس میدادند): تو که اون گوشه نشستی خفه شو
امممممما؛ بهترین شعار اون شبی بود که تیم پرسپولیس در ورزشکاه ملکی خودش در اکباتان (اگر اسمش درست یادم مونده باشه) مسابقه اش رو باخت (یا مساوی کرد) و چند هزار نفر لشکر پرسپولیسی هر جور بود خودشونو از اونور تهران به ورزشگاه امجدیه رسوندند که تیم مقابل تاج رو تشویق کنند. وقتی به امجدیه رسیدند مصادف با زمان بین دو نیمه مسابقه بود و اون روزها تنها راهی که میشد به جایگاه پرسپولیسی ها رسید از رد شدن در مقابل تاجی های مستقر در اون گوشه ورزشگاه بود. من اون روز زیر ساعت قدیمی (ضلع جنوبی) نشسته بودم که یه جورایی هم مرز پایانی جایگاه تاجی ها محسوب میشد.
باری؛ تاجی های زبل که ورود یک جمعیت قابل توجه وسط نیمه را غیر عادی تشخیص دادند و وقتی دیدند این لشکر داره خودشو در جایگاه پرسپولیسی ها مستقر میکنه؛ یهو فی البداهه شعار سر دادند:
خوش آمدید خوش آمدید -- از اول بی خود آمدید
خوش آمدید خوش آمدید -- از اول بی خود آمدید
پرسپولیسی ها هیج حرفی نمیتونستن بزنن چون مصمم بودن برن در جایگاهشون بشینند.
منزل ما بالای شهر بود.
مدرسه مان هم.
در شهر باقی شهروندان ما را «بالاشهری» حساب میکردند.
معمولا هم - به عنوان نوجوان - کارمان به وسط شهر و پایین شهری ( که همشهری های خودمان بودند، اما از سطح در آمد پایینتری برخوردار بودند) نمی افتاد.
اما آن جمعه ها که به امجدیه میرفتیم و آنجا دیگر اکثریت با ته شهری یا وسط شهری ها بود.
آنجا بود که برخوردمان با آن قشر پیش می آمد.
به خودمان میگفتیم:
«ایرانی» اینطور هم میتواند باشد.
زبان شان، عباراتی که استفاده میکردند با ما فرق داشت.
شوخی هایشان.
سر به سر هم گذاشتن ها شان.
یا عصبانی شدن شان را.
اما باز هم در این جماعت، کمتر دعوای فیزیکی بود که بین طرفداران دو تیم رخ میداد.
معمولا همان کری خوانی ها و شعار ها بود و بس.
هیچ مانند «هولاهان ز» در بریتانیا نبودند و گویا هنوز هم نیستند.
با پیراهن و پرچم پرسپولیس به ورزشگاه میرفتیم و بعد از گذشتن از جایگاه تاجی ها، در جایگاه پرسپوایسی ها مینشستیم. کسی هم مزاحمتی فراهم نمیکرد.
Please login or register to be able to flag this cartoon.
لطفا دسته بندی که ارتباط نزدیکتری با نظر شما در مورد این مطلب دارد را انتخاب نمایید. ما آن را بررسی نموده و تصمیم گیری خواهیم نمود. ضمنا از این قابلیت سوء استفاده ننمایید. از آن در مواردی استفاده نمایید که نگرانی شدیدی در مورد محتوای یک مطلب دارید.
تعصب یک باور است. در ایران ناشی از تقلید و سپس مبدل به عادت میشود. گاهی طرف نمیداند به چه دلیلی طرفدارِ فلان تیم است.
من یک پاریسی از دههی هشتادِ میلادی هستم. ولی از همان ابتدا هوادار رئال مادرید شدم. آن هم صدقهی سرِ یک جرقهی عاشقانه، تماشای بازی در سانتیاگو برنابئو آنچنان شخص را به وجد میآورد که محتملا در هیچ جای این کُره خاکی کثیف ـــ آن را تجربه نخواهد کرد.
بنده پس از جام شاهپور غلامرضا پهلوی توسط شادروان نیکمرد؛ جزو جوانان تاج تهران شدم، همه چیز با شورشِ بهمن ۵۷ به پایان رسید. دیگر فوتبال را ادامه ندادم.
شعار یادم نمیاد ولی یادم از برادرم کتک میخوردم چون من پرسپولیسی بودم و اون تاجی.
یاد کلانی و علی پروین بخیر. بازی کنن محبوب من بودند + حجازی که مال تیم مخالف بود
به عقیده من, ما میتونیم فرهنگ کوچه و بازار هر ملتی را در استادیوم های ورزشی ببینیم, در نحوه ای که تماشاگران شعار میدن و با تیم مخالف برخورد میکنن. ایرانی ها خشم و نارضایتی شون را از طریق فحش و ناسزا نشون میدن (بر خلاف برخی از ممالک که فوری دست به یخه میشن.) و چون ما از فرهنگ گل و بلبل میایم, وزن و قافیه درست هم نقش مهمی داره.
من اولین بار در زمان سرهنگ سرودی (قبل از تیمسار خسروانی) برای تماشای بازی شاهین و دارایی به امجدیه رفتم. بازی ۲-۲ مساوی تمام شد و از آنروز من آبی پوش شدم و بعد که تیمسار خسروانی هم شاهین و هم دارایی رو منحل کرد از توش پرسپولیس و تاج دراومد که منهم تاجی شدم و جام سمت راست جایگاه در امجدیه بود.
اولین شعاری که شنیدم در اون بازی و بعد از اینکه اکبر افتخاری روی یک ضربه آزاد گل دوم دارایی رو زد بود:
دارایی چی ها: اکبر افتخاری ... اکبر افتخاری
شاهینی ها: ببندینش به گاری ... ببندینش به گاری
یکی دیگه از خصو صیات فرهنگی ما "حال گیری" یعنی خراب کرن شعار طرف مقابل است که اینو در شعار های مختلف میدید:
پرسپولیسی ها: اینور پلیس ... اونور پلیس ... همه جا پرسپولیس
تاجی ها: لنگ حمومه
تاجی ها: تاجه تهران ... تاجه تهران
پرسپولیسی ها: تو که اون گوشه نشستی خفه شو
داوران هم همیشه مورد توجه جمعیت بودن:
همگی: شیر سماور ... تو کونه داور
همگی: دسته ی کلمن ... تو کونه لاینزمن (خط نگهدار, Linesman)
بعد از اینکه صفر ایرانپاک, فوروارد خوزستانی پرسپولیس عکسی با مهناز, هنرپیشه فیلم های تبلیغاتی گرفت, علی عبدو, رییس باشگاه پرسپولیس (که سابقه بکسوری داشت)عصبانی شد و چک محکمی تو صورت او زد و ایرانپاک برای مدت کوتاهی قهر کرد و در تیم بازی نکرد.
تاجی ها: لنگی ها پاشین برین عبدو اومد چک بزنه ... وقتی از جا دربره حتما باید سگ بزنه
بعله! فرهنگ غنی چند هزار ساله!
این چند خط را امروز بعد از ۵۰ سال یادم آمد،
که در توصیف قضیه شیش تایی ها،
مانند نوحه میخواندند:
علی جباری شون،
رفت توی رختکن نشست...
گفت از این ۶ تا گل،
کمر تیمم شکست...
کارو حق وردیان، هی صلیبو ماچ میکرد...
این هم چند تایی که من یادمه. پنج شنبه و جمعه من در امجدیه و ورزشگاه آریامهر بود و بس.
تاجی ها: سی متری یا -- در رابطه با ضریه آزادی بود که علی جباری از فاصله سی متری به پرسپولیس گل زد. البته این قبل از بازی تاریخی شیش-هیچ بود.
تاجی ها: چراغارو خاموش کنید عزای پرسپولیسه
پرسپولیسی ها: سگ زرد آلمانی عادل خانی عادل خانی
این هم یک سوشال اکس چینج اون زمان:
پرسپولیسی ها (۱۵ هزار نفر با هم): پرررررس پولیس
تاجی ها (سریع جواب میدادند): هیچ گهی نیس
پرسپولیسی ها (سریع جواب پس میدادند): تو که اون گوشه نشستی خفه شو
امممممما؛ بهترین شعار اون شبی بود که تیم پرسپولیس در ورزشکاه ملکی خودش در اکباتان (اگر اسمش درست یادم مونده باشه) مسابقه اش رو باخت (یا مساوی کرد) و چند هزار نفر لشکر پرسپولیسی هر جور بود خودشونو از اونور تهران به ورزشگاه امجدیه رسوندند که تیم مقابل تاج رو تشویق کنند. وقتی به امجدیه رسیدند مصادف با زمان بین دو نیمه مسابقه بود و اون روزها تنها راهی که میشد به جایگاه پرسپولیسی ها رسید از رد شدن در مقابل تاجی های مستقر در اون گوشه ورزشگاه بود. من اون روز زیر ساعت قدیمی (ضلع جنوبی) نشسته بودم که یه جورایی هم مرز پایانی جایگاه تاجی ها محسوب میشد.
باری؛ تاجی های زبل که ورود یک جمعیت قابل توجه وسط نیمه را غیر عادی تشخیص دادند و وقتی دیدند این لشکر داره خودشو در جایگاه پرسپولیسی ها مستقر میکنه؛ یهو فی البداهه شعار سر دادند:
خوش آمدید خوش آمدید -- از اول بی خود آمدید
خوش آمدید خوش آمدید -- از اول بی خود آمدید
پرسپولیسی ها هیج حرفی نمیتونستن بزنن چون مصمم بودن برن در جایگاهشون بشینند.
منزل ما بالای شهر بود.
مدرسه مان هم.
در شهر باقی شهروندان ما را «بالاشهری» حساب میکردند.
معمولا هم - به عنوان نوجوان - کارمان به وسط شهر و پایین شهری ( که همشهری های خودمان بودند، اما از سطح در آمد پایینتری برخوردار بودند) نمی افتاد.
اما آن جمعه ها که به امجدیه میرفتیم و آنجا دیگر اکثریت با ته شهری یا وسط شهری ها بود.
آنجا بود که برخوردمان با آن قشر پیش می آمد.
به خودمان میگفتیم:
«ایرانی» اینطور هم میتواند باشد.
زبان شان، عباراتی که استفاده میکردند با ما فرق داشت.
شوخی هایشان.
سر به سر هم گذاشتن ها شان.
یا عصبانی شدن شان را.
اما باز هم در این جماعت، کمتر دعوای فیزیکی بود که بین طرفداران دو تیم رخ میداد.
معمولا همان کری خوانی ها و شعار ها بود و بس.
هیچ مانند «هولاهان ز» در بریتانیا نبودند و گویا هنوز هم نیستند.
با پیراهن و پرچم پرسپولیس به ورزشگاه میرفتیم و بعد از گذشتن از جایگاه تاجی ها، در جایگاه پرسپوایسی ها مینشستیم. کسی هم مزاحمتی فراهم نمیکرد.