برای مسابقه انشای ایرون
آدم های معمولی
مهگامه پروانه
جهانشاه! جهانشاه! جهانشاه!
ما تو عصر آدمهای متوسط زندگی میکنیم، توی عصر آدمهای معمولی؛ نه این که آدمها معمولی باشند. این اتفاقات هستند که معمولی شدند: جنگها، مرگها، از دست دادنها، عاشق شدنها، تفریحات ، موفقیتها و شانسها همه معمولی شدهاند و رفتار ما هم انگار به این اتفاقات یکسان شده.
مرگ از هزاران سال پیش مرگ است، از دست دادن از دوران آدم و حوا هم سخت بوده تا به حال؛ عاشقها، همه عاشقهای جهان حداکثر تا شش ماه بعد از سکسهای آتشین، عشقشان فروکش میکند. و تازه میبینی آخ! که عاشقی چه حس حوصله سر بری است.
پولها و شهرتها و قدرتها همه بیرنگ میشوند و زمان، این زمان لعنتی که رنگ همه چیز را از ما میگیرد؛ مثل پارچه مخمل سبز سلطنتی مادربزرگ که متعلق به مادر بزرگاش بوده و رنگاش پریده و حالا دیگر کمی بور شده، اگر چه هنوز سبز سلطنتی است.
مثل پذیرش مرگ عزیزترینات بعد از چند ماه و چند سال، مثل پاره کردن عکسهای عشقات که حالا عشق شخص دیگری است، مثل بالا و پایین کردن خبرهای حملات تروریستی، مثل خبر مرگهای ناموسی، مثل عادی شدن شمع روشن کردن مردم جهان برای مرگ یک امریکایی و بیتفاوت گذشتن از مرگ دهها نوجوان و جوان در نقاط مختلف آسیا.
کلا به تخمم اگر نوتردام خراب شد، کلا به تخمم اکر ارگ بم خراب شد، کلا به تخمم اگر مجسمه بودا خراب شد، کلا به تخمم که هر بنایی در جهان خراب میشود. کاشکی همه بناهای با ارزش و بیارزش جهان خراب شوند و بهجای همه آنها کسانی که به ناحق مردند زنده شوند.
شاید یکبار، فقط یک بار، یک اتفاق غیر معمولی بیفتد تا ما آدمهای معمولی رفتارهای خاصی نشان دهیم. شاید این بار متفاوتها دیده شوند، دیده شوند و بدرخشند. شاید آدمهای بزرگی ظهور کنند. شاید پارچه مخمل سبز سلطنتی مادر بزرگم دوباره پر رنگ شود. و شاید از یکنواختی این زندگی سگی خلاص شویم.
مرسی از اشاره به واقعیاتی که هر انسانی رو دیر یا زود بفکر وا می داره. معمولی شدن آدم ها و تکرار حوادث با گذشت زمان اجتناب ناپذیره. اما وقتی انتظاری نداشته باشی، وقتی هر چی هستی رو بپذیری و هیچی از دنیا و آدمها نخوای، تازه مزه زندگی رو می چشی. انتظار، امید، توقع... زندگی رو خراب می کنن و شیرینی «حال» رو می گیرن.
البته خیلی موافق نبود امید نیستم ولی فکر می کنم صحبت ات درباره انتظار و توقع را قبول دارم.
راستش چون خطاب نوشته شما به جهانشاه است خیلی طول کشید خودم راضی کنم تا پستی بزارم. انگار پا برهنه دارم میدوم وسط صحبت های شما دو نفر. ببخشید
راستش ما در عصر خوبی زندگی میکنیم. اون داستان آتش سوزی در کلیسای نوتردام را مردم خیلی جدی گرفتند. الان طرح های مختلفی در باره بازسازی آن در جریان بحثه. برخی دوست دارند به همون شکل سابق و عده ائ دوست دارند به شکلی کاملا مدرن بازسازی بشه. منظورم اینه که با استفاده از شبکه های اجتماعی میلیونها نفر نگران سرنوشت این بنای تاریخی هستند. ارگ بم هم هر چند خیلی کند اما در حال بازسازیه.
ممکن است ما در حال حاضر آدم های معمولی باشیم اما به نظرم روز به روز به ارزش های جهانی بیشتر وابسته میشیم. همه نگران حقوق اقلیت ها هستیم. تظاهرات زیادی در همه دنیا در رابطه با موضوعات بین المللی از جمله محیط زیست صورت میگیرد.
............. سرتونو درد نیارم. ضمن احترام به نظرات شما؛ از اینکه در عصر دیجیتال زندگی میکنم خیلی خوشحالم. به نظرم روز به روز مردم دنیا به سرنوشت هم علاقمند تر میشوند.
زندگی سگی!
چند سال پیش دوست عزیزی یک توله سگ "هاسکی" را به خانه آورد و هر شب که به خانه میومد, به محض اینکه صدای در گاراژ بلند میشد, سگش با خوشحالی به استقبالش میرفت و با هیجان پارس میکرد و دمش را تکان میداد. هر دو مدتی در گاراژ از سر و کول هم بالا میرفتن و حرف میزدن. بعد از مدتی همسر دوستم طاقت نیاورد و از او شکایت کرد و گفت, "تو که همش با سگت خوشی و محلی بمن نمیگذاری." دوستم در جواب گفت, " اگر تو بجای اخلاق سگی, رفتار سگی داشتی, تو را هم بغل میکردم و باهات بازی میکردم!"
زندگی سگی, اخلاق سگی و یا رفتار سگی!
آقای مرادی سلام
این متن خطاب به جهانشاه نیست ، خطاب به شاه جهان است من فقط کمی شیطنت کردم برای اینکه مشخص بشود که نوشته ام ، مکالمه و دلنوشته است با این نام بازی کردم .
مورد دوم بله مطلع هستم که هم نوتردام در حال بازسازی آست و هم ارگ بم بازسازی شده در نهایت حیف این بنا ها ولی بشخصه حاضر ام هزاران بنای مهم فرو بریزد ولی کسی به ناحق نرود، نکته بعدی اینکه مردم دنیا پول جمع کرده اند برای ساخت دوباره نوتردام این هم از همان تبعیض های بی معنی شرقی وغربی بودن است ، همینطور که یک غربی مرد این همه های و هوی شد ولی روزانه گروه گروه جوان و نوجوان ، مرد و زن می میرند در افغانستان و ایران و عراق و پاکستان و..... ولی مردم جهان بی توجه از کنار خبرش می گذرند ، در نهایت متشکرم که کامنت گذاشتید و راه ارتباطی ای برقرار کردید .
فرامرز جان
در این که سگ ها یکی از با محبت ترین موجودات زمین هستند شک نکن حتی یک لحظه . من دقیقا نمی دانم دقیقا اخلاق سگی بهتر است یا رفتار سگی ، اما اشاره من به زندگی سگی بیشتر استعاری است به یکنواختی زندگی معمولی به معمولی شدن خبرهای بد .
همینطور که می دانید سگ ها دنیا را سیاه و سفید می بینند و در ادبیات و سینما و شعر ااز زندگی سگی به منظور زندگی بدون رنگ و یکنواخت استفاده می شود در واقع فقط بک استعاره است .
مهگامه عزیز, اخلاق سگی و یا روی سگ من رو بالا آورد و یا پاچه گیری, همه به معنای تند خوئی, خشم و بد اخلاقی است. رفتار سگی یعنی الکی خوش بودن و بازی گوش بودن و در زمان حال زندگی کردن.
زندگی سگی یعنی زندگی پر از رنج و محنت و زنده ماندن فقط و فقط بخاطر ترس از مرگ.
سلام مهگامه جان.
خیلی زیبا و در عین حال خیلی منطقی نوشتی.
البته نفهمیدم چرا فقط خطاب به جی جی بود :)
با آقای مرادی موافقم در این زمینه.
در ضمن، من فکر میکنم اتفاق غیر معمولی همون کرونا بود که افتاده.
کرونا خیلی چیزها رو در رفتار و روابط انسانی عوض کرده که البته اثارش رو یواش یواش در سالهای آینده خواهیم دید. فکر میکنم یکیش این باشه، که مردم سعی میکنند از لحظه لذت ببرند و مثل سابق دیگه منتظر یک پدیده یا یک تاریخ خاص توی زندگیشون نمیمونند.
موفق باشی.