چنین گفت

بیشتر

در پیِ نبردها، سازش‌ها، شکست‌ها و دستاوردهای اندک، در نهایت احساس خفگی عمومی جامعه را به عصیانی تمام عیار رهنمون شد. سوژه‌ای زاده شد که دیگر رامِ هیچ ترفندی نمی‌شود.—ایمان آقایاری
هرگز فكرشو نميكردم كه يه روز رئيسى امريكا باشه، نيمار عربستان، رونالدو ايران!—ناشناس
بنا به تعبیری طنزآمیز جمهوری اسلامی «عصاره‌ی رذایل» تاریخی است. این قبیل حکومت‌ها ذاتا در حکم استثنا و نه قاعده‌اند. به ندرت اتفاق می‌افتد که تمام شرایط برای ظهورِ حکومتی به نمایندگی از تعصبات، جهل‌ها، خامی‌ها، تاریک اندیشی‌ها و خیره‌سری‌های یک ملت فراهم شود و جریان حاکم نیز در سرکوب و زدودنِ نیروهای مقاومتِ «فکری، اخلاقی، هنریِ» همان ملت و تحمیلِ یکدستیِ مدنظرش توفیق یابد.—ایمان آقایاری
همین جوری که می‌سوزم، بسوزی… کفن بهر عزیزونت بدوزی… که کُشتی یار ما رو، بی مروّت.—رسول خادم در صفحه اینستاگرام به مناسبت درگذشت مهسا امینی
خوشبختانه نسل جوان ایران پس از آغاز جنبش انقلابی ژینا در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ نشان داده که به این بلوغ فکری کانتی رسیده و دیگر نه تنها حاضر نیست از ولی فقیه اطاعت کند بلکه خواستار برقراری سکولاریسم و جدایی مطلق دین از دولت است. او با دست رد زدن به اسلام سیاسی ، همزمان نیز با هر گونه ایدئولوژی عرفی چون فاشیسم و مارکسیسم - لنینیسم که می‌خواهد دیکتاتوری تک‌حزبی به وجود آورد مخالف است.—مجید نفیسی
جمیله خیلی بدهیبت و ترسناک بود ولی خودش زن شسته و رفته‌ای بود و تمیز، و چون بداخلاق بود و کم‌حرف، مورد قبول مامانم واقع شده بود. سر منو یه جوری توی بغلش می‌گرفت و موهامو چنگ می‌زد انگار پشم گوسفند می‌شوره یا دیگ مس می‌سابه. بعدم تا اشک‌مو درنمی‌آورد ولم نمی‌کرد و با چهارتا غر می‌رفت. —نگارمن
یگانه راهِ توفیق، پیوستن به حرکتِ خودانگیخته و خودسامانی است که دیر یا زود از دلِ این جراحات برخواهد خواست. برای این پیوستن، ظرفیتِ همکاری و همیاریِ جنبشی نیاز است؛ نیازی که با خودرأی بودن، تفرقه‌انگیزی، خود مطلق‌پنداری و انحصارطلبی موافق نیست.—ایمان آقایاری
تحمیل‌گرانِ غم و مرگ و یأس، آشفته و سراسیمه تنها ترفندشان را به کار بستند و باز هم به بازداشت و نمایش وقاحت‌ روی آوردند. اکنون نیز احتمالا در تلاش برای تحمیل اعترافات و یا پروژه‌ای منسوخ و نخ‌نما از این دست هستند. اما مهدی یراحی کار خود را کرد، مثل همه‌ی کسانی که یک روزی در یک جایی ردِّ درست خود را گذاشتند؛ ردّی که هرگز پاک نخواهد شد.—ایمان آقایاری
مسیری که طی شده پشتش دریایی از خون است و هر نیروی سیاسی که آینده‌نگر باشد نمیتواند به این حجم از خون بی‌تفاوت باشد. این کشته‌ها برای استقامت است نه مماشات. بسیاری از اینها که کشته شدند به رغم رنج‌هایشان، رقصیدند. هر تصویر رقص آنها افقی از آینده است. درست مثل رقص جواد روحی در میدان تقلا برای آزادی.—مجتبی نجفی
آنان که گفتند «نه»، برای همیشه با وضعیتِ پیشین وداع کردند، اگرچه هنوز پا در وضعیتِ دلخواه ننهاده‌اند، اما این مسیر بازگشت ناپذیر است. یاس و امید گاه توأمان و گاه این و گاه آن بر این بستر پیش می‌روند و نقش‌ها می‌آفرینند. هرگز در تاریخ، اجتماعی از مردمِ مطلقا ناامید دیده نشده است. چیزها عموما آن‌گونه که می‌پنداریم رخ نمی‌دهند. از این رو است که در سایه‌ی خفقانِ دهشتناکِ حکومتی ضدِ زن و زندگی، جنبش «زن، زندگی، آزادی» جوانه می‌زند.—ایمان آقایاری
اگر همه‌ی ادعاهای روحانیان و حامیان‌شان نسبت به کرامات و معجزات ایشان بی اساس باشد، بی شک در معجزه‌یِ ویرانیِ بی حد و مرزشان جایِ شبهه نیست. از خزر تا خلیج فارس، از دریاچه‌ی ارومیه تا هامون، از زاینده رود تا کارون، از جنگل‌های بلوط تا جنگل‌های شمالِ کشور جایی نیست که ردِّ زخمِ عمیقی از سیاست‌های حکومت را بر تن نداشته باشد. می‌توان به این سیاهه انبوهی از نام‌های طبیعی و تاریخی را افزود.—ایمان آقایاری
سرکوب، میل به چیرگیِ تام، تحمیل و ترور، ماهیتِ رژیمِ حاکم بر ایران است. روش‌هایی که به کار می‌بَرَد نه عَرَضی که بیانِ ذاتِ اوست. در نتیجه‌ی بقا و گسترش چنین نظامِ سلطه‌گر و فاسدی هیچ کس و هیچ چیز حاشیه‌ای امن نخواهد داشت. «برهان قاطعِ» این دژخیم، بیخ گلوی همه‌ی ماست؛ این واقعیتی است که مدام باید به گوش خود و جهانیان بخوانیم.—ایمان آقایاری
حالا درسته این شیخ ها ریدن به مملکت ولی هی میگیم میخ شونُ محکم کوفتن خودمون هم واسشون چکش شدیم! یعنی هر چی اونا دزد و لاشی و دروغگوئن ما خودمونم بهتر نیستیم! بعدم دیگه هرجا نیگا میکنی می‌بینی هرکسی حیثیت و شرف و درستی شو فروخته به یه پول سیاه! یعنی یکی پیدا نمی‌کنی هنوز رو رفاقت و معرفت و درستی‌اش مونده باشه. خب اینجوری باشه حالا حالاها اینا می‌مونن سرجاشون. چون ما خودمون شدیم هر کدوم یه آخوند. —مرتضی سلطانی
معده تنها جای آدمیزاد است که شروع می‌کند به خوردن خودت. گرسنه باشی یک‌جور و فکری، یک‌طور دیگر. یک حفره جهنمی که هیزمش نرسد، از گوشت خودت قازی می‌گیرد! باید باج بدهی. باید پرش کنی یا قسطی و رفع کوتی لقمه‌ای جلویش بیندازی. فکری بودن هم که می‌شود خودخوری. معده هم‌پیاله‌ات می‌شود و میفتد به جانت.—ونوس ترابی
همراهی نکردن با [جمهوری اسلامی] در تمامیِ طرح‌هایِ آشکار و نهانش یگانه راهِ سرنگونی‌اش می‌باشد. این مسیری است که گاه با کنش‌های فردی، گاه جمعی، گاه با سکوت، گاه با خانه نشینی و در انتها با تصرف همه‌ی پهنه‌ی عمومی هموار خواهد شد. جمهوری اسلامی به سرحداتِ خود رسیده و بازی را در این منطقه ادامه می‌دهد، این که تا کجا می‌تواند در این ناحیه بماند به عوامل مختلفی بستگی دارد، اما بی‌شک مهم‌ترین عاملیت از آنِ مردمِ ایران‌ است.—ایمان آقایاری
به قول محمد صادقی بازیگر که به خاطر گفتن همین حرف‌ها وحشیانه به آپارتمانش ریختند و جلوی چند صد نفر از فالوورهایش در لایو اینستاگرام صفحه‌اش دستگیرش کردند، ما دقیقاً وسط یک جنگیم. با ذره‌ای عقب‌نشینی و مماشات تمام دستاوردهایی را که بدست آورده‌ایم و خون‌هایی را که تا بدین لحظه ریخته شده، به هدر خواهیم داد.—ایلکای
همانطور که فلسفه‌ی فقر حلاج دوستی با تهیدستان نبوده، بلکه فضیلت ساختن از فقر و تهیدستی است، به همان نحو فلسفه‌ی عشق او نیز، عشق به زندگی نیست، بلکه عشق به مرگ است. —مجید نفیسی
حکم #توماج_صالحی آمد. ۶ سال و ۳ ماه حبس. منطق، ریاضیات، علم، تحلیل گفتمان، جامعه‌شناسی، اقتصاد، ژئوپولتیک، همه و همه به روشنی روز به ما ثابت می‌کنند که توماج پیش از تمام‌شدن آخرین روز حبسش آزاد خواهد شد و آزادانه درباره‌ی تجربه‌ی این ۲۵۲ روز انفرادی و سال‌ها حبسش برای ما حرف خواهد زد. برای ما زندگانی که تا آن روز دوام آورده و زنده مانده‌ایم.—ایلکای
چقدر خوب می‌نوشت. چقدر تب‌دار. کاش کسی بود برای خودش آنطور می‌نوشت. سر هرچیزی که بخواهی قسم می‌خورد که تمام آن کلمات را به نیش می‌کشید و می‌برد و در خلوتش حتی شیرشان می‌داد. می‌لیسیدشان. آن‌وقت پرزهای خواستن روی زبانش می‌ماسید و دهانش بوی وسواس می‌گرفت. —ونوس ترابی
در آن شب پیشخدمت‌ها با در دست داشتن سینی‌هایی که مشروبات الکلی بر روی آنها بود، در بین جمعیت می‌چرخیدند. من هم مثل سایرین یک لیوان شراب برداشتم - با این تفاوت که شکمم خالی بود... در این وسط خودم را با آقای محمدعلی جمال‌زاده روبرو دیدم و ایشان از من پرسیدند، «شما دختر کی هستید؟» من هم با شرابی که خورده بودم، لیوان در دست، به ایشان گفتم، «ایشالا دختر بابام.»—پروین رمضان‌نیا جاوید

بیشتر