چنین گفت

بیشتر

راه نجاتم همین است. راه نجات، دیدن زندگی از چشمِ سرباز نیست. راه نجات دیدن مرگ از چشم گلوله است.—ایلکای
ما امضا کنندگان این بیانیه هم‌چون صدای سومی که به رغم افق های فکری مختلف، با جنگ‌طلبی و جنگ افروزی هر دو سوی این درگیری مخالفیم، از سازمانِ مللِ متحد، دولت‌های عضو، نهادهای حقوق بشری و مردمِ طرفدار صلح و دموکراسی در ایران و اسرائیل و منطقه و جهان می‌خواهیم که با افزایش فشار برهمه سوی‌های درگیری و تلاش برای برقراری آتش بس فوری در منطقه، مانع از گسترشِ جنگ به جبهه‌های تازه شده و جنگ را متوقف کنند.—بیانیه ۷۰ نفر از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان و کنشگران سیاسی و مدنی
حال که کار به شلیک موشک به اسرائیل رسیده است باید با رساترین صدای ممکن بگوییم این جنگِ مردم ایران نیست. مردم گرسنه، مردمی که درگیر بزرگ‌ترین بحران‌های اجتماعی و اقتصادی هستند، مردمی که با دست‌های خالی بارها در سال‌های گذشته به خیابان آمدند و هدف شدیدترین سرکوب‌ها قرار گرفتند، مدت‌هاست تحت بمباران جنگی هستند که حکومت آغاز کرده است.—شیرین عبادی
آقا پرسیدم ماشینت چیه و حال جریانش چیه، گفت ماشین تخلیه چاهه؛ بعدم صاف و قشنگ گفت آقا ماشین خَلابالاکِشیه! ما خب اولش بهمون سنگین اومد. ولی از اوستا بنایی هم خدائیش خسته شده بودم. آقا زد و ما شدیم خلا بالاکش. خداییشم ماشینُ مفت خریدیم و افتادیم تو ای کار. به پنج سال نشده دیدیم عجب شدا؛ چرا مثلا چاه خلا رو که می کشیدیم خیلی بو گند داشت، آدما یه جور دیگه نیگاد می کردن ولی انصافا خوب نون کرد واسمون. یه جور شد، هر کی می پرسید می گفتم: «بابا نون‌ تو عَنه!»—مرتضا سلطانی
... خودم رو می‌بینم تو تعلیقی همیشگی. بین ریشه‌کنی کامل و غرق شدن تو خاطرات.خودم رو می‌بینم که از بردگی رویداد در اومدم و نشستم کنار فرایند و زل زدم به چشماش. نه یه‌شبه، نه یه‌ساله، نه وقتی نشسته غصه می‌خورم، نه وقتی یهو خوشحال میشم و فکر می‌کنم همه‌چی خودبه‌خود درست شده، اما عصر جدید من ساخته میشه، مثل عصر جدید ما.—ایلکای
همیشه یکی باید کنترل‌کننده باشد و یکی کنترل‌شونده. کنترل‌کننده هوش رسیدن به قدرت و استفاده از آن را دارد، بنابراین سلیقه و خط مشی تعیین می‌کند و کنترل‌شونده از خودش هیچ ندارد. حتی یک ترانه پاپ ساده را هم نمی‌تواند با کیبورد ساده درست تمرین کند. هیچ نقطه تعادل و تعاملی این میان وجود ندارد یا نمی‌تواند وجود داشته باشد یا نمی‌گذارند که وجود داشته باشد. این را وقتی در وجه شخصی‌تر روابط انسانی عمیق می‌شویم هم می‌بینیم. —ایلکای
از ثریا، گنبد دفاعی روی گنبد دفاعی، گنبد دفاعی روی موشک، موشک روی بمب‌افکن، بمب‌افکن روی پهپاد، پهباد روی ریزپرنده، ریزپرنده روی تانک، تانک روی کلاه‌خود، کلاه‌خود روی یونیفورم، یونیفورم روی پوتین، پوتین روی خون، خون روی آوار، آوار روی مدرسه، مدرسه روی بیمارستان، بیمارستان روی اردوگاه، اردوگاه روی جاده، جاده روی کامیون، کامیون روی راه‌بندان، راه‌بندان روی غذا، غذا روی آب...—نیلوفر شیدمهر
این را من بحران پزشکی پست‌مدرن می‌خوانم. این بحران، ریشه در فهم فردی‌شده از انسان دارد. با همین فهم است که حقوق بشر را اینقدر توی چشم همه می‌کنند و هر کس می‌خواهد از بدنش محافظت کند و جنبش‌های این چنینی قوی‌تر از قبل پیش می‌روند. ساخته شدن و محبوب شدن تیاتری مثل پریما فِیشی هم حاصل همین بحران در پزشکی است؛ یعنی افزایش تقاضای حق حریم خصوصی شخصی بدون توجه به نزاع طبقاتی و سایر تعارضات اجتماعی.—ایلکای
پزشکیان در ادامه‌ی کوششِ بی‌دریغش برای نشنیدن و نفهمیدنِ «نه»‌ی اقشار و گروه‌ها و جریانات متعددی که دیگر نظام جمهوری اسلامی را با جنایت‌ها و حماقت‌هایش رها کرده‌اند و در انتهای همین بند می‌نویسد «این یعنی ما یک گام به جلو رفته‌ایم»، اما حقیقت و حقانیت ندا می‌دهند: «تو هیچ‌گاه پیش نرفتی، تو فرو رفتی*».—ایمان آقایاری
اگر بناست خلق و خوی مردم، حکومت را تعیین کند، مای مردم چه تلاشی برای بیرون آمدن از تنظیمات کارخانه‌ی حکومتی/خانوادگی/آموزش و پرورشی خود به عنوان «قربانی» کردیم؟ مسلما هیچ؛ زیرا هنوز هم مردم خود را قربانی می‌دانند و هنوز هم بی‌آن‌که عادت خود را تغییر دهند، می‌گویند من هم قربانی شرایط‌م که دارم از تو دزدی کوچکی می‌کنم و فقط بلدم حرف را بپیچانم به جای این‌که صاف و شفاف حرف بزنم و مسئولیت قبول کنم و از بقیه هم مسئولیت‌پذیری بخواهم.—ایلکای
غروب رفتیم «نایت کلاب» از داغ دل مشروب خوردیم تا اینجا! حالا توی بار چقدر دخترای تایلندی فیلیپینی تیغ مان زدند یادم نیست. بیرون که آمدیم هوا خنک بود. تاریکی سر شب را باد پس می زد و بوی شط را به اینطرف می آورد. تابلو نئون هتل پرشین پُر نور بود. پرویز مَست و خراب لنگه های چوبی در نایت کلاب را بوسید و گفت بدرود!—محمد حسین زاده
یگانه سنگر برای دفاع از بشریت همانی است که آماج حملات ویرانگر قرار گرفته؛ دفاعی جانانه و نه صرفا ذهنی، پا بر زمینِ ریگ‌زارِ واقعیت و نه در پیچ و خم راهروهای نهادهای بی‌اثر یا کم‌اثر، دفاع از ماهیت و معنا نه صوری و به جهتِ ژست‌های فخرفروشانه. دفاعی که در برابر سیل ویرانگر بنیادگرایی و افراط‌گرایی و هویت‌گرایی‌های ضدبشری و واپس‌گرایی‌های خفقان‌آور که همه‌ی همت‌شان را وقف خاموش کردن شعله‌ی نیمه جان گفتمان حرمت نَفْسِ انسان کرده‌اند، فریاد برمی‌آورد: «حقوق بشر مرد، پس زنده باد حقوق بشر.»—ایمان آقایاری
دوباره گفت مو از ئی گلدسته ها خوف دارم میرزا ممد. گلدسته ها را که می ساختن گوشمِ گرفتم و گفتم یا سلطون براهیم* کارگرانه پِرت کن پائین دست و پاشون شَل و پَل بلکه ولم کنن. سلطون براهیم* -هنی صداش منه گوشمه- گفت ای لُر صاف ساده کار ز ئی چیا گذشته.—محمد حسین زاده
کار جر وا جر دهان تمام شد. ۶ ساعت روی آن سنگ غسالخانه. حالم داشت از همه‌چیز بهم می‌خورد. دکتر «آنتونیو» که می‌خواهد «تونی» صدایش کنند،‌ داشت روکش موقت را تراش می‌داد. هی قد و قواره دندان را می‌گرفت و هی تراش می‌داد. گفتم که بی‌حسی رفته و دندان عصب‌کشی شده یعنی درد. گفت باید تحمل کنی تا قالب درست دربیاید. آمد فشار بدهد،‌ ناخودآگاه از درد با مشت زدم روی زانوی بدبخت. شوکه شد! ۵ ثانیه سکوت کرد ولی کم نیاورد. باز فشار داد. یک قطره اشک گوشه چشم راستم نشست. —ونوس ترابی
خانم چادری کناریم که با پررویی خودشو رو صندلی شیش نفره که الان هشت نفر شدیم جا داده وسط همین بلبشور تصمیم می‌گیره جوراب‌شلواری نایلونی بخره. فروشنده که تتوی کلفت ابروهاش تا شقیقه‌هاش رسیده از زیر چادر خانومه بهش می‌گه سایزته عشقم ببر. من واسه‌ی مامانم خاله‌م زن‌داداشم هم بردم همشونم از شما چاق‌ترن! خریدار بدون یه کلمه حرف زدن به پهلوی من یه سقلمه می‌زنه و فقط به خودش زحمت می‌ده قیافه‌شو کج‌وکوله کنه که نظرمو بدونه. —نگارمن
کسی که رأی می‌دهد، حقِ گفتنش را به دیگری محوّل می‌کند. هر رأی دادن، در هر صورتی، دست برداشتن از گفتن است. رأی دادن به این معناست که «من می‌گویم دیگری به‌جای من بگوید». رأی می‌دهم، من دیگر از حیوانی سیاسی بودن خسته شده‌ام. دیگر نمی‌خواهم «بگویم». پس تو بگو، تا من درباره‌ی حرف تو تنها شَستم را بالا بگیرم، یا پایین بیاورمش. من دیگر نای گفتن ندارم.—ایلکای
اگر معتقدیم که انتخاب‌های جمهوری اسلامی عاقلانه نیست و برای بقا قاعدتاً باید به سازش با مردم، حتی مخالفان و همینطور جهان خارج دست بزند، مشخص است که جمهوری اسلامی را نشناخته‌ایم. اگرچه این حکم‌ها معقول، معمول و صحیح است، اما نکته این‌جاست که حکومت جمهوری اسلامی حکومتی غیرمعمولی است. عقلانیتِ معطوف به بقای یک حکومت غیرعادی، متوسل شدن به روش‌های غیرعادی است. —ایمان آقایاری
مریم محمودآبادی چندی پیش در خصوص مکالمه‌ای که با بازجویش داشته در استوری اینستاگرامش نوشته بود: بازجو گفت «چرا برای نیکا شاکرمی استوری گذاشتی؟!» بهش گفتم چون وحشیانه کشته شده! در جواب به من گفت «کی گفته کشته شده؟ مگه تو اونجا بودی؟» و من در پاسخ گفتم: «روز عاشورا مگه شما در صحرای کربلا بودی؟»—انقلاب زنانه
مسیر طولانی‌ و ناهمواری سپری شده. دهه‌ی شصت و هفتاد اگر عکس سه در چهار زنی در دست مرد «نامحرم» می‌بود، خودش بی‌آبرویی بود. اگر کسی عکس‌های «لختی» و لحظات سکسی را روی CD منتشر می‌کرد، اعتبار اجتماعی‌ او خدشه دار می‌شد. اکنون اما انگار پرده‌ای کنار رفته؛ خیلی چیزها بعد از زن زندگی آزادی متفاوت شده و دیگر هم قرار نیست به حالت قبلی برگردد.—ایلکای
واکنش‌های بسیاری از خانواده‌های دادخواه را رابطه به مرگ این جنایت‌کار دیدم؛ از مادران خاوران تا خانواده‌های پروازاوکراینی، تا دادخواهان آبان ۹۸ و جنبش زن زندگی آزادی؛ ترکیبی از افسوس و خوشحالی، آرامش و خشم، و عین حال امیدواری دوباره به تحقق عدالت.—شیرین عبادی

بیشتر