گالری عکس ها اینجا >>>
اتاق خواب بچه های هدف
مهگامه پروانه
واژه دبیرستان هدف برای چند نسل چیزی فراتر از یک مدرسه اس، یک گروه فرهنگی متشکل از چهار دبستان دخترانه و پسرانه و چهار دبیرستان در تهران که در مدت دایر بودنش بیش از شانزده هزار دانش آموز دیپلمه تربیت کرد و در سال ۱۳۵۸، یعنی بلافاصله بعد از انقلاب، مثل خیلی چیزهای خوب دیگر تعطیل شد و طبیعتا تغییر نام داد و دوباره باز شد.
هر نامی که گرفت فرق نمی کرد چون هدف باز هدف بود و ماند.
دبیرستان هدف آنقدر بزرگ بود که در اغلب سالها چندین کلاس اول، کلاس دوم و سوم و چهارم داشت و به همین ترتیب کلاسها بر اساس الفبا تقسیم می شدند و نتیجتا کسی که فامیل اش با الف و ب یا پ شروع میشد با کسی که فامیلی اش با حرف میم یا خ شروع می شد هرگز همکلاس نمی شد .
و به همین دلیل ساده با وجود این که هدفیها خیلی نقاط مشترک و علائق و دلبستگیهای مشترک داشتند ودارند، ولی اغلب همدیگر را نمیشناسند. دقیقا به دلیل بزرگی و تعداد زیاد دانش اموزان .با شروع دوران قرنطینه و در خانه نشستی بعد از گذشت چند دهه ماها همدیگر را دوباره پیدا کردیم.
خیلیها در بهترین دانشگاه های ایران و البته نقاط مختلف دنیا درس خواندند و فارغ التحصیل شدند، که اغلب پزشک ودندانپزشک و دارو ساز هستند. کم نیستند مهندسین مختلف از برق تا معمار. خیلیها در سطح مدیریت موسسات بزرگ فعالیت می کنند.
تعداد اندکی هنرمندان شناخته شده و درجه اول کشور شدند و خیلیها روشنفکر و تولید کننده فرهنگی شدند. کلی مترجم زبان های مختلف داریم، تعدادی خیاط و طراحان لباس وآرایشگرهای درجه یک و گریمور های فوق العاده هستند. کلی معلم مدارس داریم، معلمین یوگا، جهانگرد وستاره شناس محقق ژنتیک. خلاصه در هر تخصصی که فکر کنی یک هدفی وجود دارد .
شرایط کشور جوری بود که مثل یک بمب همه پرت شدیم به این سو و آن سوی جهان… یکی استرالیا، تعداد زیادی آمریکا وکانادا، جمعی در اروپا و ساکنان حاشیه ایران، دبی، ترکیه حتی افغانستان داریم و تعدادی هم حتی در ایران در اهواز و مشهد و شیراز شهرهای دیگر جابجا شدند و ماندند و به کارشان ادامه دادند.
دخترهای همکلاسی هدف هرکدام یک سرنوشت پیدا کردند؛ تعدادی ازدواج کردند و بچهدار شدند، تعدادی ازدواج کردند و به نصیحت صادق هدایت گوش کردند و قید بچه را زدند، خیلیها ازدواج کردند و جدا شدند، بعضی ازدواج کردند و جدا شدند و دوباره ازدواج کردند وتعدادی اصلا ازدواج نکردند.
من در گروه از دخترهای کلاس خواستم تا برای اینکه بیشتر با هم اشنا بشویم، یا حداقل تصویر نزدیکتری از امروز مان پیدا کنیم، از اتاق خواب شان عکس بگیرند و برایم بفرستند.
از آنها خواستم سه نوع عکس بگیرند:
- یک، عکس از تختخواب وقتی تازه از خواب بیدار شدند و هنوز تختشان را مرتب نکردند.
- دو، یک نمای کج یا مورب که فضای کلی اتاق را نشان دهد.
- سه، عکس از یک بخشی از اتاق که معرف روحیه آنها باشد یا به آن دلبستگی دارند در واقع مهمترین جای اتاق خواب که وسایل اصلیشان را آنجا میگذارند.
تعداد زیادی عکس برای من رسید، عکسهایی که شاید از صدها کلمه چت و ای میل و عکس خانوادگی بیشترگویای روحیه و وضعیت این بچهها بود.
من از بچهها خواسته بودم که از تختشان زمانی عکس بگیرند که هنوز تخت را مرتب نکردهاند، بعضیها خیلی شیک تخت شان را مرتب کردند و عکس آن را برای من فرستادند، این نشان از کماگرایی یا محتاط آنان بود ودست آخر نشان ذهن از مشغولشان است.
طبیعی است، بعضیها دوست ندارند کاری که تو میخواهی بکنند، اصلا دوست ندارند فضای خصوصیشان آن شکلی که هست دیده شود. بعضیها دو نفرهاند، ولی صبح هردو نفر خیلی آرام از جا بلند شدند و هر کدام به یک اندازه ملافه را پخش و پلا کردند. بعضیها شبی توفانی راگذراندند و اینقدر وول خوردند تا خواب شان ببرد. بعضیها از آن کارکنان خسته هستند که مثل خرگوش رفتند زیر پتو و صبح زود به آرامی از زیر آن بیرون آمدند تا زود به کارشان برسند.
خیلیها نیمی از تختشان کاملامرتب است: انگار هیچ خاطرهای در آن طرف هیچ وقت نبوده یا هیچ یادگاری باقی نمانده. بعضیها دستشان به بالش دومی خورده و دوباره برگشته، بعضی از اضطراب سه چهار بار از خواب بیدار شدند و دوباره واردتخت شان شدند و همه چیز تخت به هم ریخته.
بعضیها همانطوری که خوابیدند در کمال راحتی خوابیدند و بدون یک سانت تکان به این طرف و آن طرف بیدار شدند. تقریبا میشود گفت که تعداد تختهایی که روی آن خواب دونفره جریان دارد کمتر از یک نفرههاست. و بعضی تختها یک و نیم نفره هستند، به اندازهای که نیم نفر در زندگی حضور دارد.
شکل تختها کاملا متفاوت است. بعضی انگار که ترجمه نسبتا دقیق اسکارلت اوهاراست. بعضی همه چیزشان مرتب است. بعضیها به اندازه یک مهندس معماری همه چیز اتاقشان نظم ویژه خودش را دارد. بعضیها خدای چیدن رنگهای بیربط کنار همدیگر هستند و بعضی معلوم است که رنگ بندی را خیلی خو بدر همه زندگی رعایت میکنند.
استفاده از بافتهای ایرانی مثل جاجیم و گلیم و طرحهای ایرانی مثل یادگاری همراه آدم ها انگار آمده است.
با وجود اینکه خواسته بودم تمام عکس ها افقی باشد با وجود این تعدادی عکس های عمودی کم نبود، که نشان از آن داشت که تغییر عادت برای این دسته از مابقی سخت است.
عروسکها و کتابها در اغلب اتاقها وجود دارد، ولی اصلیترین چیز همان وسایلی است که با آن ها زندگی جریان دارد: موبایل و جای موبایل و شارژر و عینک.
تقریبا در خیلی از اتاقها و پای تخت بچهها کتاب حضوردارد. کتاب به زبان های مختلف یک جا آلمانی، انگلیسی ، فرانسه، گاهی و زیادتر روانکاوی و چرا وضعیت به اینجا رسید و کمتر عکسی در کنار تخت وجود دارد. شاید خوابش را ببینیم، و شاید کابوسش را.
گالری عکس ها اینجا >>>
ایده خیلی جالبی را مطرح ساختید. ممنون از پست فقط چند پیشنهاد
اگه ممکنه تنها یک عکس از اطاق خواب به انتخاب شرکت کنندگان مطرح میشد. وقتی تعداد عکس ها به سه مورد با توصیفاتی که گفتید میرسه انگار سئوالات اخر سال درس علوم اجتماعی دبیرستان هدفه.
حالا این دوستانی را که دارید قدرشونو بدونید. اگه ممکنه ازشون بخواهید فقط یک عکس از میز صبحانه درست قبل از جمع آوری میز براتون بفرستند و اگه خواستید همین جا پست کنید. هیچکس تو عکس نباشه اما اگر در خونه پت دارند و اون خودش خواست به طور طبیعی در عکس باشه بیرونش نکنند. اگر هم ساعتی در دیواز آشپزخانه باشه که زمان را مشخص کنه خیلی عالیه. لطفا بفرمایید وقتی آخرین نفر میز را ترک کرد دست به چیزی زده نشود.فقط صبحانه. نه نهار و شام....
بازهم تشکر . هر بار که عکس ها را نگاه میکنم نکته جدیدی را کشف میکنم.
آنچه که من در اکثریت این عکس ها میبینم پیام تنهایی است و چه بسا سردی. خیلی جالبه. تختهایی که در یک طرفش خوابیده اند, متکایی که دست نخورده, دیوارهای بدون تابلو, بدون آینه, بدون عکس, اتاق های بدون اسباب, کتابهای تزئینی و لباسهایی که در کمد قایم شده اند! مرسی.
ایده خیلی جالبی اجرا کردین. چیزی که توجهم را جلب کرد شباهت ها بود، اینکه سوای رنگ و اندازه ها، همه اتاق خواب ها چقدر یکسان و یکنواخت بودن.