همانطور که وعده داده شده بود، ویرایش دوم کتاب خاطرات تقی زاده برای بهار ۱۳۹۳ آماده شد.
در این نسخه بسیاری از نارسایی ها برطرف شده است:
-
بخش بزرگی از یادداشت ایرج افشار که در ویرایش یکم به دلیل معجزات الکترونی غیب شده بود دوباره به کتاب بازگشته است!
-
فهرست های آخر کتاب که در ویرایش یکم ناقص مانده بود کامل شد. در این میان، «فهرست نام های اشخاص» با لینک به صفحات مربوطه در کتاب و نیز در بسیاری موارد به صفحات مربوطه در ویکی پدیای فارسی، به یک مرجع بسیار مفید بدل شده است.
-
اشتباهات تایپی، که هم در ویرایش یکم قابل پیش بینی بود و هم بسیار زیاد، در این نسخه به همت دوستان بطور چشمگیری کاهش یافته است (اگر کاملاً برطرف نشده باشد).
-
این ها همه بهبودی چشمگیری نسبت به ویرایش یکم است. اما آن چیزی که به گمانم برای کاربران سیستم عامل ویندوز مایکروسافت بیش از هر چیز دیگری ملموس خواهد بود، کیفیت نمایش متن است که به دلیل تعمیر فونت های مورد استفاده، بهبود قابل ملاحظهای پیدا کرده است.
خیال داشتم ویرایش دوم این کتاب را بطور همزمان با ویرایش یکم کتاب «تاریخ مشروطهٔ ایران» کسروی برای نوروز تقدیم کنم ولی چنین چیزی عملی نشد. کتاب کسروی هنوز خیلی کار دارد و می ماند برای بعد.
توزیع این کتاب در فضای مجازی آزاد است و تشویق هم می شود. تا ابد نمی توان روی لینک های دراپ باکس شخصی من حساب کرد.
لازم به یادآوری است که دوستان ایرون دات کام، از تارا گرفته که این کتاب را در آغاز معرفی کرده بود تا شراب سرخ که عکس کمیابی از عباس آقا تبریزی را پست کرده بود و از آن استفاده شد، در پیداش این کتاب نقش داشته اند.
نوروزتان پیروز!
برای دانلود فایل اینجا را کلیک کنید. حجم فایل حدود ۱۴ مگابایت است.
کارِ بزرگی کردید، این از آن عیدانهها بود که مزهٔ آن تا نوروزِ سالِ دیگر بر دهانِ ما خواهد ماند.
اُمید است که بسیاری از این کُتب (تاریخِ معاصر) بازنگری شوند و بی غرض به روشنگری بپردازند، مردمِ ایران لیاقتِ دانستنِ واقعیتها را دارند.
با سپاس از شما.
لطف شماست شراب عزیز.
مشغول کار کسروی بودم و به یک مطلب خیلی بامزه راجع به تفنگهای ذخیرهٔ مجاهدین تبریز در انبار ارگ برخوردم که گویا تفنگهایی فرانسوی متعلق به پنجاه شصت سالی پیش از آن دوره بوده و Chasspot نام داشته و تازه در همان زمان خرید آن هم در انبار ارتش فرانسه خاک میخورده و به درد بخور به حساب نمیآمده! گفتم بجای توقف کارم همین کامنت را اینجا بگذارم و بروم!
راستی رد این تفنگ را هم پیدا کردم! اینجاست
دست شما و دوستان دیگر برای این زحمتهائی که کشیدید درد نکند. با شراب قمز گرامی موافقم که این هدیۀ بسیار منحصر بفردی بود. نوروز شما و دوستان خجسته باد.
دیوانهٔ گرامی امیدوارم به اندازهٔ من از این کتاب لذت ببری.
داستانی دارد به عنوان «خربزه و حقالحکمیه». در هرکجای دنیا اگر وکیلی عامدانه بر علیه منافع موکلش اقدام کند disbar میشود. در ایران تبدیل میشود به قهرمان ملی!
شاسپو خدماتِ زیادی انجام داد، صدقه سرِ همین تفنگ بود که فرانسویها استراسبورگ را برای همیشه از دستِ قیصر بیرون آورده و تفنگهای سوزنی آلمانی پشیزی افتخار برای بیسمارک نیاورد. در مشروطه نیز پنج تیرِ روسی غوغا میکرد، مخصوصاً از اواسطِ آن پیکارهای چریکی مجاهدین؛... قزاقها که این اسلحهها را از نظامیانِ گرجی تاخت زده بودند با اندک حمله مشروطه خواهان اسلحهها را به زمین گذاشته و فرار میکردند.

پدر بزرگم چند اسلحه داشت که یک سری از آنها جزوِ هدایا (از اجدادِ پدری، از بابِ سلطانِ قاجار تا پهلوی اول به خاطرِ خدماتی که ایشان کرده بود و در آخر تپانچهای از طرفِ محمد رضا شاه پهلوی که خداوند میداند چه بلایی بر سرِ این کلکسیون آمد!) بود و یک سری دیگر در دورانِ مختلف به دستِ ایشان رسیده بود.
احمد کسروی: «مشروطه از تمام ايران رخت بربسته و از تمام تبريز فقط در کوی اميرخيز و به دست ستّار زنده بود… مجاهدان به گرد سر او کم می بودند و بی گمان شماره شان به بيست تن نمی رسيد»
این داستان کسروی مربوط به همان دوره است. به سفارش مجاهدان و استقبال مردم، به منظور اینکه به سربازان دولتی ثابت کنند که «بابی» نیستند (و این یکی از «دلائلی» بود که به سرکوب آزادیخواهان مجاب میشدند) بر این شدند که بر سر پشت بام خانهها و در هر کوی و برزن شروع کنند به اذان خواندن. از آن پس در همهٔ شهر و از هر جایی صدای اذان میآمد.
کسروی میگوید اما این اذانها را «بی هنگام» میخواندند! بی اختیار یاد آن نماز خواندنهای زنانه مردانه و با کفش و کیف دوران وهم سبز افتادم!
عجب زحمتی شما کشیدید. چاپ قدیمی ترش در اینترنت بود. اما کار شما واقعا ارزشمندتر است. کتاب جالب دیگری که افشار انتشار داد »اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقیزاده» است.
لینک زندگی طوفانی
http://www.fileshut.biz/download/hkRYa0sH/zendegie-toofani---khaterate-hasan-taqizadeh.pdf.html
بن راس جان داشتم سر سری رد میشدم این هدیه نوروزی شما را دیدم . جدا زحمت کشیدی. خوشحالم که کاری که با اسکن کردن نسخه اصلی کتاب در کابخانه کنگره شروع شد و نصف روزی زمان برد تبدیل به این شد.
دستت درد نکنه