دوشنبه صبح رفته بودم دفتر تی‌پاکس یه بسته بفرستم تهران. یه آقاهه ی هم با من رسید. سه نفر تو دفتر کار میکردن. یه خانم که گوشی دستش بود و پشت میز سرگرم حرف زدن بود. دو تا آقا هم ته دفتر کنار بسته ها داشتن با هم حرف میزدن و انگار نه انگار ما دو نفر مراجعه کننده هستیم. سه بار سلام دادیم اصلا توجه نکردن. انگار ما برگ چغندریم. من اعتراض کردم که بابا ما اینجا وایسادیم. یکیشون برگشت و گفت ببخشین، شما رو ندیدیم.

ما دو تا آدم گنده رو...

اومدن بالاخره و یکیشون گفت من بسته بندی میکنم ولی نمیتونیم بفرستیم.

اون آقاهه ازش پرسید چرا‌؟؟

مرده با افسوس و غم گفت:

بابا مملکت روی هواست. از صبح سیستم قطعه. هر کی بسته آورده اونجا ردیف گذاشتیم. ببینین چند نفر جلوی شمان.

من پرسیدم : خب الان چکار کنیم؟

جواب داد که : بذارین اینجا، ما بسته بندی میکنیم و وقتی سیستم درست شد، وارد سیستم میکنیم و زنگ میزنیم که چقدر پول بدین!!

من پرسیدم : خب خودمون باشیم آخه بهتر نیست. کی میرسه؟

گفت: تا پنج شنبه میرسه ولی بعید میدونم مامور دفتر پنج شنبه حالش بذاره ببره بسته ها رو تحویل بده. میفته شنبه.

خنده م گرفت واقعا. نمیدونستم چی بگم. نگاه کردم به اون آقاهه که اونم وسیه برای ارسال داشت. دیدم اونم بدبخت خیرونه چکار کنه. گفتم آقا من یه کم مریضم راستش، شاید بعتره از همین روش عجیب استفاده کنم. آقاهه خندید و گفت باشه.

وسایل گذاشتیم روی میز کارمند اونجا و هی سعی کردیم یه جوری جدا بذاریم که قاطی نشه.

داشتم میرفتم سوار ماشین بشم که یه آقاهه اومد و گفت برگردین خانم الان براتون بسته بندی می‌کنند و میفرستن. سیستم درست شد.

برگشتم توی دفترشون  و دیدم اون یکی مشتری هم برگشته. آقاهه گفت خداروشکر سیستم درست شده.

تا جمله تموم شد دیدیم یه خانمه سلانه سلانه در حالیکه با موبایلش حرف می‌زد اومد داخل و اون آقاهه که ما رو صدا زده بود و ظاهرا مدیر دفتر بود به خانمه گغت:

--حواله ی این دو بسته رو اول بزن.

خانمه در مقابل چشمهای حیرون ما بی اعتنا رفت ته دفتر و یه لیوان آب واسه خودش ریخت و مشغول نوشیدن اون شد.

کفرم در اومده بود. از مدیر دفتر که کنار ما وایساده بود جدی پرسیدم:

ببخشین اسم این خانم سیستمه؟

همه زدن زیر خنده. دو تا کارمند دیگه و اون یکی مشتری.

مدیره ولی ناراحت شده بود. گفت:

من میخواستم کمکتون کنم کارتون راه بیفته.

گفتن: بله لطف کردین ولی کاش گفته بودین کارمند من که مسئول حواله زدنه نیومده هنوز. ن اینکه بگین مملکت رو هواست سیستم کار نمیکنه. البته الان هم که سیستمون اومده ولی ظاهرا میل ندارند کار کنن چون اون ته دفتر داره واسه خودش میگرده.

آقاهه اومد باهام دعوا کنه که دید "خانم سیستم" ته دفتر روبروی آیینه وایساده داره مقنعه شو درست میکنه و هنوز با موبایل حرف میزنه.

به اون یکی کارمندش گفت بسته بندی کن وسایل اینا رو تا خانم فلان بیاد.

و رفت ته دفتر که ببینه حریف خانم سیستم محترم میشه که بیاد سر کار. ده صبح بود!!

آقاهه مثلا سریع شروع کرد بسته بندی وسایل ما. دیدم یه جعبه ی خالی شیرین عسل آورد و وسایل منو گذاشت توش.

من پرسیدم: جعبه ی پستی لازم نیست؟

گفت نه فرق نمیکنه!!

جعبه نصفه خالی بود. مرده پرید و یه کارتن خالی رو تیکه تیکه کرد و گذاشت سر جعبه ی من که پر شه. من گفتم:

--اینجوری زشته. برای دوستی میفرستم. سر جعبه رو که باز کنن پر از تیکه مقواس. قشنگ نیست.

آقاهه هرهر خندید و گفت: بی خیال بابا! فرقی نمیکنه!!

من دور هر کسی رو که از کلمه ی "بی خیال" استفاده کنه در جا یه خط میکشم. اینه که آقاهه رو فقط نگاه کردم.

در جعبه رو شروع کرد چسب زدن. از این چسب های پهن مخصوص اثاث‌کشی. و بعد از چسب زدن در حالیکه هنوز حلقه ی پر چسب به جعبه وصل بود، جعبه رو گذاشت روی ترازو و وزن جعبه و مقواها و حلقه چسب رو پشت جعبه به عنوان وزن بسته نوشت!!!

جعبه ی مشتری بعد از منم همینطور بسته بندی کرد.. آقاهه ولی اعتراض کرد و گفت بیخود سنگینش کردی یه عالمه.

کارمند پست گفت: - - فرقی نمیکنه!!

تو همین فاصله بالاخره سرکار خانم سیستم موبایل در دست اومد و نشست پشت صندلی میز. و طلبکار به من گفت مشخصات رو بگین.

من مشخصات گیرنده و فرستنده رو گفتم. مشتری بعدی هم گفت. و از اون خانم سیستم پرسید:

--کامپیوتری، لپ‌تاپی چیزی برای کارتون نیاز ندارین؟

خانمه گفت نه گوشی کافیه!!

بدون برگ رسید، بدون نشان دادن هیچ مشخصاتی به من مبلغی رو گفت و به اون یکی مشتری هم و گفت کارتتون رو بدین.

من پرسیدم بسته ها بیمه س؟ خانمه گفت آره. من گفتم ولی آخه از ما میزان ارزش بسته ها رو که نپرسیدین که بر اساس اون بیمه کنین. خانمه گفت ما ارزش همه ی بسته ها می‌زنیم چهارصدهزار تومن!!

اون یکی مشتری گفت: - - یعنی چی آخه؟ مگه میشه؟ ارزش بسته ی من خیلی بیشتره.

منم گفتم: بسته ی منم!

اما مامور بسته بندی مثل صفحه ی خط خورده باز تکرار کرد: فرقی نمیکنه!!

آقای مدیر هم که با خانم سیستم اومده بود، سعی کرد جو رو عوض کنه.  گفت: - - چه زیادتر از اونی فکر کردیم شد مبلغش. مگه نه؟!

اون آقاهه مشتری عصبانی شده بود. گفت‌:تشریف داشته باشین بگیم چرا زیادتر شد.

مدیره بدو ما رو ول کرد و رفت از دفتر بيرون. ما پولو دادیم و اومدیم بیرون. اون یکی مشتریه به من گفت خانم توروخدا صبر کنین من مدیر رو پیدا کنم با هم معترض این وضع بشیم.

من گفتم باشه. ولی آقاهه تا چهار تا مغازه اینور و اونور دفتر رو گشت و مدیر رو پیدا نکرد. کارمند بسته بندی اومد تو پیاده رو و گفت آقای مدیر رفتن.

مشتری گفت: نه قایمش کردین!!

هیچی! یه کم صبر کردیم و بعدم از هم خداحافظی کردیم و رفتیم خونه.

دیروز بسته رسیده بود دست دوستم. مامور ظاهرا حالش کشیده بود پنج شنبه ها هم کار کنه. خدارو هزار مرتبه شکر!

کاش فقط یه مدتی کسی هی بهم نگه همه چی تقصیر حکومته و ما فرشته ها حیف شدیم تو این مملکت.

#مژگان