بلاگ
نظرات
تازه ترین بلاگ های RedWine
وحــشَت از ســـَرداب شـروع میشـود
RedWine | یک روز قبل
۰ ۷۴
لالایـی شـبـانـه
RedWine | ۱۵ روز قبل
۰ ۱۵۰
مرثیهای برای سفیرِ مهر و بخشش
RedWine | ۲۶ روز قبل
۰ ۱۹۷
لیبرال دموکراسی: فرسایش مفهوم روشنفکری در تاریخ متأخرما
bzahedi | ۱۰ ساعت قبل
۰ ۳۲
دسته: تعیین نشده
دادبان: منوچهر بختیاری: زندانیام، اما آزادتر از آنها که حقیقت را انکار میکنند
Miroon | ۱۱ ساعت قبل
۰ ۵۲
دسته: تعیین نشده
این نگاههای عمیق هستیشناختی و پدیدهشناختی مرگ و زندگی را بسیار دوست دارم. فلسفه، شیرینترین و در عینحال هولناکترین دریچه رسیدن به آگاهیهای جسته و گریخته است. و شاید تنها قلم، زبان، ابتکار عمل (به شیوه اختراع و کشف) و قهرمانی و رشادت (نام ماندگار در تاریخ) بتواند سپری در برابر همین مرگ دوم باشد.
این تقریبا همان مفهومی است که فروغ در شعر « مرگ من روزی فرا خواهد رسید » خود به این صورت بیان می کند:
بعدها نام مرا باران و باد،
نرم می شویند از رخسار سنگ،
گور من گمنام می ماند به راه ،
فارغ از افسانه های نام و ننگ
اگر فروغ چنین برداشتی داشته باشد، تکلیف دیگران روشن است!!!
شراب جان پس سعدی درست میگفت که فرد نکونام نمیرد هرگز ، ضمنا چله پدر نوشتی ، روحش شاد و ارزوی ارامش برای شما و خانواده دارم
دوستی دارم که با خانواده چند سال پیش به استرالیا مهاجرت کردند.دامادهاش استرالیایی هستند.نمیتونه با نوه هاش ارتباطدبرقرار کنه.میگه : از نظر فیزیکی زنده ام.نفس میکشم اما دیگر حرف هام برای همه تکراری و کسالت آوره.من مرده ام.حتی در حضور من خاطره ایی ازم تعریف نمیشه کسی نمیگه : به قول تو : بزک نمیر بهار میاد کمپوزه با خیار میاد...زنده زنده دارم میپوسم در سالگرد مرگم فقط خودم شرکت میکنم...قبل از مرگفیزیکی فراموش خواهم شد.
من همیشه به این موضوع فکر میکنم و برمیگردم به گذشتهگان خودم که تا کجا به یاد میآورمشان و گاهی خاطراتم انقدر گنگ و مبهم است که تقریبا چیزی نیست و قطعا برای نسل بعد از من دیگر اثری از آنها وجود ندارد. برای ماندگاری باید کاری کرد کارستان وگرنه خواهناخواه محکوم هستیم به فنا. خیلی جالب بود شراب جان مرسی، سلیس و روان
ایرانیان از مرگ میترسند، اکثرا، به خصوص درس خواندهها و ضدِ خداها،... یک جور دست و پا چلفتی فهمی نیز در زمینهی مرگ ـــ در اجتماعِ ایران وجود دارد که مضحک است، دلیلِ آن شاید زندگیهای عادی و یکنواخت است، مردمانی که بندِ زندگی بیخود شده و کسی جز خود را نمیبینند، خودشکن نیستند، اینها نمیدانند که با شنا کردن در جهت موافقِ آب رودخانه ـــ به جایی خاص نخواهند رسید، مرگ پس همهی این چیزها است، مرگ ابتدای یک سفر است، یک تولد است.
سپاس از دوستانِ هم درد.