دوستی برای دیداری کوتاه آمده بود اینطرف آب و سری هم بما زد و سورپریزمان کرد با سوغاتی یک شاخه خَارکِ آبادان و دو کیسه توتون پیپ «کاپیتان بِلَک» که می دانست سوئد گیر نمیاد. و این زمانی بود که هنوز سونامی کرونای چین ی دنیا را کن فیکون نکرده بود!
بعد از نهار با ولوو بردمش به سیر و سیاحت در شهرمان بندر گوتنبرگ (Göteborg) با ساختمان های همطراز سفید و اخرایی خیابانها و ترامواهای خزنده آبی رنگ و عبور آرام قایق های توریستی در رودخانه Göta älv که از دل شهر می گذرد و به دریا می ریزد تا از دانمارک سر در بیاورد. آخر سر ماشین را پارک کردیم و قدم زنان آمدیم خیابان معروف Avenyn یا بقول جوانهای قدیم خوزستان، خیابون پهلوی شهر!
اَوِنین یک سرش ختم می شود به میدان Götaplatsen و مجسمه غول پیکر پوسایدون (Poseidon) خدای افسانه ای دریاها به بلندای هفت متر و ساخته شده از برنز که به یک دست ماهی آب فشان دارد و دست دیگر لاک صدف دریایی و روی سرش صدفی طراحی شده و احاطه است بین ساختمان کنسرت هال، موزه و کتابخانه شهر. این مجسمه با نود سال قدمت یکی از نمادهای شهر گوتنبرگ و از جاذبه های توریستی است. یه چیزی مثل پل سفید برای اهواز.
القصه، خودم را آماده کرده بودم دوستم در باره مجسمه سئوال کند تا مثل یک راهنمای توریست برایش ردیف کنم و بروم توی تاریخ اساطیر خدایان یونان و اینکه می بینی مجسمه پوسایدون خدای آبهای شیرین و شور دریاها و محافظ دریانوردان و شهرهای ساحل دریا بوده. سلاحش نیزهای سه شاخه بود و هر گاه عصبانی می شد طوفان براه می انداخت و کشتی ها را غرق می کرد و ...
اما دوستم اصلا نه پرسید این مجسمه به این بزرگی جریانش چیه نه گفت اون ماهی توی دستش چکار می کنه، نه ...هیچ هیچ!
فقط اشاره به «اونجای» مجسمه کرد و گفت: پَ ئی چرا تر و تشکیلاتش بیرونه!
محمد حسین زاده
مرسی بختیار خان. این داستان شما من را یاد آن جوک قدیمی انداخت که پدری داشت پسرش را نصیحت میکرد که اینکار را بکن و اونکار رو نکن. وقتی بعد از نیم ساعت نصیحت از پسرش پرسید, فهمیدی چی گفتم, پسرش گفت, "آقا جون, من شمردم, روی فلان اون خره ۳۰ تا مگس نشسته!"
ما آقایون همیشه حواسمون به مسائل مهمه!
بختیار جان به یک فنی باید اشاره کنم. در فرهنگ باستان یونان و روم که بعد ها به فرهنگ مسیحی تسری یافت نشان دادن بدن برهنه مردان به شرط آنکه ختنه نشده باشد هیچ مشکلی ندارد.
همون تشکیلاته که دنیا رو بهم ریخته نه نیزه سه شاخه!
فرامرز عزیز. لابد سعدی بعد از شنیدن داستان آن پدر و پسر بود که گفت «مرد باید که گیرد اندر گوش - ور نوشته ست پند بر دیوار»
سیروس مرادی گرامی. سپتامبر سال۱۹۳۱ که مجسمه ساز سوئدی Carl Milles این مجسمه رانصب و افتتاح کرد، دیری نگذشت که انتقادها از تناسب اندام های مجسمه نسبت به یکدیگر به مطبوعات کشید. بطور مثال گفته شد که پاها نسبت به بالا تنه خیلی بلند بودند یا دمب ماهی از فلان زاویه چیز دیگری دیده می شد و ... اما بیشتر انتقادها برمیگشت به آلت تناسلی مجسمه که اکثریت معتقد بودند آلت خیلی کوچک بود! البته کارل بیشتر انتقادها را نپذیرفت و پاسخ هایی هم به آنها داد اما در مورد اندازه آلت کوتاه آمد و آخر سر مجسمه را پائین آورد و آلت را بیست سانت بلندتر کرد تا رضایت ملت را فراهم آورده باشد!
جهانشاه عزیز. درسته که دنیا را بهم ریخته اما برای عقب انداختن قیامت و روز محشر رل مهمی دارند آن تشکیلات!
من فکر میکنم که حق با مجسمه ساز و اندازه کوچکتر جریان آلات بوده چون در اون شرایط برای خدای دریاها, لخت و عور , و در هوای سرد و آب یخ سوئد کاملا طبیعی است که جریانش کوچک تر از اندازه معمولی شود.