Sa'id Naficy (1954-82)
	 
The Father of Fathers
	        Twenty-One Poems for My Father
	Four.
	Three Gifts
	by
	Majid Naficy
	One day my father called us and said:
	“I have three gifts for you:
	A red heart, an hourglass, and...”
	Oh God, I don't remember the other one.
	Mehdy took the heart
	Opened its two halves
	And touched their trembling strings.
	I took the hourglass
	And along its white sands
	I fell from one half to the other
	Asking myself:
	“What can be done in three minutes?”
	And Sa’id
	At age ten went to Paris
	For heart surgery
	And at age twenty-nine
	He was executed in Tehran.
	I remember him.
	He had red cheeks
	And strong hands.
	March 4, 1994
	Poems
	1: Sword at the Ablution Pool, 2:  In Temescal Canyon, 3: Red earmuffs, 4: Three Gifts, 5:  Forgetfulness, 6: That Hitler Moustache, 7: Baghbaderan Wine, 8: The Night, 9: Visiting the Moon, 10: Secret, 11:  A Red Rose for My Father, 12: The Soul Bird of Father, 13: In the Name of Father, 14: Magic Lantern, 15: The Family Koran, 16: Khomeini's Visit, 17: Death in the Sea, 18: Stomach Ulcer, 19: Hat in the Wind, 20: Languages of My Father, 21: The Cypress of Abarkuh
	        پدر پدران
	        بیستویک شعر برای پدرم
چهار. 
سه هدیه
مجید نفیسی
یک روز پدرم ما را صدا کرد
	و گفت: "برایتان سه هدیه دارم:
	یک قلب سرخ، یک ساعت شنی
	و ........" خدایا
	آن دیگری را به یاد نمیآورم.
مهدی قلب را برداشت
	دو نیمهی آن را گشود
	و بر تارهای لرزان آن دست کشید.
من ساعت شنی را برداشتم
	و همراه با شنهای سفید آن
	از نیمهای به نیمهی دیگر لغزیدم
	و از خود پرسیدم:
	"در سه دقیقه چه میتوان کرد؟"
و سعید
	در دهسالگی به پاریس رفت
	تا قلبش را عمل کند
	و در بیستونهسالگی در تهران
	تیرباران شد.
او را به یاد میآورم
	که لپهایی گلی داشت
	و دستهایی نیرومند.
چهارم مارس هزارونهصدونودوچهار
	 
اشعار
۱- شمشیر در حوضخانه، ۲- در تمسکال چال، ۳- گوشبندهای سرخ، ۴- سه هدیه، ۵- فراموشی، ۶- آن سبیلِ هیتلری، ۷- بادهی باغبادران، ۸- شب، ۹- دیدار ماه، ۱۰- راز، ۱۱- گلسرخی برای پدرم،  ۱۲- مرغ جان پدر، ۱۳- به نام پدر، ۱۴- فانوس خیال، ۱۵- قرآن خانوادگی، ۱۶- دیدار خمینی، ۱۷- مرگ در دريا، ۱۸- زخم معده، ۱۹- کلاه در باد، ۲۰- زبانهای پدرم، ۲۱- سرو ابرکوه
	 
              
             
            
Firoozeh Khatibi:
Moving.