فارسی وطن من است

عترت گودرزی الهی

 

اولین بار دکتر یارشاطر را در سال های دانشجویی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دیدم. تازه از اروپا بازگشته بود. استادی بود جوان، خوش لباس و خوش تیپ که دختران دانشجوی دانشکده ادبیات برای دیدنش صف می کشیدند. او استاد مستقیم من نبود چرا که من دانشجوی رشته فلسفه و علوم تربیتی بودم و او استاد رشته ادبیات و زبان فارسی.

با او اینجا در آمریکا آشنا شدم. من افتخار دارم که سهم کوچکی در نوشتن و معرفی و طرز تهیه غذاهای ایرانی داشته ام. روزی دوست عزیز درگذشته ام دکتر حمید محامدی به من تلفن کرد و گفت: «دکتر یارشاطر دنبالت می گردد. تلفن منزل را به او دادم که با تو تماس بگیرد.» ارتباط ما بدین طریق پای گرفت. مقالات آشپزی ایرانی را مستقیما برای خودش می فرستادم.

دکتر یارشاطر تمام مقالات دانشنامه ایرانیکا را از نظر می گذراند. هر وقت دستور غذایی را که دوست داشت می فرستادم بلافاصله تلفن می کرد و اظهار رضایت می کرد.

یک آقای آمریکایی در ایرانکا کار می کرد که فارسی را از بنده بهتر می فهمید و بهتر می نوشت. دکتر یارشاطر مقالات مرا به او می داد که اصلاحات آخر را انجام بدهد. من مقاله آش رشته را برای دکتر فرستادم. برای نعناداغ به انگلیسی واژه ای پیدا نکردم. دکتر مقاله را به آقای آمریکایی داده بود و او نعناداغ را hot mint ترجمه کرده بود.

هفته بعد تلفن زنگ زد، دکتر یارشاطر بود با صدایی که کمی هم آمرانه بود گفت: «عترت خانم در مقاله آش رشته شما در مورد نعناداغ اشتباه بزرگی روی داده که باید به شما تذکر بدهم که بعدا متعجب نشوید و خود من از این اتفاق متاسف شدم.»

با اینکه هنوز نمی دانستم جریان از چه قرار است، سعی کردم دکتر را آرام کنم و بعد موضوع اشتباه ترجمه ای را برایم شرح داد.

گفتم: «آقای دکتر مسئله مهمی نیست. اگر ایرانی ها مقاله را بخوانند متوجه می شوند که منظور از hot mint نعناداغ است. برای خارجی ها هم زیاد مهم نیست.»

دکتر برای اولین بار با لحن تندی که هرگز از او نشنیده بودم گفت: «عترت خانم! یعنی چه؟ زبان فارسی وطن من است. من هیچ اشتباهی را ولو اینکه سهوی باشد قبول نخواهم کرد. فکر کنید سی سال بعد یک ایرانی زاده شده در اینجا این مقاله را بخواند و بخواهد برای آش رشته یا هر آش دیگری نعناداغ درست کند، بعد هاج و واج بماند که hot mint را چطوری درست کنم؟ یا از کجا تهیه کنم؟»

دکتر از اینکه کار از کار گذشته بود خیلی ناراحت بود و متاسفانه مقاله جاپ شده بود و راهی برای اصلاح آن نبود.

این داستان همیشه در خاطرم هست و وقتی صفحه فیسبوک را می خوانم دکتر یارشاطر را به یاد می آورم و واقعا متاثر می شوم که چرا ما ایرانی ها با هم انگلیسی صحبت می کنیم؟ آن هم در سنین بالا. حتی به انگلیسی پیام می فرستیم.

بنده که سواد درست و حسابی ندارم ولی انگلیسی غلط و غلوط را خوب تشخیص می دهم و متاسف می شوم. آنکس هم که انگلیسی را خوب می داند می خواهد به دیگران پز سوادش را بدهد و طوری جملات را بهم می بافد که برای بقیه فارسی زبانان مفهوم نباشد.

بی سوادهایی هم مثل بنده با زحمت و جان کندن و از بچه ها کمک گرفتن و دیکشنری ورق زدن برای اینکه از قافله عقب نمانند چند جمله خنده دار و بی ربط سرهم می کنند و بخورد خوانندگان فیسبوک می دهند.

تبریکات تولد با انگلیسی دست و پا شکسته انقدر مضحک است که انسان به جای خنده گریه اش می گیرد. مگر زبان خودمان چه عیب و اشکالی دارد که انگلیسی را به آن ترجیح می دهیم؟

بدتر از همه پدر و مادرها هستند که با فرزندان خود در منزل انگلیسی صحبت می کنند و بچه بیچاره ای که باید زبان مادری را یاد بگیرد به علت ندانستن آن در جمع خانواده با دلخوری در گوشه ای می نشنید و مرتب از مادر یا پدر می خواهد که صحبت های بقیه را برایش ترجمه کنند.

من از یکی از والدین این بچه ها پرسیدم: «چرا با دخترت فارسی صحبت نمی کنی؟ او فارسی می فهمد و می داند کم کم دارد زبان مادری را فراموش می کند.»

خانم با اعتراض در جوابم گفت: «گویا شما در این مملکت زندگی نمی کنی و گرنه این سؤال را از من نمی کردی.»

گفتم:‌«زندگی کردن در این مملکت چه ارتباطی با فارسی صحبت نکردن شما دارد؟»

نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گقت: «باید به فکر خودم هم باشم. باید انگلیسی تمرین کنم تا با بچه ها انگلیسی حرف بزنم. آنها بالاخره وقتی به دانشگاه بروند آنجا کلاس فارسی برمی دارند و یاد می گیرند. گذشته از این انگلیسی حرف زدن برایشان آسان تر است.»

در مقابل این طرز تفکر فقط سکوت کردم و او را با طرز تفکرش به خدا سپردم.

یاد استاد بزرگوارم دکتر احسان یارشاطر همیشه زنده است و سایه اش بر سر زبان و ادبیات فارسی گسترده باد. همه به یاد داشته باشیم که به قول او خاک و سنگ و درخت وطن ما نیست. «زبان فارسی وطن ماست.»