یعنی غربت چه جور جائیه ..؟ پَ کی جرات داشت بپرسه!
«وقتی بزرگترها حرف میزنن بچه باید ساکت بنشینه، مُودب!»
ناحیه یه وجب جا بیشتر نبود. چند ردیف «لین»1 کارگری تنگ بغل هم، یه مشت خونه کارمندی، باشگاه و سینما و چار تا هم دکان که مثلا بازار. غروب آفتاب که تاریکی بزمین می نشست و لامپ چمن خونه های کارمندی روشن میشد چراغ توری ها بالا میرفت و بازار که برق نداشت هم نورانی بود. خربزه گرگاب اصفهان بود و پرتقال اسرائیلی جفا. بوی ریحون و گشنیز بود و پرواز «گُنج شیر»2 روی سینی رطب دکان شاکرم، رفت و شد کارگران نفت و صدای بلند رادیو «آندریا»3 دکان کلعلی سدهی: گلهای رنگارنگ با همکاری ایرج، ویلون حبیب اله بدیعی، نی حسن کسایی. گوینده آذر پژوهش. دکانها تا دیر وقت باز بودن. هرکی هم خوابش میگرفت تخت تاشو را میآورد بازش میکرد زیر آسمان غرق ستاره و کرکره فنری را پائین می کشید.
جمعه ها پشت بازار فِنگ بازی میکردیم، شَقی و وجبی. یهوی یکی صدایش را کلفت میکرد «در دستگاه سه گاه، سنتور کلعلی ترقه فروش، ویلون مش موسی گتوندی، گوینده ...» صدای خنده مان تا هفت طبقه آسمان میرفت.
**
«غربت جای خیلی دوریه. میگن مردمش شبا سگ میشن، روزا آدمیزاد!»
یار علی سر «بَمبو»4 از زنها شنیده بود
«یعنی اگر که رفتی غربت دیگه بای بای. الفاتحه!»
ترس غربت همه جا دنبالمون بود سر کلاس، زنگ تفریح، وسط بازی گل کوچیک. ای خدا به قربونت یه وقت بلای دوماد عبدممد سرمون نیاد.

شبهای تابستان روی تخت سیمی توی حیاط تا دیر وقت بیدار بودیم. زیر صدای مته حفاری نفت که از کوه و کمر میآمد، چشم به ستاره های درشت آسمان داشتیم و به غربت فکر میکردیم که یعنی چه جور جایی یه.

از زنهای غربتی که توی لین ها میگشتند و مهره مار و منقاش و سیخ کباب می فروختند هم ترس داشتیم. «اینها خون آدمیزاد هم میخورند. گیرشون بیفتی رفتی اونجا که عرب نی انداخت!»
یعنی عرب نی را کجا انداخت؟
«وقتی بزرگترها حرف میزنن بچه باید ساکت بنشینه، مُودب!»

گردش سال و ماه آمد و رفت بهار و تابستان. پامون که به کلاس ششم رسید رفتیم توی نخ موی کُرنلی و پوشیدن «رِبِل شوز»5 ته سبز و خواندن مجله ستاره سینما. با فیلمهای خارجی سینما شرکت نفت ترس بچگی از غربت رفت پشت هفت کوه سیاه. البت دیار غربت یه جای خیلی ناآشنا و دوری بود که زبون شون را جن هم نمی فهمید. اما اصلا جای بدی نبود که. فیلمها پُر بود از زنهای موطلایی کمر باریک با دامن های کلوش چین دار و ماشین های سواری قد یه کشتی. همه خیابونا از تمیزی برق میزد و مغازه ها جای چراغ توری تابلو چشمکزن رنگ وارنگ داشتن به ئی بزرگی.
بعد از امتحان نهایی کلاس نهم دل بی صاحاب بال بال میزد سی غربت. حالا هی بزرگترا بیان از تهرون و شمرون تعریف کنن و ساختمون های چند طبقه و نمیدونم تهرون یه خیابون پهلوی داره از این سر تا آنسر دنیا پُر مغازه. پَ کی گوش میداد!

شبهای تابستان روی تخت سیمی توی حیاط تا دیر وقت بیدار بودیم. زیر صدای «مکینه»6 بالای تپه که نفت را به لوله ها میفرستاد، چشم به ستاره های درشت آسمان داشتیم و به امریکا فکر میکردیم که یعنی چه جور جایی یه.

محمد حسین زاده
--------------------------
1- ردیف خانه ها 2- به ضم گ زنبور درشت 3- رادیویی امریکایی Andrea
4- Bambo شیر آب فشاری سر لین ها. احتمالا برگرفته از Pump house
5- نوعی کفش لاستیکی. تحریف شده Rubber shoes  
6- کارخانه، واحد بهره برداری نفت