آسو:
اسفندیار دواچی
در کنج عزلت و زندان به رؤیاهایم پناه میبرم، رؤیای صلح و دوستی، عفو و بخشش، مهر و محبت و رؤیای برابری. رؤیای زیستن، بیهیچ تبعیضی. رؤیای آنکه کودکانمان، فارغ از قومیت و مذهب و جنسیت و هزاران تفکیک دیگر، در کوچه و خیابان با یکدیگر بازی کنند و قد بکشند و دانشگاه بروند، تحصیل بکنند و کار کنند. رؤیای روزی که برای گشودن درهای دانشگاه به روی جوانانمان مذهب آنان را مورد سؤال قرار ندهند. رؤیای روزی که یهودی و مسیحی و بهائی و زرتشتی و مسلمان با برابریِ کامل و در کنار هم زندگی کنند. به رؤیای عدم خشونت و استقرار قانون میاندیشم. به آزادیِ انتخاب پوشش زنان و انتخاب مذهب میاندیشم. به رؤیای پایان آپارتاید مذهبی میاندیشم، به اینکه هر زنی حق داشته باشد از تمامی سکوهای شهر بالا رود، بیآنکه داغ و درفشِ هیچ دادگاه و زندانی در انتظارش باشد. (نسرین ستوده / بند زنان اوین / مرداد ۱۳۹۷)
مجموعهی نامههای زندانِ نسرین ستوده، که انتشارات آسو در ابتدای سال میلادی جاری به نشر آن همت گمارد، کتابی است پربرگ در امتداد سنتِ زنداننگاری در ایران. مجموعهای است مشتمل بر بیش از دویست نامه که عمدتاً از دو زندان اوین و قرچک نوشته شده[1] و بر برههها و برشهایی از تاریخ مبارزات مدنی در ایران پرتو میافکند.[2] مخاطب نامهها بسیار گستردهاند: از نیمای سهساله تا ریاست پارلمان اروپا؛ از مهوش شهریاری، زندانی بهائی، تا آریل دورفمن، نویسندهی شهیر شیلیایی. آنچه اما بیش از هرچیز این مجموعه را یکه میسازد این است که نامههای زندان در مرخصیِ درمانیِ ستوده و در دورهای منتشر میشود که هنوز مدت حبسِ نگارندهی نامهها به پایان نرسیده است. بهعلاوه، این نکته ارزش بازگفتن را دارد که صاحبِ نامهها، پیش از زندانیشدن، در مقام یک وکیل مستقل و عضوی از کانون مدافعان حقوق بشر، دالانهای دادگاههای عمومی و انقلاب را دائم پیموده، از پلههای دادگستری مدام بالاوپایین رفته، مدرس کارگاههایی دربارهی حقوق افراد در هنگام بازجویی بوده،[3] جزوهای در تعریف «جرم سیاسی» نوشته و فیالجمله به زیروبم مسائل زندان و حقوق متهم و زندانی آشنایی و اشرافی بسزا داشته است. ازاینحیث نامههای زندان مجموعهای سرشار، خواندنی و سودمند است که بر وزن و غنای ادبیات زندان در ایران میافزاید. آنچه در پی میآید مروری است نسبتاً کوتاه بر این نامهها.
***
وقتی نلسون ماندلا در زندان نامه مینوشت، خوب میدانست که تنها شمارِ کمی از آنها به دست مخاطب میرسد. بسیاری از نامههایش را مسئولان زندان به بیرون نمیفرستادند. بااینحال، بهندرت اثری از خشم و حتی ناامیدی در نامههای ماندلا دیده میشد. واتسلاو هاول نیز، که بهدقت و وسواس حساب شمارهی نامههای خود را داشت، واقف بود که بعضی از نامههایش به مقصد نمیرسند. با این وصف، کمتر اثری از خشم و یأس در نامههای او به چشم میآید. او در نامههای خود از فشارهای وارده در زندان نیز چیزی نمینوشت و از مصائبِ کارهای شاقی مثل جوشکاری و رختشویی حرفی به میان نمیآورد. او گاه، با خونسردیِ تمام، فهرست مرتبی از اقلام موردنیاز را به اولگا، همسرش، سفارش میداد که بعضاً چیزهایی لوکس مثل سیگار برگ[4] و بُرس برای مالشدادن بدن[5] در آن به چشم میخورد. او در نامههای خود خونسردی را تا آنجا میرساند که در ضمنِ یکی از نامهها مقالهای کوتاه دربارهی ویژگیهای «چای» نگاشت![6] گاه خوانندهی نامههای هاول خیال میکند که گویی او به سفری طولانی رفته است و حالا، لمیده بر صندلی راحتی، اقلام موردنیازش را فهرست میکند. خودِ او در نامهای همین موضوع را به اولگا القا میکند: «... باید بتوانی یک زندگی عادی را بهخوبی اداره کنی؛ انگار که من به سفر رفتهام.»[7]
شاید تنها گلایهی او این بود که اولگا دیربهدیر نامه مینویسد و مختصر مینگارد.
همین آرامش و طمأنینه، اغلب، بر نامههای زندان نسرین ستوده نیز حکمفرماست. او نیز به دخترش مهراوه مینویسد: «فکر کن مامان به یک مسافرت خارج از کشور رفته و کمی دیر کرده.»[8]
بعضی از نامههای او نیز هرگز به مقصد نمیرسند.[9] بااینحال، او نیز خونسردیِ خود را حفظ میکند و نامههایش را با علاقهی تمام مینگارد. گاه رخدادی واحد را با حوصله در سه نامهی جداگانه برای همسر، دختر و پسرش بازمیگوید.[10]
همانطور که تیم آدامز، تحلیلگر نشریهی گاردین، اشاره میکند، به نظر میآید که ماندلا و هاول با حفظ آرامش و طمأنینه راهبردی مشابه را در پیش گرفتهاند: زیستن در حقیقت. یعنی چنان زندگی کنی که گویی خودکامهای وجود ندارد. طوری زندگی کنی که انگار آزاد هستی، نه آنطور که شرایط موجود ــ در اینجا، زندان ــ بر تو دیکته میکند. همانطور که آدامز مینویسد، ماندلا در نامههایش بهشدت میکوشد تا نقش خود را در مقام همسر، پدر، دوست و... ایفا کند، طوریکه گویی فردی آزاد است نه زندانی. ازقرارمعلوم، ستوده نیز همین شیوه را در نگارش نامههای زندان در پیش گرفته است. او در مقام همسر، مادر، خواهر، وکیل و... طوری مینویسد که گویی آزاد است، تا آنجا که به نظر میرسد او از مجرای کلماتْ مهار زندگیِ بیرون را نیز تا اندازهای در دست دارد. حتی گاه زمام عواطف منفی، مثل حسِ افسوس و حسرت، را نیز در مشت خود میگیرد. برای مثال، وقتی از خاطرات خوشِ خود با خانوادهاش مینویسد بیش از آنکه حسی حسرتمندانه را القا کند، امید به تکرار دوبارهی آن لذت را در دل مخاطب برمیانگیزد: نظیر رفتن به استخر،[11] خوردن کیک پرتقالی در زمستان،[12] درستکردن آدمبرفی،[13] رفتن به تئاتر[14] و بازدید از کتابفروشیها[15] و گالریهای نقاشی.[16]
برو به آدرس
نظرات