چهار سالِ آخری که در ایران بودم ـــ در کنارِ فرا گرفتنِ گیتار ـــ رو به پیانو نوازی کردم، در ابتدا سبکِ ایرانی و به سفارشِ شادروان معروفی‌ ـــ بانو دیهیم شد استادِ من، اما خیلی‌ زود از این سبک زده شدم، از خیلی‌ کوچکتر تار زنی‌ را توسطِ شادروان شهنازی آموخته بودم، علاقه‌ای به دنبالِ کردنِ موسیقی‌ قدیمی‌ ایرانی نداشتم، یعنی‌ دیگر چیزی نبود که به بنده نگفته باشند، چون دلم نمی‌‌خواست ـــ پس دیگر جای پیشرفت نداشتم، موسیقی‌ مجلسی غربی چیزِ دیگری بود که توسطِ عموی بزرگم با آن آشنا شدم، خدا رحمت کند بانو اِولین باغچه بان را که عصرها نیز در هنرستانِ عالی موسیقی کلاس تخصصی آواز تدریس کرده و پس از دیدنِ پیانو نوازی بنده و کِششی که نسبت به سبکِ مجلسی غربی داشتم ـــ موسیو پاسکال را به من معرفی‌ کرد که الحق و الانصاف استادی شایسته بوده و خیلی‌ در حقِ من بزرگواری کرد، آن سالها ـــ هر یکشنبه عصر؛ به مدتِ چهار ساعت در خدمتِ ایشان پیانو می‌‌زدم، امروزه روز این عادت را هنوز حفظ کرده و دست از نواختنِ پیانو بر نداشتم.

سالهای تبعید و ندیدنِ ۴۳ بهارِ ایرانی ـــ در سبکِ پیانو نوازی من تاثیرِ زیادی داشته است، قطعاتِ موسیقیایی موردِ علاقه‌ی من؛ غمگین و تیره هستند، دلیلِ آن هم مشخص است؛ برای من تاریکی ـــ طیفِ عاطفی خاصی ایجاد کرده و به عنوان یک قلمروی ثمربخش ـــ سبکِ پیانو نوازی من را در خود تسخیر کرده است، من موسیقی را تصفیه‌شده‌ترین بیانِ خلاقانه، هنری و احساسی می دانم، دلیلش این است که به سهولت هر کس می‌تواند این زبان را فرا گرفته و با کمی استعداد و زحمت ـــ به دنیای دیگر وارد شود، مانندِ اورفئوس؛ شاعر و آوازه‌خوانِ افسانه‌ای اساطیر یونان ـــ انسانها و جانوران را با موسیقی آرام می کرد و حتی برای خواباندن سِربِروس (سگی بود با سه سر، پنجه‌هایی چون شیر و ماری به‌ جای دُم که نگهبان دروازه‌ی جهان زیرین ـــ جهانِ مُردگان بوده و به ارواح اجازه‌ی ورود داده و مانع خروجِشان از جهانِ زیرین می‌شد) ـــ  اورفئوس از نت‌هایی‌ استفاده کرد که امروزه روز آرامبخش و نواختنِ آن با پیانو ـــ دل انگیز است.

گاهی‌ برای من چیزی را که احساس می کنم ـــ نمی توانم کاملاً بگویم چه چیزی است، اما با موسیقی‌ می‌‌توانم آن را بیان کرده و به وسیله‌ی جریان معجزه آسای نغماتِ موسیقی ـــ احساسم را نشان داده و به آن شکل و معنا دهم، من یک خالق نیستم، فقط واژه‌ها را از نت به گوشِ شخص رسانده و حسِ خود را از چیزی ـــ اینطور نشان می‌‌دهم.

احساساتِ غم انگیز و عاطفی من در شنیدن و یا نواختنِ این چند قطعه‌ی موسیقی‌ مجلسی ـــ هویدا می‌‌شود، به تعدادی از این آهنگ‌ها اشاره می‌‌کنم:

به قسمتِ پایانی سرودِ گریگوری لاتینی روزِ خشم (آمرزش‌خوانی در رِِ مِنور) ـــ علاقه‌ی زیادی دارم، اثری موسیقایی از موتسارت که در وین ساخته شد، این اثر به خاطر مرگ وی ـــ ناتمام ماند، نسخه‌ی تکمیل‌ شده‌ی آن توسط فرانتس زاوِر زوسمایر به کُنت فون والسِگ، کسی که به صورت ناشناس این مرثیه را به مناسبت سالگرد مرگ همسرش، سفارش داده بود ـــ تحویل داده شد، موتسارت به این باور رسیده بود که این قطعه، مرثیه‌ی آمرزشی برای مراسم خاکسپاری خودِ او است، در این قطعه اثری از پیانو نیست، ارگِ کِلیسیایی به خوبی‌ احساسِ نوازنده را نشان می‌‌دهد.

شوبرت (آخرین آهنگ‌ساز اتریشیِ برجسته‌ی مکتب موسیقی کلاسیک ـ رمانتیک) در دفتر خاطرات خود در مارس ۱۸۲۴ میلادی خاطرنشان کرد: آثار من ثمره‌ی دانش من از موسیقی و همچنین دانشِ من ـــ از درد است، سونات پیانو شماره‌ی ۲۰ ـــ در دِ ماژور را خیلی دوست دارم، گوش نواز و به یاد ماندنی است، دستمال برای پا کردنِ اشک ـــ همراه داشته باشید.

هنری پرسل ـــ آهنگسازِ انگلیسی؛ یکی از غمگین ترین هنرمندان زمانِ باروک است که خلاقیتِ زیبای خود را با مرثیه‌ی ملکه‌ی کارتاژ ـــ دیدو (از اپرای دیدو و آنیاس) نشان داده است، دیدو عشقش را به آنیاس اظهار می‌کند، شهر او دیر از رونق می‌افتد، آنیاس نیز تسلیم عشق است تا اینکه مرکوری، پیام‌رسان ایزدان در اساطیر روم ـــ وظایفَش را یادآور می‌شود، هنگامی که آنیاس او را رها کرده تا سفرش را از سر گیرد، ملکه نیز در پی پیمانِ انتقام از رومی‌ها ـــ خود را در آتش می سوزاند، عشق، دلتنگی‌ و مرگ.

ژاک افنباخ ـــ موتسارتِ شانزه‌لیزه، آهنگ‌ساز و نوازنده‌ی ویولنسلِ آلمانی بود که شهروندی فرانسه را برای خود اختیار کرد، از او ـــ اغلب به عنوان آهنگساز اُپِرِت ها و قطعاتِ کمیک شناخته شده که به ظاهر دور از قلمروی غم و اندوه است، وی قطعه ای ساخت به نامِ اشک های ژاکلین که نشان می دهد که هیچ کس از احساسِ غم و اندوه ـــ معاف نبوده و وقتی این احساس با خلاقیت ترکیب می شود، اغلب آثارِ بزرگ پدید می آیند.

یوهان سباستین باخ برای اُپرای مصائب ـــ به روایت سنت ماتِئو؛ قطعه ای ساخت که نامش رحمت کن است، رنجنامه ای که تجسمِ عالیترین بیانِ هنری ـــ از حقیقتِ ایمان است، این آریا ـــ من را  به حالتی از تأمل و آرامشِ غیرعادی می‌رساند، گویی مرهمی مرموز ـــ در سودازدگی یافته‌ام، رنج، رستگاری و حزن در روایتی عاشقانه نسبت به مسیح و مصائب وی ـــ احساسات برانگیز است.

لیلی بولانژه ـــ  آهنگسازِ  فرانسوی ـــ با نت‌های نا هم‌ نوا؛ یک سری معجزه ـــ آثارِ خوش‌نوا و هم‌نوا می‌ساخت، او قطعه‌ای ساخت به نامِ یک بعد از ظهر غمگین که لاقل یک بار در هفته ـــ آن را گوش می‌‌دهم، او از زمان کودکی ـــ به بیماری ضعفِ قوه‌ی مصونیت و نارسایی در شش گرفتار بوده و بیشتر اوقات از بیم وا گرفتن از بیماران ـــ باید از جامعه دوری می‌جست، به همین علت موسیقی‌ را با درد و اندوه آمیخته ـــ آن را به گوشِ شنونده می‌‌رساند، لیلی در ۲۴ سالگی ـــ درگذشت.

دیمیتری شوستاکوویچ ـــ آهنگسازِ روسِ دوره‌ی شوروی؛ از معدود هنرمندانِ شوروی است که شخص استالین ـــ بر آثارش نقد نوشت، یک روز آثارش ممنوع بود و روزِ دیگر از وی به بزرگی‌ یاد می‌‌کردند، شوستاکویچ متهم می شد که به جای بازتاب احساسات خلق قهرمان شوروی ـــ هنر خود را در خدمت دشمنان طبقاتی قرار داده‌ است، شگفت زده نشوید، این دیوانه بازی گری‌ها ـــ در میانِ کمونیست‌های بی‌ احساس ـــ رواج داشت، آخرین اثرِ وی که یک سونات برای پیانو و ویولن است ـــ قبل از پروازِ ابدی اَش تکمیل شد، او احساساتِ پیچیده ای (ناشی از حساس، عصبی و وسواسی بودنِ او) را در این قطعه گنجانده که شاید برای حس و فهمِ آن مجبور می‌‌شوی تا عمقِ اندرونَت سفر کرده و به واقعیاتی دست یابی‌ که تا به حال از منظرِ دیدگانت پنهان ـــ بوده‌اند، او از این طریق ـــ دردی را که مرگِ بسیاری از دوستان و وابستگانش باعث شده بود ـــ در این سونات بسیار برجسته و قابلِ لمس است.

و در آخر باید یادی کنم از دیکسیت‌ دومینوس ـــ قطعه‌ای از کتابِ مقدس که توسط گئورگ فریدریش هِندل آلمانی ساخته شده است، هندل در قابلیت تحریک‌ پذیری شهرت داشته و وی از نظر شخصیت ـــ خلافِ عرفِ جامعه‌اش بود، او این قطعه‌ از کتابِ مقدس را با بیانی عمیق و تکان دهنده به ما نشان می دهد، این نبوغ را شاید هر کس نتواند درک کند، با این که درون نگری این قطعه نیز به این منظور است که ما را از تعمق واقعی در آنچه در اطراف ما و با خودمان می گذرد باز دارد ـــ اما در آخر صحبت از خود شناسی‌ بوده که اگر شناخت از خود و وادی خاکی نداشته باشی‌ ـــ عاری از ایمان و سپس هر گونه احساس هستی‌.

پاییز ۲۰۲۳ میلادی، برگن، نروژ.