اولین سیگاری که کِشیدم ــ ۱۲ ساله بودم، آن هم یک جمعهی زمستانی بود که رفتم از رفتِ مطبخ ـــ یک سیگارِ جعبه شیر خورشیدی از شوهرِ فاطمه خانم که باغبانِ منزل بود ـــ کِش رفتم، سپس در عمقِ سرداب قایم شده و قبلا در فیلمها دیده بودم که چگونه سیگار را روشن میکنند، یول بِراینر، اَلن دلون و،... عاشقِ سیگار کشیدنِ آنها بودم، با چه بدبختی روشن شد، پُکِ اول آنچنان سرفهای به من داد که چشمانم سیاهی رفت، اما چاره چه بود؟ اگر میخواستم مرد باشم ـــ دردِ تیغِ مغول را باید بر تَن میکشیدم، بزرگتر که شدم ـــ عاشقِ مارکِ وَنتِیج شدم.
از آن پس سیگار کشیدن در باغ منزل ـــ مصیبتی بود که میبایست آن را به جان میخریدم، کم دیرتر علف کِشی و مشتقاتَش را شناختم، تمامِ اینها با دوستانم کِیف و حالی دیگر میداد، به خصوص که سخت برین باور بودیم که دخترها این چیزها را پسندیده و خوششان میآمد با پسرهایی مثلِ ما بچرخند، وقتی که به خانه میخواستیم برگردیم ـــ حسابی ادکلن به خودمان بزنیم، از بروت گرفته تا ادکلنهای سرقتی از بزرگترها و با آن بوهای مَست کنَندِشان.
حالا خیلی سال از آن سالهای گذشته و من رسما از سالِ ۲۰۰۸ میلادی دیگر سیگارِ معمولی نکشیده و تنها سیگارِ برگ میکشم، علف هم جای خودش را دارد، تجویز پزشک است، فکرِ بد نکنید، داستان هم نسازید.
اتفاقی به یک مطلب برخوردم که در هفته آخر خرداد ۱۳۵۲ خورشیدی در مجلهی اطلاعات هفتگی به چاپ رسیده است، این مطلب در واقع شاملِ یک نامه بود که مِهری، اعظم، پروین، مینا، ژینوس، فاطی، شراره و پنجاه دختر دیگر ـــ امضا کرده بودند، آنها در نامهشان به پسران ـــ هشدارهای اخلاقی داده و خطاب به مجله نوشته بودند: چون میدانیم مجلهی اطلاعات هفتگی را همه میخوانند، خواهش میکنیم نامه ما را چاپ کنید تا پسرها آن را بخوانند...
خیلی خندیدم، کم هم غیضَم گرفت، باورم نمیشد که این چنین چیزی را در آن سالها ندیده بودم، ما را باش که به خاطرِ دختران چه کارها که نمیکردیم، چقدر به سر و وضع خود ور رفته و از شکم زده تا پولِ سیگار جور کنیم، میخواستیم هالیوودی به نظر آمده و تاپِ محل باشیم، حالا فهمیدم که دخترانی بودند که از تیپ و نوع رفتاری ما خوششان نیامده و سیگار کشیدن را دوست نداشتند.
در بخشی از این نامه آمده که:
ما دخترهای تهرانی؛ رسما اعلام میکنیم از این تاریخ (ــ) پسرهای سیگاری را دوست نخواهیم داشت، هیچ پسر سیگاری، توقع علاقه از ما نداشته باشد، این پسرها که سیگار میکشند، باید بدانند که سیگار لای لب گذاشتن و دود آن را به هوا فوت کردن ـــ اصلا ژستِ جالبی به آنها نمیدهد، برعکس، خیلی هم ژست و فیگورِشان را زشت و خراب میکند و غیر از این ـــ به سلامتیشان لطمه میزند، ما دوست نداریم با پسری که حرف میزنیم دهانَش بوی گندِ سیگار بدهد و لای انگشتانش از دود سیگار قشر زرد کثیفی بسته شده باشد... پسری که مثل پیرمردها سرفه میکند، مورد نفرت ماست.
دخترهای تهران امر به خودشان مشتبه شده که الگوی اخلاقی نیکو کشور بوده و به همین خاطر در پایانِ نامهی خود به پسرها ـــ اولتیماتومِ ۷ مادهای هم داده و صریحا متذکر شده؛ چنان چه آنان به این موارد توجه نکنند، هرگز مورد علاقهشان قرار نخواهند گرفته و به خواستگاریشان جواب رد خواهند داد:
۱ــ سیگار نکشید
۲ــ در کوچه و خیابان مودب باشید و متلک نگویید
۳ــ کفش پاشنهبلند نپوشید
۴ــ موی خود را از روی یقه بلندتر نکنید
۵ــ تعطیلات تابستان، بیکار نگردید و کار کنید
۶ــ در اتوبوس جای خود را به خانمها بدهید
۷ــ در استخرها چشمچرانی نکنید
دخترهای تهرانی دست بردار نبوده و همچنین در نامهی خود نوشته بودند: تنها ما ۵۰ نفر نیستیم که این موارد را به پسرهای تهرانی یادآور میشویم، این نامه در واقع از طرف اکثریت دخترهای تهرانی است و اغلب دخترها با عقیدهی ما موافق هستند.
از مادههای گفته شده ـــ تنها مادهی شمارهی شش معقول بوده و بقیهی مادهها پرت و پَلایی بیش نیست، یزدان را هزار کرور شکر که بقیهی دخترانِ تهرانی و حومه این چنین گس مزاج نبوده و ما را با سیگار کِشی خودمان، با متلک گویی های با کلاس به خودشان تحمل کرده و خوب تو اگر در استخر بیکینی پوشیدی ـــ تقصیرِ ما پسرانِ بی گناه چیست؟ مادهی ۵ جالبست، جای بحث و گفتگو دارد، نظرِ خود را در این زمینه محفوظ داشته تا برداشتِ اشتباهی روی ندهد.
بروم، یک عدد سیگار برگ مونتهکریستو به همراه یک دو چِکّه ویسکی ـــ در انتظارم است، به سلامتی شما و دخترانِ تهران.
نرماندی، تابستان ۲۰۲۱ میلادی.
:))))
جالب بود شراب قرمز عزیز ، دخترهای اون موقع الان باید بعضی از دخترهای این دوره و زمونه را ببینند که سیگار که خوبه و عادی است ، گل و علف استفاده میکنند ، مخصوصا دانشجو ها بیشتر در معرض خطرند و هزاران افسوس
به سلامتی شراب جان! لذت بردم.