قصه هایی دیگر از مردم معمولی

 

پشت کوهی ها
علیرضا میراسداله


قسمت دوم:‌ اهالی


نام: مهرداد
نام خانوادگی: بشکه چی
مدرک:دکترای علوم اجتماعی
شغل: زور گو

در پشت کوه زورگویی نه تنها جرم نیست، بلکه یک شغل آبرومند و پول ساز است.

پشت کوهی ها بعد از آن که انواع و اقسام سیستم های حکومتی را تجربه کردند به این نتیجه رسیدند که مهم نیست چه سیستمی حاکم باشد. عده ای زور گو هستند و عده ای تن به زور می دهند.

از این رو طی رفراندومی زورگویی را آزاد اعلام کردند و اشخاص می توانند بعد از طی دوره های مقدماتی و پیشرفته به زورگو تبدیل شوند.

اما در بین زورگوهای پشت کوه مهرداد سرشناس است.

او در مدرسه بسیار فعال بود و بعد از آنکه دیپلم گرفت و به دانشگاه رفت موفق شد دکترای علوم اجتماعی بگیرد. ولی بعد از  سالها تحقیق و تفحص و تدریس فهمید که راه را اشتباه آمده و دکترای علوم اجتماعی به پشیزی نمی ارزد چرا که فرمان هیچ اجتماعی در دست کارشناسان امور اجتماعی نیست و چرخ اجتماع به شکلی دیگر به جز آنکه در کتابها آمده می چرخد.

مهرداد کارش را رها کرد و به زورگویی رو آورد. در آغاز چون مدرک دانشگاهی اش همخوانی با کارش نداشت دادگاهی شد ولی بعدتر دوره های زورگویی را گذراند و اکنون یکی از موفق ترین زورگوهای پشت کوه است که الگوی رفتاری بسیاری از جوانتر ها شده و مورد احترام همه است.

نام: ستار
نام خانوادگی:بیدارچی
مدرک: لیسانس ادبیات
شغل: بیدار کن

شغل بیدار کنی یک شغل ریشه دار و قدیمی است. تا همین سالهای اخیر که ساعت آلارم دار اختراع نشده بود عده ای صبح زود در کوچه ها می گشتند و با سر و صدا راه انداختن مردم را بیدار می کردند.

پدر و پدربزرگ و هفت جد ستار همه بیدار کن بودند و این شغل در واقع ارثیه فامیلی ستار محسوب می شود. البته ستار در ابتدا به دانشگاه ادبیات رفت که نویسنده شود ولی بعد از گرفتن مدرک دریافت که اولا با لیسانس ادبیات نمی شود نویسنده شد و در ثانی نان در نویسندگی نیست و بهتر است که به دنبال یک شغل آبرومند بگردد.

حالا چند ماهی است که او برگشته به شغل خانوادگی و مادرش را حسابی دلشاد کرده است.  ستار از شغل خودش راضی است و با اینکه گاهی از مردم کتک می خورد ولی خیلی ها هم به او پول می دهند که در خانه آنها کمتر داد بزند و بعضی ها که با بعضی های دیگر  دشمن اند به ستار پول می دهند که صبح ها در خانه دشمنانشان داد بزند و بیدارشان کند.

نام: سیامک
نام خانوادگی: ناپیدا
مدرک: دیپلم
شغل: خیاط

جد بزرگ سیامک مرد زرنگی بود به نام اسماعیل. او که کار و کاسبی درستی نداشت یک روز تصمیم گرفت خودش را به عنوان خیاط به پادشاه معرفی کند و برای او لباس بدوزد. پادشاه که تازه خیاط اش مرده بود اسماعیل را استخدام کرد.

روزهای اول پادشاه لباس لازم نداشت و به اسماعیل خیلی خوش می گذشت. حقوقش را می گرفت، غذاهای خوشمزه می خورد و با زن های درباری لاس می زد.

ولی دوران عیش و نوش اش کوتاه بود و بلاخره یک روز پادشاه درخواست لباس نو کرد. اسماعیل که اصلا بلد نبود لباس بدوزد دست روی دست گذاشت و روزی که پادشاه برای دیدن لباسش آمد وانمود کرد که لباس نامرئی دوخته و همه آن را می بینند به جز پادشاه.

او آنقدر به به و چه چه کرد که حتی وزرای شاه هم گول خوردند و وانمود کردند که لباس را می بینند. ولی خب پادشاه برخلاف پادشاه قصه ها اصلا احمق نبود.

به ظاهر لباس را پذیرفت و دستور داد که حقوق اسماعیل را دو برابر کنند اما از طرفی به دربان ها دستور داد که نگذارند اسماعیل از قصر خارج شود و از طرف دیگر  به آشپزها سپرد که  هر بار اسماعیل برای غذا آمد به او بشقاب خالی بدهند و بگویند غذای نامرئی است.

به این ترتیب اسماعیل از گرسنگی مرد ولی تمام فرزندانش بعد از او خیاط شدند که سیامک یکی از آنهاست >>> ادامه دارد

* پشت کوهی ها: جنگ اول یا جنگ بشکه، جنگ دوم یا جنگ سطل
* پشت کوهی ها: جنگ سوم یا جنگ آزادی
* پشت کوهی ها: مهرداد، ستار، سیامک
*‌ پشت کوهی ها: آهنگ، شکور، فریدون
* پشت کوهی ها: عبدالله، آبی، نامک، بهرام، بهادر، فتح علی
* پشت کوهی ها: آمین، فوقان. مسعود، داراب، ریحانه، فرهاد
* پشت کوهی ها: عسل، بهران، فتح الله، میلاد، خرد،  فریده
* پشت کوهی ها: دقیق، پدرام، علی، نازی، کاظم، دلگیر
* پشت کوهی ها: عید ماهی (قسمت آخر)

برخی از کتاب های علیرضا میراسدالله

-  تشت‌کوبی 
فاتی
سگ ایرانی
ممّد، مردی که مُرد

او را در فیسبوک دنبال کنید