فرهنگ اسلامی ما در عمر درازش چندان پیوسته بر دهُل دین و حقانیت اسلامی آن کوبیده است که از ضربَش ما «انتلکتوئلهای امروزی» به صرف توارث هم باشد نابینا به دنیا میآییم، ناشنوا که هیچ. منشأ این آهنگ کور و کَر کُن فرهنگی ما پنداشت «آفرینش» است.
امتناع تفکر در فرهنگ دینی - آرامش دوستدار
فرهنگ اسلامی ما در عمر درازش چندان پیوسته بر دهُل دین و حقانیت اسلامی آن کوبیده است که از ضربَش ما «انتلکتوئلهای امروزی» به صرف توارث هم باشد نابینا به دنیا میآییم، ناشنوا که هیچ. منشأ این آهنگ کور و کَر کُن فرهنگی ما پنداشت «آفرینش» است. تحت تأثیر بینش یهودی-مسیحی، دو دین کهنتر سامی، در بینش دینی اسلام نیز هستی را خدا از نیستی برآورده است. معتزله با ساختن مفهوم «تنزیه»، یعنی جدایی مطلق خدا از آنچه هست یا میتواند باشد، افق این پنداشت را در جنبههای گوناگونش برای اسلام پیریزی کردهاند. «آفرینش» در وهلهٔ اول یعنی چیزی را به گونهای از نیستی به هستی درآوردن. نسبت به این پنداشت سه موضع میتوان در فرهنگ اسلامی ما یافت: موضع کلامی، موضع عرفانی و موضع «فلسفی». دو موضع آخر از موضع اول به آسانی تمیزپذیرند. کلام در موضع خود قاطع است. موضع عرفانی به سبب «زبان حال و قالش» هم شده کنترل ناپذیر و رنگارنگ مینماید. موضع فلسفی که هم در برابر قاطعیت کلام در تنگنا میماند و هم شدیداً نسبت به عرفان ضعف دارد، چاره را در این میبیند که با اولی در نیفتد و به دومی کُرنش نماید.
امتناع تفکر در فرهنگ دینی
ارزش تز روزبه، و کارایی ما پاسداران کنونی فرهنگ ناپرسا
تناقض پژوهش در توضیح وحی
خدای شنونده و خدای گوینده
چگونه چاه را واژگونه کنیم؟
فرهنگ ما در برابر ما مصونیت ذاتی دارد
پیام زرتشت آغاز فرهنگ دینی ماست
چرا دشمنی با عرب؟- شعوبیه
در این رویداد فرهنگی مسلط هیچگاه کسی نکوشیده از این دیوار چین بالا رود
بدینسان پرسش میشود دستاویز برای بازگویی و بازشنوی پاسخهایی که یقینهای دیرپا را پابرجاتر سازند
فقط مولوی و همانندهای فراوان او نیستند که با ذهن تمثیلی-قیاسی بچهگانهشان در تضادها حکمت الهی میبینند
ابن خلدون: جویندهٔ حکمت باید بکوشد از پرتگاههای آن احتراز جوید
استثناهایی چون ابنمقفع، رازی، و به گونهٔ خودش، فردوسی لو دهندهٔ این تبانی همگانی و فطری شده در فرهنگ «شاعرمنش» ما بر ضد اندیشیدناند
ناخویشاگاهی محض از آنِ هر آدم بدوی است
ما «انتلکتوئلهای امروزی» به صرف توارث هم باشد نابینا به دنیا میآییم
خوانندگانی که در فرهنگ اسلامی غوطه زدهاند و پرورده شدهاند، سخن کسی چون ناصرخسرو را یقیناً حمل بر تأیید دید خود میکنند
چرا خدا «آن زمان» که اراده به آفرینش جهان کرده «آن را» آفریده است!
اما به همین نسبت هیچ خطایی، هراندازه هم بزرگ، نمیتواند از ما پسینیان آنان در فرهنگورزیمان سرزند که در خور اعتنا و جدی گرفتنی باشد!
هیچ ایرانی مسلمان یعنی هیچ ماهیت مجعولی در سراسر فرهنگ ایران اسلامی، نه پیش و نه پس از فردوسی، نتوانسته است در این رویارویی و نتایج هولناک آن اساساً بنگرد
بدینگونه اسلام در سراسر حوزهٔ نفوذ خود «من اندیشنده» را ممتنع میکند