استثناهایی چون ابن‌مقفع، رازی، و به گونهٔ خودش، چنانکه خواهیم دید، فردوسی لو دهندهٔ این تبانی همگانی و فطری شده در فرهنگ «شاعرمنش» ما بر ضد اندیشیدن‌اند و تأثیر و برد کلاً مسخ کنندهٔ آن را می‌نمایانند. یک شعر توفنده از ناصرخسرو، زارنده از عطار، سینه‌چاک از مولوی، پندآگین از سعدی و فسونگر از حافظ کافی‌ست ما افلیج‌‌های فرهنگی را چنان از درون مسدود نماید که دیگر هیچ روزنه و درزی برای رخنهٔ اندیشهٔ رازی در ذهن ما باز نماند

امتناع تفکر در فرهنگ دینی