شواهد آورده شده نشان می‌دهند که خدایان را طبیعت (Physis)، آنچنان که یونانیان می‌پنداشتند و دیدیم، متعین می‌سازد، نه برعکس. در این چشم‌انداز مغایرت و بی‌ارتباطی پنداشت یونانی از طبیعت و خداوند با پنداشت به هر سان سامی یا سامی شدهٔ ما، از آن دو کاملاً منعکس است. چنین بی‌ارتباطی و مغایرتی با پنداشت یونانی را پنداشت زرتشتین ایرانی از خدا، با اینکه با نوع سامی آن همگون نیست، باز به هیچ‌رو رفع نمی‌کند. هردو پنداشت، سامی یا ایرانی، با وجود ناهمگونی‌شان، یکسان به پنداشت یونانی از طبیعت و خدا بیگانه می‌مانند. سبب آن سنجش‌ناپذیری پنداشت یونانی از طبیعت با هر پنداشت دیگر از طبیعت است. طبیعت که خدا آن را بنا بر پنداشت دینی ایرانی از خود می‌زایاند ۲۵۴و بنا بر پنداشت دین‌های سامی خدایی منزه و مطلق از نیستی به هستی درمی‌آورد، در پنداشت یونانی هستی جاودان دارد. خدایان پدیدارهایی طبیعتی‌اند منتها از نوعی برتر. برتری خدایان میان پدیده‌های طبیعتی را بدینگونه می‌توان مشخص نمود: «هرچه نیرومند، شالوده‌ای، هرچه کلان و بارور است، هرچه در نظامش زیست ما را در بر می‌گیرد و می‌تواند در نسبت با ما قدرتی سهمگین شود خدایانند». ۲۵۵اگر تصادفی هم باشد، این سخن هم معناً و هم از نظر وجوهی که در ساختار زبانی‌اش می‌آیند، برگردان پنداشت یونانی است. برای آنکه از یکسو طبیعتی بودن خدایان را نشان می‌دهد و از سوی دیگر نقش عمومی آنان را.

آنچه این سخن می‌خواهد نشان دهد و باید آن را چشمگیر کرد، برتری و نیرومندتری و مآلاً کمال فراانسانی و مختص خدایان است، و اینکه یونانی همواره به این برتری و کمال خدایان نسبت به خودش به همان اندازه آگاهی داشته که به تغییرناپذیری این مناسبت. اما چنانکه خواهیم دید، آگاهی به این واقعیت، واقعیتی که سرنوشت آدمی را نهایتاً محتوم و مهمور می‌کند، هرگز نزد یونانی به تسلیم و تمنا در برابر و پیروزی الزامی از خدایان منجر نمی‌گردد. بر خلاف آن، حتی آدمی دورهٔ‌ باستانی ایرانی با وجود آنکه در تفاوتش با آدمی اسلامی یار و یاور خداوند به شمار می‌آید، باز همواره در وابستگی مطلق به خداوند می‌زیید، با دست تمنا به او روی می‌آورد و طبیعتاً همه‌جا و همه‌گاه پرستنده و پیرو اوست. زرتشت است که می‌گوید: «ای مزدا، منم که ترا می‌پرستم»؛ «اینک مهرورزانه و با همهٔ‌ هستی خویش، از «بهترین منش» خواستار آموختن رهبری‌ام، تا بدان سان که تو می‌خواهی بدین کار دست زنم»؛ «ای مزدا! همه نیک‌های زندگانی را که از آنِ تست -آنها را که بوده و هست و خواهد بود- به مهربانی خویش به ما ارزانی دار». ۲۵۶مسلماً در معنا و لحن این سخنان کمترین نشانه‌ای از ترس سخنگو نمی‌توان یافت. خدای زرتشت نسبت به انسان که یاور و هم‌پیمان اوست مهربان و نیک‌خواه است. اما این موجب نمی‌شود که این یاور آنچه می‌خواهد از او نخواهد و چنان نخواهد که خداوند رهنمون روا می‌دارد. از این وابستگی تلطیف شده و مهرانگیز در اسلام خبری نیست. در وابستگی اسلامی، بر خلاف وابستگیِ دوستانهٔ زرتشتین، وابستگیِ محضِ محکوم به حاکم، مخلوق به خالق و عبد به رب وجود دارد. در سراسر گاهان، آنچه را که باید درست باشد و زرتشت می‌خواهد بداند، در صیغهٔ اول شخص مفرد از خدا می‌پرسد. یعنی او که نماد آدمی در برابر خداوند است در نقش یاور و هم‌پیمان خدا او را مخاطب قرار می‌دهد. این «از اینسو به آنسوییِ» اوستایی در قرآن واژگونه، یعنی «از آنسو بدین سو» می‌شود. از دو آیهٔ ۵ و ۶ سورهٔ فاتحه، چون اذعان و تمنای محض از جانب آدمیِ عبد (ترا می‌پرستیم و از تو یاری می‌خواهیم، ما را به راه راست رهنمون باش!) که بگذریم، گوینده در سراسر قرآن خداست و آدمی همه جا فقط گوش دهنده. در قرآن همچنان و به همانگونه که آدمی پرسنده نیست، خدا نیز مخاطب قرار نمی‌گیرد. راز و نیازهای عارفانه در اوجشان، مثلاً در شعر عطار، یکسره حاکی از بی‌تابی آدمی درمانده و مهجور است که از او جز زاری و استغاثه برنمی‌آید. آدمی ناپرسنده و خطاب ناکنندهٔ اسلامی، در برابر خدایش که به سبب همه‌دانی و همیشه‌دانیِ بر هر آشکار و نهانی آگاه است (سورهٔ طه، ۷) ضدمطلق زرتشت و زرتشتی می‌شود. این احاطه و وقوف را نتنها به خودی خود صفات سمیع، بصیر و علیم می‌نمایانند، بلکه این صفات آن احاطه و وقوف را در سراسر نصوص مربوط قرآنی به وضوح و صراحت با به دست دادن شواهد «تاریخی» گزارش می‌کنند. بنابر این، خدای اسلامی که بر همه چیز آگاه است باید منحصراً گوینده باشد. اوست که به رسولش می‌گوید: هرگاه از تو پرسیدند، چنین بگو؛ یا از تو می‌پرسند، پس چنین پاسخ ده. اوست که به سبب وقوفش پیوسته می‌گوید: دیگری یا دیگران چنین گفتند، چنان کردند، یا خواهند گفت و خواهند کرد. یعنی به رسولش حتی اجازه نمی‌دهد، برای خالی نبودن عریضه هم که شده از او به گونه‌ای صرفاً صوری بپرسد و رهنمود بخواهد! بر اساس «سویاسوییِ» مناسبت میان آدمی و خدای زرتشتین، آدمی زرتشتین به نوبهٔ خود گوینده‌ای است که از خدا می‌پرسد، راهنمایی می‌خواهد، و از او که شنونده هم هست پاسخ می‌گیرد. بر اساس «یکسویی» مناسبت از جانب خدا به آدمی در اسلام، آدمی مسلمان بی‌زبانی‌ست گوش دهنده، یا گوش بی‌دهانی است که خدا دائماً در آن فرو می‌خواند. برای پی بردن به اثر این شیوهٔ مغزشویی کافی‌ست آدم فقط شم روانشناسی داشته باشد، چیزی که ظاهراً رمان‌نویسان ما خلأ آن را در خود احساس هم نمی‌کنند. لابد به همین جهت هم خودشان را «قصه‌نویس» می‌نامند. همین تضاد به تنهایی موجب می‌گردد که آدمی زرتشتین و آدمی مسلمان تعینی یکسان نیابند. انسان در دین زرتشتین، هم‌پیمان خداست، و در دین اسلام عبد و محکوم در برابر قدرت مطلق او که رب و حاکم است.

قدرت خدای اسلامی به حدی‌ست که هیچ چیز، حتی دشمنی دشمنان دین مبین نیز، نمی‌تواند از حیطهٔ آن خارج بماند. تناقض درونی این قدرت را باید در شمول مطلق آن دید. هرچه روی می‌دهد به خواست و لااقل با آگاهی خدای اسلامی روی می‌دهد. ۲۵۷با قدرت فراگیرش مرتکبان را به سزای اعمالشان می‌رساند.۲۵۸ اما خدای اسلامی عیناً به دلیل چنین قدرت بی‌مرزی باید مشکوک باشد. مثلاً به صرف این تناقض که شیطان در برابر او قرار می‌گیرد، و هست.  عملاً هر دینی که حد و مرزی برای خود نمی‌شناسد، به نسبت داعیهٔ تمام‌بینی و تمام‌خواهی‌اش از تناقض می‌زیید و در تناقض می‌پاید. تناقضِ قدرت در دین ایرانی زرتشتی، که بواقع باید آن را از مقولهٔ تعارض شمرد، نسبت به تعارض قدرت الهی در اسلام سایه‌ای بیش نیست.


۲۵۴        Geo Widengren: Iranische Geisteswelt, 1961, S. 55-58.

۲۵۵        Wolfgang Schadewaldt: Die Anfänge der Philosophie bei den Griechen, 7. Aufl. 1955, S. 88.

۲۵۶        اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ج. اول، گاهان، یسنه، هات ۳۳، به ترتیب شماره‌های ۴، ۶، ۱۰، ص ۲۸-۳۰.

۲۵۷         «کلیدهای غیب نزد اوست که هیچکس جز او آن را نمی‌داند، آنچه در خشکی و دریاست می‌داند، هیچ برگی نمی‌افتد مگر آنکه آن را می‌داند، هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتاب [مسطور] است» (انعام ۵۹، ترجمهٔ فارسی از بهاءالدین خرمشاهی).

۲۵۸         «برای کافران یکسان است، چه هشدارشان بدهی چه هشدارشان ندهی ایمان نمی‌آورند». «خداوند بر دل‌ها و گوش‌هایشان مُهر نهاده است، و بر دیدگانشان پرده‌ایست و آنان عذابی بزرگ [در پیش] دارند». (بقره،۶، ۷). نیز نگ: نِحَل ۱۸. اسراء ۴۶، کهف ۵۷.


آرامش دوستدار

امتناع تفکر در فرهنگ دینی