جویندهٔ حکمت باید بکوشد از پرتگاه‌های آن احتراز جوید. […] نخست بطور کامل و جامع علوم شرعی بخواند و از تفسیر و فقه آگاه شود، آنگاه به حکمت گراید. به هیچ‌رو نباید کسی که از علوم اسلامی بی‌بهره است به حکمت روی آورد، زیرا کمتر ممکن است چنین کسی از مهالک آن در امان بماند

در چنین فرهنگی فقط متکلمان و عارفان، یا ملغمه‌ای از هردو مانند غزالی، نیستند که از دو سوی مختلف با تیغ کلام و عرفان به جان فلسفه می‌افتند، آنهم به فلسفه‌ای که تازه نطفه‌اش در زهدان دینی بسته شده، در دامن دین پرورده؛ فلسفه‌ای که هوش از سرش می‌پرد وقتی به عرفان می‌رسد. ابن خلدون که دیدیم چه مقامی برای اولیا قائل است، همین تنها تاریخ‌شناس تجربی-تحلیلی در سراسر تاریخ فرهنگ اسلامی، بر اثر سرسپردگی دینی‌اش در تکفیر فلسفهٔ تازه اسلامبارهٔ ما، نه از متکلمان عقب می‌ماند و نه از عرفایی چون سنائی، عطار، مولوی و دیگران. هم اوست که می‌گوید فلسفه «زیان عظیمی به دین می‌رساند».  نه صرفاً انتقاد به فلسفه -که به گونهٔ یونانی‌اش با پدیداری سوفیست‌ها آغاز می‌گردد و اهمیت بسیار دارد- بلکه انتقاد نوع ابن‌خلدونی  به فلسفه، چون از وابستگی دینی ناشی می‌شود، کمترین ارزشی ندارد. پس از آنکه تا «آموزگار»شان ارسطو -او که چون هر آموزگار دیگر نمی‌تواند الزاماً مسئولیت «شاگردانش» را به عهده بگیرد- می‌پردازد، ابن‌خلدون تفکرات خود را دربارهٔ فلسفه چنین خاتمه می‌دهد: «چنانکه دانستیم دانش فلسفه تنها دارای یک ثمر است که عبارت است از تشحیذ ذهن در ترتیب دلیل‌ها و حجت‌ها […] بنابر این جویندهٔ حکمت باید بکوشد از پرتگاه‌های آن احتراز جوید. […] نخست بطور کامل و جامع علوم شرعی بخواند و از تفسیر و فقه آگاه شود، آنگاه به حکمت گراید. به هیچ‌رو نباید کسی که از علوم اسلامی بی‌بهره است به حکمت روی آورد، زیرا کمتر ممکن است چنین کسی از مهالک آن در امان بماند».

امتناع تفکر در فرهنگ دینی