آسو:
هرمز دیّار
توماس مان، نویسندهی بلندآوازهی آلمان، در فاصلهی دو جنگ جهانی، دگردیسیِ سیاسیِ تمامعیاری را از سر گذراند و در اکتبر ۱۹۳۰، در سالن بتهوون برلین، جامهی «محافظهکاری» و «سیاستپرهیزی» را یکباره از تن به در آورد و علیه نازیها داد سخن داد. سخنرانی او، عنوان معناداری داشت: «توسل به خِرد» که باطلالسحر پروپاگاندای نازیها بود. تعجبی نداشت که آنان سخنانی در این باره را تاب نیاورند. از همین رو، مأموران نازیِ حاضر در سالن، بارها با هیاهو در سخنان او وقفه انداختند.[1] از این نقطه به بعد سرنوشت او به مسیر دیگری افتاد. او با مشاهدهی فاجعهی روبهگسترش در آلمان، زبان به سخنان نازیستیزانه گشود و بهتدریج زیر ذرهبین نازیها قرار گرفت. از جمله، در سال ۱۹۳۲، بستهای را باز کرد که حاوی نسخهی نیمسوختهی نخستین رمانش بودنبروکها بود که توسط یکی از حامیان جوان هیتلر فرستاده شده بود. در یادداشتی جداگانه نوشته شده بود که «خودت کار سوزاندن کتاب را تمام کن.» مان اوراق نیمسوخته را نگه داشت و به دوستش هرمان هسه گفت که روزی این ورقهها بر حالوهوای روحی آلمانیها گواهی خواهند داد.[2] احتمالاً او گمان میبرد که اوضاع از آنچه هست بدتر نخواهد شد. با این حال، سال بعد نازیها بر آلمان مسلط شدند. در آوریل ۱۹۳۳ بسیاری از اساتید برجستهی دانشگاه از کار برکنار و تبعید شدند. قانون پاکسازیِ گسترده به اجرا درآمد و آکادمی هنرهای پروس، در این ماجرا پیشقدم شد و از تمام کارکنان خود خواست تا وفاداری خود را به رژیم جدید اعلام دارند. توماس مان یکی از دو استادی بود که از انجام این کار سر باز زدند.[3] او در همان سال به سلسله سخنرانیهایی در بارهی خداوندگاران هنر و ادب آلمان پرداخت و کوشید آنان را از چنگال و مصادرهی نازیها بیرون بیاورد. از جمله، در فوریهی ۱۹۳۳، در واپسین روزهای زندگیاش در آلمان، در طی یک سخنرانی معروف و جنجالبرانگیز که در دانشگاه مونیخ با عنوان «رنجها و عظمت ریشارد واگنر» ارائه داشت، گفت: «نسبتدادن عقاید و گفتههای ناسیونالیستی به واگنر، به معنای معمول امروزین آن، پذیرفتنی نیست.»[4] او به دعوت سایر دانشگاههای اروپا، سخنرانیهای مشابهی در کشورهای دیگر، از جمله سوئیس ارائه داد و سپس در آنجا، رویدادهای ناگوار کشورش را رصد کرد و به این نتیجه رسید که دیگر نمیتواند به آلمان بازگردد. و در نهایت، به همراه خانواده به ایالات متحده رخت کشید.
برو به آدرس
نظرات