آسو:
دیوید رابسون
اگر بخواهیم سخن بعضی از صاحبنظران را بپذیریم، باید بگوییم به علت چرخهی فوقالعاده ناخوشایند اخبارِ روزانه که ذخایر همدلیِ ما را تهی میکند، اکنون در میانهی بحران همدردی هستیم. هر چه درد و رنج بیشتری میبینیم، ذهنمان را بیشتر به روی درد و رنجِ دیگران میبندیم و بیاعتناتر میشویم. نتیجه شاید حتی این باشد که وقتی نزدیکانمان برای حمایت به سراغ ما میآیند، به سختی میتوانیم با آنها همدردی کنیم و از هر نوع ابراز احساساتی باز میمانیم.
نشریهی «تایم» اخیراً اعلام کرد که «کل جهان در خطر فرسودگی همدردی قرار دارد». هر چند بیاعتناییِ گاهبهگاه به مشکلات شاید شیوهی عاقلانهای برای مراقبت از خود به نظر برسد اما اگر در بلندمدت هر گونه احساس همدردی با دیگران را از دست بدهیم فاجعهآمیز خواهد بود. آیا این یکی از پیامدهای اجتنابناپذیر توجه به واقعیتهای جهانِ اطرافمان است؟ آیا راههایی برای جلوگیری از این وضعیت وجود دارد؟
این روزها فرسودگیِ همدردی پدیدهای مستند است. نخستین بار رواندرمانگران و کارمندان بخش درمان و پزشکی بودند که متوجه شدند قرار گرفتن مکرر در معرض آسیبهای روانیِ بیماران حس دلسوزی و همدردیشان را کاهش میدهد. بیتردید فشار شدید مراقبت از دیگران شما را بیشتر در معرض خطر خستگیِ مفرط قرار میدهد. فرسودگیِ همدردی میتواند یکی از نشانههای فرسایش روانی باشد. اما همانطور که مقالهی نشریهی «تایم» نشان میدهد، اصطلاح فرسودگیِ همدردی اکنون برای توصیف انفعال افراد در بسیاری از دیگر زمینهها، از جمله واکنش به اخبار، به کار میرود.
این ایده که تجربهی غیرمستقیمِ رنج و درد میتواند حس همدلیِ ما را کاهش دهد در تحقیقات روانشناسی نیز تا حدی تأیید شده است. برای مثال، پژوهشی نشان داد که افراد پس از تماشای تبلیغات ناراحتکنندهی سازمانهایی مانند یونیسف کمتر مایل بودند به خیریهای فعال در زمینهی سرطان کمک کنند. این پژوهش البته یک عنصر مهم را نادیده گرفته بود: انتظارات افراد. به نظر میرسد که نادیده گرفتن این عنصر عیب و نقص بزرگی است. بر اساس یک پژوهش جدید و جذاب، فرسودگیِ همدردی اغلب نتیجهی نوعی پیشگوییِ خودکامبخش (self-fulfilling prophecy) در مورد انتظارات و باورهایمان نسبت به منابع مغز است. پذیرش تأثیر باورهایمان در این زمینه میتواند بیدرنگ تابآوریمان را افزایش دهد.
برو به آدرس
نظرات