با ۳۰۰ دلار نشستم سر میز وبعد از ۴۰ دقیقه، ۱۳۰۰ دلار جلوم بود. نه‌ از این دلار‌های امروز. دلارهای دهه هفتاد را عرض میگم خدمدت. خیلی‌ پول بود. ۵ ماه کرایه خونه بود. ۲۰ واحد دانشگاه بود. داد زدم Rack که یعنی‌ برام یه چیزی بیارین که ژتون هامو بذارم توش و پا شم. هم میزیها یا چشم غره رفتن و یا زیر لب فحش دادن. به فارسی‌ گفتم کون لقتون. فرق پوکر امریکایی با مال ما اینه که هر وقت خواستی میتونی پاشی. خدمتکار سالن ۳ تا Rack آورد هر کدوم جای ۱۰۰ تا ژتون. ژتون هام همه ۵ دلاری بود.

زدم بیرون و به طرف فرودگاه روانه شدم. بلیط لاس وگاس ۳۰ دلار بود، یه طرفه. چند دقیقه بعد سوار Hughes Air بودم روی صحرا‌های کالیفرنیا. نه‌ باری نه‌ بوری فقط خودم و پول و یه بسته سیگار وینستون قرمز. تو تاکسی‌ خیلی‌ ضعیف بوی علف میومد، فقط دماغ بو آشنا و سوپر حساس من بود که میتونست تشخیص بده. به راننده گفتم. جواب پرت و پلایی داد. خودش زده بود. کار تاکسی‌ کار خسته کننده‌ای میتونه باشه.

یادم نیست کدوم کازینو. MGM بود گمونم. همونیکه الان Bally شده. 

یواش یواش شروع کردم به باختن پول. ۱۰۰ دلار ۱۰۰ دلار می‌رفتم جلو. هیچ دست نمیومد. همه ورق‌ها آشغال. میز عوض می‌کردم. راه می‌رفتم. سر و سینه ساقی هارو دید میزدم. شانسم تغییر نمیکرد.

به ۱۰۰ دلار اخر موجودیم که رسیدم سیگارم هم رو به تموم شدن بود. گفتم ۵۰ تا بازی می‌کنم و ۵۰ تا میذارم برای تاکسی‌ و هواپیما. دست آخرم چهار و هفت بود و دیلر ۶ رو داشت. باید دوبل می‌کردم. ۵۰ اخر را در آوردم گذاشتم رو میز. یه ۲ نصیبم شد و دیلر هم نسوخت. کار تمام. ساعت ۱۰ شب بود و شپش‌ها در جیبم قاپ مینداختن.

نمیدونم حالا داستان اوندفعه‌ای را بگم که ساعتم را گرو گذاشتم  یا اوندفعه‌ای که دویدم به ایستگاه اتوبوس؟

دویدن به ایستگاه دراماتیک تره.

سال اخر دانشگاه چند تا از کمپانی‌های بنزین فروشی بهوای اینکه ما داریم فارغ التحصیل میشیم و آینده درخشانی در انتظار مون هست کارت اعتباری فرستادند و یه کارت ویزا ۲۵۰ دلاری هم این وسط برام جور شد. همه کارتها را در فاصله یکی‌ دو ماه ضایع کرده بودم ولی کارت ویزای بدون اعتبارم هنوز در کیفم بود. و همین کارت بود راه برگشت من به شهرم. اونروز‌ها کارتها را به طور الکترونیک چک نمیکردن. تکنولوژی وجود نداشت. اگر اسم روی کارت با اسم تصدیق رانندگی‌ یکی‌ بود خرت از پًل می‌گذشت.

بیست سنت ته جیبم بود. زنگ زدم به ایستگاه اتوبوس. اتوبوس بعدی یک ساعت و نیم دیگر حرکت می‌کرد و دیگر چیزی نبود تا صبح روز بعد. من جلوی MGM بودم و ایستگاه اتوبوس در داون تاون لاس وگاس با ۸ مایل فاصله.

شروع کردم به دویدن بطرف ایستگاه. دیوانه وار میدویدم. جوان بودم و باکم نبود. اینکه پلیس این جوان را که اینچنین شلنگ تخته می‌انداخت و می‌دوید، نگرفت از عجایب روزگار است

خلاصه درد سرتان ندهم. به ایستگاه رسیدم و کارت ویزای بی‌ اعتبارم را قبول کردند و در صندلی‌ اتوبوس از حال رفتم.

حالا چه جوری خودم را از ایستگاه اتوبوس شهرم به فرودگاه رساندم (که ماشینم را بردارم) بماند برای بعد.