به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه در نگذرد
چندی پیش به مزخرفات و چرندییاتی که در باره صادق هدایت نوشته شده بود اشاره شد ولی اصرار دوباره بر مزخرفات آن بلاگ تحت عنوان "عباس میلانی و رضا شاه" نشان دهندهٔ انسجام فکری و ترمیم ناپذیری آنانی است که عملا به هیچ صراطی مستقیم نیستند به جز نوشتن زیاد، تکراری و چرند. آفتاب آمد دلیل آفتاب.
عباس میلانی که خود سالها مخالف شاه بود و در زندان او هم آب خنک نوشیده بود، بعد از مشاهدهٔ بلاهایی که تودهای و کمونیست و چپهایی مثل خود او در همراهی با ننگ اسلامی به ایران ارمغان آوردند، بالاخره دو زاری ش افتاد و شروع کرد به تحقیق در انستیتو هوور و ایران شناسی دانشگاه استنفرد و با سرمایهٔ مقدمها و امثال آنان. مواضع او در مورد شاه به میانه روی گریست و تاریخ شاه و مصدق را در بعد تاریخی خود به کتاب آورد. حال هم مثل بسیاری دیگر از ایرانیان که بعد از ۴۴ سال ننگ اسلامی بیشتر و بیشتر قدر خدمات پهلویها را شناخته و در کتاب و سخن رانی تحلیل و تجدید میکند.
رضا شاه، مصدق و شاه هر سه ایرانی و ایران دوست بودند و کاشکی در بحبوحهٔ بعد از جنگ دوم جهانی شاه و مصدق با هم همکاری میکردند که آمریکا و انگلیس نتوانند کودتا کنند که زمینه را برای انقلاب سیاه و سرخ ۱۹۷۹ بسازند. رضا شاه، مصدق و شاه هر سه دیکتاتور بودند و بودند برای اینکه فرهنگ ایران دیکتاتوری بود و فرقی نمیکرد اگه ننه قمر شاه یا نخست وزیر میشد. ندیده گرفتن این حقیقت تاریخی و فرهنگی یک نوع کوری و دگماتیسم است. دلیل و مدرک هم هیچ اثری ندارد و من خود تا حال ندیدهام که مصدقی یک شاهی اعتبار و حرمت به شاه بدهد یا بر عکس آن، شاهی به مصدقی.
حقیقت این است که توفان تاریخی آن زمان گردبادی بودی که بسیاری از کشورهای جهان را به اشکال مختلف به بیراهه برد (شیلی، آرژانتین، بولیوی، کوبا....) ولی این تغییری در این حقیقت نمیدهد که رضا شاه و مصدق و شاه ایرانی و ایران پرست بودند و به نوع خود خدمت کردند. اختلافشان در سیاست و عقیده و کارهای قدرتهای بزرگ نباید بهانهای باشد برای مقایسه این سه مرد بزرگ با ننگ اسلامی که نه ایرانیست، نه ایران دوست، و نه حتا اسلامی. مافیا ییست که آمد و در مکانی در تاریخ دنیا که باعث امتداد ۴۴ سالهٔ زندگی ننگینشان شده؛ و شاید ایرانی از دست این سرطان مزمن باقی نماند.
در حالی که ننگ اسلامی فرهنگ، خاک، مردم، و هستی ایران زمین را هدف گرفته، این حملههای ابلهانه به هر کدام این سه مرد ایرانی کاری نیست به جز خدمت به ننگ اسلامی. درسی که چپ (و حتا راست) هنوز نیاموخته و ظاهراً هرگز نخواهد آموخت.
این هم نوع جدیدیست از سانسور. بلاگهای جدید در صفحهٔ ۲ و بلگ ۱۰ روز پیش از مزنونان معمول در صفحهٔ یک. روشهای جمهوری اسهالی و دو دوزه بازی با خوانندگان بلاگ ها.
شما میتوانید هر چه دوست دارید بنویسید و منتشر کنید. اما بعنوان سردییر وظیفهای ندارم همه مطالب منتشر شده را در صفحه اول بگذارم. کمترین تقاضای من این است که در پاسخ به مطالب کاربران دیگر از حملات شخصی پرهیز کنید. در صورت رعایت، شما هم مثل گذشته به «مزنونان معمول در صفحهٔ یک» خواهید پیوست.
به "عنوان" "سر دبیر" ظاهراً هر نوع دروغ و مزخرفی چه در باره تاریخ و چه در بارهٔ صادق هدایت و غیره مشکلی نداری و "سر دبیری" میکنی ولی اگه کسی به بلاگری که تاریخ و بزرگان ادبیات ما رو به تهمت و چرند میکشه ظاهرا `سر دبیریت' میگیره.
وقتی بلاگری مثل من این مزخرفات و دروغها رو بروز میده سر دبیریت یهو بروز میکنه. حالا بلاگ نوشتن من که هم نوع نوشتن و نوع برخورد و عریان کردن عقدهها و دروغها را در طول سالهای بسیاری چه تو ایرانیان یا ایرون به کت سر دبیری شما کشیده که هر ک#@ شعری رو لایق میدونی بر خرده. همین نوع سهل انگاری و سطحی کار کردن که باعث شده کمیّت و کیفیت هی بره پایین تر و هر چی بلاگر درست و حسابیه فراری بدی. من هم رفتم. حالا هی تیر آهن سر دبیری کن.