از صفحه مهرنوش موسوی
وضعیت اپوزیسیون ایران در خارج کشور آنچنان اسفبار است که باید خون گریست. مسئله چپ و راست هم نیست. کلهم اسفبار است.
شما جنبش راست را نگاه کنید. قاعدتن باید هوادار رضا پهلوی بعد از ارائه این منشور مدافع آن میشد، حرف رهبری یا پادشاه یا وکیل خودش را گوش میکرد، صف خودش را قوی میکرد، از چپ جلو میزد. الان اصلن لازم نیست ما اینها را نقد کنیم.
فقط باید بایستیم تماشا کنیم چطور شاهین نجفی به صرف اینکه بازی داده نشده، شاخ و شانه میکشد.
در گوشه راست نجفی، شهرام همایون و سعید سکویی صندلی اول لمپنیسم را اشغال کرده به رضا پهلوی فحش میدهند! شما فکر کنید در کدام جنبشی از فرط وفاداری و عشق به رهبرش به او فحش میدهند؟ ما که ندیدیم تا حالا!
جمهوریخواهانی که پلتفرم سیاسیشان عین رضا پهلوی است. امثال سازگارا که سالهاست روی انقلاب مخملی کار میکنند، حسن شریعتمداری و حزب مشروطه و…. هر کدام یک سازی میزنند، بعد حتی قدرت این را نداشتند از گوشه دیگری در همین جنبش دست راستی لااقل حزب دمکرات را بگیرند با خودشان ببرند که از لج تمامیت ارضی پرستان، قربانی اهداف مجاهد نشود.
سر و کله مجاهدین که بلکل از اپوزیسیون بیرون رانده شده بودند به لطف سلطنت طلبان و محافل ارتجاع بین الملل باز شده، اینها که جرئت نمیکردند در تظاهرات مردم آفتابی شوند، در مسابقه پرچم شیر خورشید و عکس رضا پهلوی و پرویز ثابتی، در فرانکفورت با همان پرچم ولی عکس مسعود و مریم آمده بودند.
یعنی خدایی شیر تو شیری شده که سگ صاحبش را نمیشناسد! نه که در بیرون، در خود همین جنبش راست! الان به عنوان چپ نمیدانی کدامشان را نقد کنی؟ سراغ چپ نمی رویم که قبلن میگفتند اینهمه انشعاب و تشتت در صفوف چپ برای چیست؟ الان اوضاع راست انقدر خراب است که تشتت چپ پیشش پاریس است در مقابل دمشق!
از دولتهای ارتجاعی منطقه و سناریوهای سیاهی که برای ایران دارند میگذریم. در آن دور دورها در پشت این تصویر سیاه، سوال این است که ان « رهبری» که باید این وضع را جمع کند، چه باید باشد و چه پلن هرکولی را باید به پیش ببرد که انقلاب ایران را از وسط این بلبشو عبور بدهد؟
یعنی آن ابزار قدرتمندی که بوسیله ان میتواند تخت سینه این جماعت زده سر جایشان بنشاند، به تمکین وادارشان کند، مهارشان کند چیست؟
اگر صدتا جواب وجود داشته باشد، لااقل یکی از بقیه ممتازتر است. آنهم رهبری که جنم این را داشته باشد پای مردم را وسط بکشد. قدرت داشته باشد، فکر داشته باشد، عقلانیت داشته باشد، رادیکالیسم داشته باشد. رهبر ،نه ، مردم بشود.
انقلاب باعث این شد که این لجن از اعماق به سطح بیاید، پیشبرد انقلاب هم جواب جمع کردن آن است. رهبری که موج را در صحنه نگه دارد. شما تظاهرات برلین را نگاه کنید. توطئه شهرام همایون و دسیسه پرچم چرخانی و هولیگن بازی در مقابل یک جمعیت عظیم دود شد و به هوا رفت. کسی پانصد نفر را جدی نمیگرفت. یک دریایی آمده بود علیه نظام قدرتنمایی کند. شلنگ تخته انداختن چند تا پرچم پرست جوک بود در مقابل این موج عظیم سیاسی، اما برای آوردن مردم توی خیابان هر دنبیلی نمیشود.
پلتفرم رادیکال میخواهید. کسی که مثل مسیح علینژاد و رضا پهلوی پلتفرش این باشد که دنبال کسب قدرت به جای پایین در بالا بگردد، نه قدرت میگیرد نه حتی میتواند در خیابان کسی بشود. دیدیم دیگر!
حامد وقتی رادیکال بود. سازش نکرده بود. با این جمع نرفته بود. به سپاه و موسوی لبخند نزده بود. در کنفرانس امنیتی شرکت نکرده بود. معتقد نبود دول غربی باید کار مردم را بکنند، مردم را دنبال خودش کشاند.
کجا بودند ۹۹۴۰۰ نفری که در برلین آمدند ولی در فرانکفورت نیامدند. همان مردم آب که نمیشوند. طرفدار رژیم هم نمیشوند. همان مردم پشت پنجره نشستند. سازش نمیتواند آدم توی خیابان بیاورد.
کچل موفرفری نداریم. شما وقتی کل استراتژی ات میشود با مکرون لاس سیاسی بزنی، دنبال حمایت آنهایی، برای آنها منشور مینویسی، انها هم با تو بازی میکنند. مردم هم تماشاگر این صحنه هستند و میروند.
با انقلاب نمیشود از این بازیها کرد. شما وقتی کسب قدرت از طریق دول غربی پلتفرمت باشد، مثل گرگ در جنبشی که مفتخوری ایدئولوژی اش هست میریزند و با هم رقابت میکنند. هنوز هیچی نشده شاهین نجفی دنبال بودجه است!
خیابان و مردم اصل است. مردم را بسیج کنی میتوانی این کثافات را بشوری ببری. مردم را هم الکی نمیتوانی بطور مستمر بسیج کنی. باید پلتفرم و سیستم رادیکال سازش ناپذیر داشته باشی که روی موج انقلاب جدل فکری را با اقتدار به پیش ببری.
شما نگاه کنید همین تیم جرج تاون الان افتخار تک تکشان شده این که « من بحث نمیکنم» فوق فوقش که خیلی ادای دمکرات ها را در می آورند رضایت دادند که بقیه ازادند بحث کنند. یکی که رفته در ویترین راست نشسته هنوز شعور مردم را تحقیر کرده میگوید من اصلن فعال سیاسی نیستم.
رضا پهلوی در مصاحبه با من و تو میگفت من وارد بحث سیاسی نمیشوم. مسیح علینژاد به بقیه میگفت جواب هیچ کس را ندهید. خودتان را درگیر نکنید. مثل من. فقط همدیگر را بغل کنیم! همین!
یک بار تا الان ننشسته رضا پهلوی جنبش خودش را نقد کند، برای مردم روشن کند این جریان فالانژیسم اریایی چه هدفی دارد؟ مردم را علیه این فاشیسم درون خودشان بسیج کند. چون نفعش در این است که باشند.
یک بار ننشسته تلاش فکری کند لااقل جنبش خودش را منسجم کند. نه ظرفیتش را دارد نه برنامه اش را. هیچکدامشان ندارند، چون هدف این نیست که روی دوش جنبش خودشان به قدرت برساند. تمام تخم مرغها را توی سبد حمایت غرب چیدند.
قشنگ معلوم است انقلاب برای اینها یک فرصتی است برای تشدید اهنگ کاری که در دوران غیر انقلابی مشغولش بودند. قبلن ملت در اپوزیسیون به مجاهدین میخندیدند. میگفتند بودجه میگیرند یک گوشه ای بیرون جامعه ایران برای خودشان نمایش بدهند، سرشان را گرم کنند. الان کل جنبش راست رفت روی همان خط و جوابش اینی بود که می بینیم!
رهبری صالح مبارزه مردم از دل نقد کل این وضعیت بپا خواهد خاست. این سیاهی، این پلتفرمهای بند و بستی شکست خورد. پرچم شکست خورد. سلطنت شکست خورد. چشم دوختن به بالا شکست خورد. به نظر من راه باز شده برای عروج یک راه حل، یک آلترناتیو یک رهبری صالح.
باید اعتراف کنم که من با نظرات این خانم و بخصوص با سویه عقایدی که داره، کلا موافق نیستم. بنظر من ایشون زیادی چپ رادیکالیست و حتی انارشیست هست و هنوز به دنبال چگوارا میگرده.
اما اینبار و در این زمینه بخصوص، با حرفهاش تا حد زیادی موافق بودم. فکر میکنم که در این مقطع از جریان جنبش، لازم هست که یک جمع بندی ازجریانات جنبش اپوزیسیون خارج از کشور داشته باشیم.
مرسی سوری. من چون مهرنوش موسوی را نمیشناختم, کمی تحقیق کردم و دیدم که مطالبش بیشتر از روی شکم سیری و پریشان گویی کمونیست های غرب نشین است.
کسی مطلب زیر را در توصیف او نوشته بود که بنظر درست میاد.
"کمتر کسی سیاستها و مطالب خانم مهرنوش موسوی را جدی میگیرد. اما باید قبول کرد که ایشان دست به قلمی خوبی دارد. مهم نیست که چی مینویسد. تند و طولانی و داستانی و آتشین مینویسد. سطحی و کم عمق. پر حرارت و طلبکارانه. پر از توهین و اتهام. تحلیل هایشان بیشتر شبیه داستهای پلیسی است. همیشه در صدد کشف توطئه ای هستند. نقشی شبیبه کارگاه کلمبو. تواناست. میتواند هر مساله را به هر مساله ای دیگر متصل کند. مهم نیست که واقعیت و یا حقیقت چیست. قدرت داستانسرایی بسیار بالایی دارد."
فکر میکنم که اگر آمریکایی - برزیلی بود, میشد بهش گفت "جرج سانتوس!"
فرامرز
من خودم یکبار باهاش درگیر شدم چون بسیار عصبانی و به قول این شخص ،کلی طلبکاره، اصلا معلوم نیست طرف خشمش کیه؟ و چرا با همه دعوا داره.
اما اینبار همونطور که گفتم ، لازم بود یک جمع بندی از اوضاع و احوال کنونی بشه. شاید اگر خودم نظرم رو مینوشتم یک کم معتدل تر از این میشد.
احساس من در حال حاضر فقط یک یاس و نا امیدی و افسوس عمیقه. بنظرم میاد که اپوزیسیون خارج از کشور باز هم نفهمیده که مسئولیتش چیه و هنوز در گیر تبلیغات و یادگیری و کمک خواستن از غرب هستند.
انگار نه انگار که عزیزترین فرزندانمان رو توی کف خیابونها از دست دادیم و خانواده ها عزادار شدند و مردم کور شدند و یا نقص عضو پیدا کردند ....
اینهمه تظاهرات و اینهمه فریاد و خشم و مشت های گره کرده ، عاقبت دوباره به پشت میزها و منشور و اعلامیه ختم شد. کاری که ۴۴ ساله در خارج از ایران ادامه داره .