مسابقه انشای ایرون 

 

خاموش کردن تو خیابون میرداماد!

نگارمن


مامان‌بزرگ من تصمیم گرفت در سن هشتاد ساله‌گی استقلال خودشو به رخ بکشه و بعد از هرگز در خیابونای تهران توی روزای اول انقلاب رانندگی رو تجربه کنه! ایشون از این گواهی‌نامه‌های اهدایی زمان شاه داشت که بعضا بدون امتحان رانندگی و سفارشی صادر می‌شد.

برای شروع رفت و یه گلف قرمز کورسی خرید و پارک کرد توی پارکینگ! همسایه روبروی خونه‌شون اون‌ور کوچه شش‌متری‌، یه چنار دویست ساله داشت که به مرور در طی این سه سال، به واسطه‌ی دست‌فرمون ایشون، پوست درخت تا یه ارتفاعی کنده شد و تنه‌ی درخت قرمز شد که هنوزم هست.

برادرم با خواهش و تمنای زیاد راضی شد بعضی روزا ایشونو ببره تمرین یعنی آموزش اولیه در واقع! از نحوه‌ی باز کردن در راننده توسط خودش و سوار شدن بدون ادا و ناز اضافه تا استارت زدن و راه افتادن و گاها یادآوری اینکه آینه‌‌های ماشین مال صاف و صوف کردن ابرو و کشف زوایای جذاب صورت حین رانندگی نیست.

مامان‌بزرگ خیلی شرمنده بود و دائم قید می‌کرد که توروخدا منو فقط از مقصودبیک ببر تا خیابون میرداماد خونه خواهرم من رانندگی توی همین یه تیکه رو یاد بگیرم کافیه! بماند که صبح به صبح با یه جعبه اسکناس و سکه می‌شست پشت فرمون و تا یه فقیر اون‌ور خیابون می‌دید با سرعت نور به قصد ترور خودشو می‌رسوند بهش و بیچاره رو نصف عمر می‌کرد و می‌گفت صدقه‌اس آقا نترس، صدقه‌اس، شما فقط واسه من دعا کن! فکر کنم به اندازه‌ی قیمت ماشین توی این مدت، صدقه واسه‌ی دفع بلای رانندگی به فقرای سطح شهر داد که هیچ، البته یادم نگرفت که نگرفت!

بعد از مدتی تمرین، تو خیابون میرداماد گیر میافتن و ماشین خاموش می‌شه و یکی بدوبدو خودشو می‌رسونه و می‌زنه به شیشه و می‌پرسه خانوم ببخشین خیابون سلطنت‌آباد کجاس؟! ایشون بهش می‌گه مرد مؤمن نمی‌بینی من در حال سکته‌ام توام گشتی گشتی این وسط منو پیدا کردی سراغ سلطنت‌آبادو از من می‌گیری؟! کدوم سلطنت! شاه رفته اسم‌شو نبر الآن میآن منو می‌گیرن!

برادرم می‌گه روشن کنین و بزنین دنده عقب بریم بیرون. ایشونم توی اون هیاهوی خیابون و بوق‌های ممتد اعتراضی مردم دست‌وپاشو گم می‌کنه و شروع می‌کنه لرزیدن و ترسیدن که برادرم با عصانیت می‌گه کلاج رو بگیرین و خودش دنده رو عوض می‌کنه و مادر جون در بهت و حیرت می‌پرسه: ای‌وای نفهمیدم شما کدوم دنده رو زدی ماشین رفت عقب؟!

حالا این روزا چشمای گردشده‌ و بیرون‌زده‌ی بچه‌هام در مواجهه با تکنولوژی‌های تازه که برای من عین پرتاب موشک به فضاس، دقیقا منو یاد موقعیت مامان‌بزرگ می‌ندازه تو خیابون میرداماد! خاموش کردیم دیگه سراغ سلطنت‌آباد رو از ما نگیرین تا اینجاشم به سختی در خدمت‌تون هستیم:)