با فیلمهای خارجی سینما شرکت نفت ترس بچگی از غربت رفت پشت هفت کوه سیاه. البت دیار غربت یه جای خیلی ناآشنا و دوری بود که زبون شون را جن هم نمی فهمید. اما اصلا جای بدی نبود که. فیلمها پُر بود از زنهای موطلایی کمر باریک با دامن های کلوش چین دار و ماشین های سواری قد یه کشتی. همه خیابونا از تمیزی برق میزد و مغازه ها جای چراغ توری تابلو چشمکزن رنگ وارنگ داشتن به ئی بزرگی.

غربت