زخم ما چندان تازه نیست / آلن بدیو / ترجمه‌ی فتاح محمدی / نشر هزاره‌ی سوم

 

ایلکای

این کتاب چکیده‌ای است از عقاید نیروهای فکری چپ راجع به مسائل مختلف. از قضا مخالفان چپ بدیو که متعلق به ژانرهای دیگر مارکسیسم هستند، دقیقا همین استدلال‌های آقای بدیو را به کار می برند در تبیین جهان—اما همزمان به بدیو فحش می‌دهند! این کلاهبرداری اندیشگانی است که در خلوت فکری، عملا استدلال همان کسی را تکرار کنی که در جلوت روشنفکرانه، علیهش حرف می‌زنی.

وقتی حمله‌های تروریستی ۲۰۱۵ پاریس رخ می‌دهند، بدیو داد سخن را سر می‌دهد که آی ملت، نیایید از سر انتقام، بحث را هویت‌مدار کنید. نگویید تقصیر بربرها و مسلمانان است (داعش مسئولیت حمله را به عهده گرفته بود). قاتل اصلی فاشیسم است و عامل ایجاد جوانان فاشیست هم تمایل آن‌ها به غرب است که چون می‌بینند در نظم آن جایی ندارند (یعنی نه مرفه تولیدکننده هستند و نه طبقه‌ی متوسطِ مصرف‌کننده)، تروریست می‌شوند.

بدیو خان به قول خودش دست به توصیف ابژکتیو وضعیت جهان می‌زند و اعلام می‌کند چه نشسته‌اید که ۱۰ درصد جمعیت جهان صاحب ۸۶ درصد منابع قابل دسترس است و این الیگارشی است. مغلطه این‌جاست که این ۸۰۰ میلیون نفر (معادل ده درصد جمعیت صاحب منابع جهان) که با هم روابط سیاسی (به معنای یونانی الیگارشی) ندارند و ممکن هم نیست داشته باشند؛ تنها ارتباط ممکن آن‌ها سود اقتصادی در رقابت با یکدیگر است که البته این سود به ۹۰ درصد باقی جهان که می‌توانند مشتری‌های این ۱۰ درصد فرضی باشند و با کمترین قیمت ممکن صاحب کالایی شوند.

بدیو می‌گوید اصلا مشکل از سرمایه‌داری جهانی بعد از ۱۹۸۰ است. مشکل از نئولیبرالیسم است—که البته بدیو می‌گوید چندان هم نئو نیست و همان لیبرالیسم کلاسیک است. مشکل این است که دولت‌ها کوچک شده‌اند و ابر-سرمایه‌داران جهان را گرفته‌اند. بنابراین جهان افتاده است در دست مافیا و داعش و امثالهم. پس باید دنیا را به کمک دولت‌های بهتر و چپ‌تر، پس گرفت.

حالا تا این‌جای کار ما یک چپ تیپیکال داریم که می‌خواهد با کمک ایجاد دولتی بهتر، صلح و زیبایی را برای جهان به ارمغان بیاورد. منتها بدیو گوشزد می‌کند که دولت‌ها هم خیلی بد هستند. دولت‌های قبل از ۱۹۸۰ که در پی امپریالیسم و استعمار بودند، دولت‌های بعد از ۱۹۸۰ هم که با کوچک کردن خودشان به سرمایه‌داری کمک کرده‌اند. دولتی نو باید ساخت، از نوع کمونیستی، گفت آلن بدیو.

مشکل اول بدیو و طرفداران این شیوه‌ی استدلال این است که هر مشکلی در جهان پدیدار می‌شود، این‌ها انگشت اتهام را به سوی امپریالیسم و سرمایه‌داری جهانی می‌گیرند؛ و بنابراین از تبیین دقیق هر وضعیت عاجز هستند.

تلقی بدیو و دوستانش از دولت واضحا دچار تناقض است—هم خدا و هم خرما-خواهی است. از یک طرف این دولت‌ها بعد از ۱۹۸۰ بی‌خیال استعمار به معنای قبلی آن شده‌اند و این خوب است. از طرف دیگر، همین دولت‌ها هستند که با کوچک شدن، جا را برای سرمایه‌داری و مالکیت خصوصی بیشتر باز کرده‌اند و این بد است. بالاخره هر که پر طاووس می‌خواهد جور هندوستان هم باید بکشد آقای بدیو. اگر دولت‌ها کمتر مداخله‌گر شدند در امر استعماری، پس انتظار نداشته باش همزمان بزرگ و جهانی و رفاهی شوند و سرمایه‌داری را محدود کنند و با نیت خیر و حلوا-وار، عدالت اجتماعی پخش کنند.

پارادوکس دولت تنها در قصه‌ی خیالی چپ قابل حل است: یک دولت جهانی و بین‌المللی مهربان، که توسعه را به همه‌جای دنیا ببرد، همزمان استعماری هم نباشد، همزمان به جهان سوم دستور ندهد که باید شبیه غربی‌ها شوید، همزمان پول سرمایه‌داران را هم از بانک‌ها بردارد و پخش کند بین نیازمندان. در این فرمول، برای درست کردن ابرو (کمک به افراد فوق فقیر کشورهای فوق فقیر)، چشم را کور می‌کنیم (جایگزین کردن دولت کمونیستی به جای لیبرال-دموکراسی‌های سرمایه‌داری). حالا اگر یک چپ، به اندازه‌ی بدیو هم نخواهد آش کمونیسم را شور کند، آن‌گاه باز نتیجه‌گیری نسبتا مشابهی از آرزوهایش می‌کند: دولت رفاه خوب است و با زور باید سرمایه‌داری را محدود کرد.

بدیو و دوستان نئولیبرال-هراسش، در مجادله بر سر دولت، طرف دولت را می‌گیرند. یعنی می‌گویند باز همان دولت‌های پیشا-نئولیبرالیسم بهتر اند از این وضعیت که دنیا دست گوگل افتاده. یعنی چون دشمن اصلی، سرمایه‌داری و مالکیت خصوصی است، پس باید به دولت که آخرین دژ است پناه برد. پیش‌فرض این نتیجه‌گیری این است که مالکیت خصوصی مساوی است با مافیا.

بدیو داعش را مثال می‌زند که به عنوان یک باند خصوصی تبه‌کار از فرصتِ نبودِ دولت استفاده کرده و دارد مردم را اذیت می‌کند و به سرمایه‌داران غربی سود می‌رساند. مشکل استدلال بدیو این‌جا است که او خیال می‌کند که وقتی از دولت حرف می‌زند، دارد از یک دولت آدم-نکشِ متمدنِ تربیت-کننده‌ی فرانسوی حرف می‌زند. یعنی پیش‌فرض گرفته که دولت کمتر از داعش آدم می‌کشد، دولت کمتر از داعش بد است، دولت هر چی نباشد بهتر است از آنارشیسم شرکت‌های خصوصی!

فارغ از این‌که استدلال فوق با مشاهده‌ی ساده‌ی دولت‌های رسمی خاورمیانه، ابلهانه بودن خود را نشان می‌دهد، اما خود این پیش‌فرض که دولت به هر حال‌ بهتر است از ادار‌ه‌ی خصوصی، پارادوکسیکال است. دولت اگر دولت غربی است که خود بدیو اذعان دارد که باعث وضعیت داعشی-شدن است—پس چرا باید دست به دامن چنین دولتی شد اصلا. اما اگر هم منظور بدیو از دولت، اصلا و ابدا دولت‌های موجود در جوامع غربی نیستند و منظور یک دولت کمونیستی است، بنابراین بهتر است بدیو قبل از نسخه پیچیدن برای خاورمیانه، دولت فرانسه را با یک دولت خیالی کمونیستی تعویض کند.

مخالفان چپ بدیو از همین خجالت نکشیدن بدیو از استفاده از آرمان کمونیسم اعلام انزجار می‌کنند. اما آن‌ها باید توضیح دهند که اگر خودشان به اندازه‌ی بدیو خیال-پرداز نیستند، بنابراین چه جور دولتی را راه‌حل همه‌ی مشکلات می‌دانند؟ پاسخ آن‌ها دولت رفاه قبل از نئولیبرالیسم است. منتها به جای این‌که سناریوی خیالی فوق را بارها تکرار کنند، آن‌ها می‌توانند شرایطی را برشمرند که ایجاد دولت رفاه  فنلاندی خیالی (!) را در خاورمیانه ناممکن می‌کند؛ که این امر البته نیازمند کسب دانش در زمینه‌ی علم اقتصاد و غیره است به جای خیال‌پردازی‌های سوسیالیستی و دولت-محور—تازه آن‌گاه می‌توان پای خود را در واقعیت قرار داد. عجیب نیست که بسیاری از ابنای بشر به دلیل تنبلی فکری، قصه و افسانه‌ی شیرین را به علم تلخ و خشن ترجیح می‌دهند.