از گوزو به گورو

پرویز فرقانی

 

هندویی را شنیدم که در بندرگاه جده از بلاد حجاز در قهوه خانه‌ای چای بگرداندی. چانه‌اش گرم و حرف بسیار برخاسته از نفخ احشا بر زبان براندی و زین رو وی را شای باباگوزو تخلص کردند.

ناگاه روزگارش دگرگون بگشت و مریدان بسیار به گِردش حلقه زدند و شهره آفاق شد تا آن جا که خلق بسیار در اقصای چین و ماچین و اندلس ذکر او بگفتند و هر سخنرانی را ده هزاردولار آمریکی حواله‌اش نمودند.

شبی در خلوتی از او پرسیدم که چگونه شد که گوزویی بودی و گورویی شدی؟ بگفتا ای نقی رازم پوشیده دار که شبی یکی از موشک‌های نقطه زن بلاد فارس بر نام من اصابت نمود و گوزو را به گورو بگرداند و شدم آن چه شدم!