این روز‌ها اگر نی‌ نی‌ خانم (دخترِ ۹ ماهه بنده) اجازه بدهد ـ در پناهِ جنگل و کوه‌های نرماندی (شمال‌غربی فرانسه) ـ سوای شکار و کشاورزی ـ مشغولِ مطالعاتِ آزاد نیز بوده الان کتابی می‌‌خوانم (به اسپانیولی) در رابطه با جیمی هندریکس ـ راکِرِ بزرگِ آمریکایی، مطالبِ زیادی دارد که برای من تا به حال ناشناخته و با اینکه به ترانه‌های او بیش از ۴۵ سال است که گوش می‌‌دهم ـ تازگی داشت،من صدقه سرِ بچه‌های اَرمنی که قبل از شورشِ ۲۲ بهمن ۵۷ ـ در باشگاه تاج تهران تمرین می‌‌کردیم ـ با موسیقی‌ خوب راک آشنا شدم، آشنایی من با این موسیقی‌ ـ سبکِ زندگی‌ من را برای همیشه تغییر داده و زنده باد هارلی، زنده باد گیتارِ برقی.
 
من قبلاً در اتاقی پر از آینه زندگی می کردم، تنها چیزی که دیدم خودم بودم، با این کلمات یکی از شناخته شده ترین آهنگ های جیمی هندریکس، یکی از بهترین گیتاریست های قرن بیستم و بدون شک نمادی از به تمام معنی دهه ی شصت ـ آغاز می شود، با این حال ـ فراتر از کلیشه های همیشگی در مورد فضیلت و سبک زندگی لجام گسیخته او ـ به سختی می توان از نکاتِ درونی زندگی وی ـ چیزِ خاصی شناخت.
 
کودکی آشفته او در سیاتل (شهری در ایالت واشینگتن در کشور آمریکا)، اولین تلاشهای او در دنیای پیچیده ی موسیقی، مرگ زودهنگام مادرَش، مبارزه با تعصب نژادی وحشتناک در آمریکا و بالاخره صعودِ سریعِ او به نامِ یک راکِرِ برتر توسطِ اجرای برنامه‌های متعدد در کلوب‌های موسیقی‌ شبانه در لندن، موادِ مخدر قسمتی‌ از زندگی‌ جیمی را تشکیل می‌‌داد، به‌طور گسترده‌ای از داروهای روان‌گردان مانند اِل‌اِس‌دی استفاده می‌کرد، ماری جوانا می‌کشید و الکل مصرف می‌کرد، هندریکس اولین آلبوم استودیویی خود را در سال ۱۹۶۷ عرضه کرد که؛ آیا مواد کشیده‌اید نام داشت، این یکی‌ از بهترین کارهای او بود، آنچنان که افراد مشهور زیادی از جمله پل مک‌کارتنی، جورج هریسون، اِریک کلپتون، جک بروس و برایان اپستین برای دیدن نواختن هندریکس آمدند، هندریکس در سال ۱۹۶۶ با ترانه‌های آهای جو و گردِ ارغوانی و همچنین یک اجرای زنده به مقام ستاره ی راک دست یافت.
 
باید این را یادآوری کنم که در سن ۱۴ سالگی بود که او اولین گیتارَش را پیدا کرد، این گیتار، یک گیتارِ بِرامستیکِ شکسته بود که تنها یک رشته داشت و توسط یک نوجوان شکسته شده بود، اما او موفق شد چند ملودی را بر روی آن بنوازد، کمی بعد، در سن ۱۵ سالگی، یک گیتار آکوستیکِ پنج دلاری از یکی از دوستان پدرش خرید، اولین گیتار الکتریک او یک سوپرو اوزارک سفیدرنگ بوده که پدرش، اَل هندریکس ـ برایش خریده بود، او آموزش رسمی گیتار ندید و نواهای ساده و بدیهه‌سازی را از تماشا کردن اجراهای زنده چاک بِری و الویس پرسلی آموخت، او گیتار الکتریکش را بدون آمپلی‌فایر می‌نواخت، از همه جالب تر این است که به دلیل آنکه جیمی چپ دست بود ـ گیتار را وارونه می‌نواخت، چیزی که تا به حال دیده نشده و الان هم بنده نشنیدم که کسی‌ اینگونه گیتارِ برقی بنوازد، جیمی یک نابغه بزرگ در این زمینه بود.
 
مرگِ جیمی همچنان به موردِ بحثِ علاقمندانِ اوست، گمانه‌زنی‌های زیادی درباره این جریان است، منابع مختلف گزارش می‌‌دهند که در ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۰، هندریکس در هتل سمرقند در لندن و در حالیکه در کنار دوست دخترش بر روی تخت خوابیده بوده ـ درگذشته بود، او پس از مصرف زیاد الکل و همینطور خوردنِ تعداد زیادی قرص خواب مُرده بود، او استفراغ کرده و احتمالاً بر اثر همان استفراغ هم ـ خفه شده ـ چون هشیاری نداشت.
 
دوست‌دختر او، وقتی که او مرده بود ـ همراه او بوده و گفته که؛ وقتی او را در پشت آمبولانس گذاشته ـ زنده بوده‌است، اما کارکنان بیمارستان گزارش کرده‌اند که قبل از اینکه آمبولانس او را برساند ـ او درگذشته بود، برخی از مردم گفته‌اند که هندریکس زنده بوده‌ اما امدادگران سرِ او را به خوبی نگه نداشته تا بر اثر بیهوشی بر روی استفراغ خود ـ خفه نشود. 
 
یک شعر غمناک در آپارتمان هندریکس یافت شد که توسط او نوشته شده بود و این گمانه‌زنی را مطرح کرد که او خودکشی کرده‌است.، محتمل‌ترین نظریه این است که او در حال مستی تعداد زیادی قرص خواب خورده بوده و نمی‌توانسته بیدار شود و استفراغ کرده و در نتیجه آن خفه شده‌است، صحبتِ دیگری که اخیراً مطرح شده‌است این است که او توسط مدیرِ برنامه خود به قتل رسیده باشد.
 
موسیقی جیمی هندریکس همیشه موردِ علاقه من بوده است، به خاطرِ همین علاقه بود که بیشترین پولی‌ را که در زندگی‌ برای یک عتیقه‌ خرج کردم ـ پولی‌ بود که چند سالِ پیش برای یکی‌ از گیتارهای او داده و از این کارم همچنان راضی‌ و دیدنَش در خانه ـ به خود می بالم، مجله رولینگ استون در سال ۲۰۰۳ و در رده‌بندی ۱۰۰ گیتاریست برتر تمامی دوران، جیمی هندریکس را در رتبه ۱ قرار داد.
 
الان ترانه آهای جو وی را با ضبطِ اصلی‌ استودیویی گوش داده و به همراهِ نی‌ نی‌ خانم (نشسته و با عروسکِ کوچکِ خرگوشَش بازی می‌کند، اما زیر چشمی مرا پائیده و لبخند می‌‌زند، او نیز مثلِ من چپ دست است، هر چه به دستِ راستش می‌‌دهم ـ او را به دستِ چپ می‌‌سپارَد، پناه بر دیوید گیلمور
 از دستِ این ارث و ژِن) از نبوغِ آسمانی او لذت می‌‌بریم، بلی، می‌‌دانم، این آهنگ ماریا را طلبیده اما بچه اینجاست و و در حضورِ او ترجیح می دهم پیپِ آرامش دهنده را ـ چاق نکنم.
 
یادِ جیمی به خیر...
 
اکتبر ۲۰۲۰، نرماندی