با درود به هنرآموزان گرامی, برنامه امروز را اختصاص میدهیم به آموزش روش تهیه "پلو خورش شوربختانه" که البته بعد از اینکه مهارت لازم در تهیه مواد, طبخ, و همچنین "سفره چینی" و پذیرایی آن را بطور کامل بدست آوردید, خواهید توانست که ان را بصورت آش وترشی و حتی شربت تهیه کنین... داریم آشپز های ماهری رو که میتونن اونو حتی بصورت قرص و شیاف هم تولید کنن...

 

مواد لازم برای فراهم آوردن این خورش را الآن من میگم خدمتتون... چیزی که اول از همه باید روی اجاق سرخ کنین "مغلطه و سفسطه" هستش که میزارین روی حرارت کم واسه خودش یواش یواش سرخ بشه که اون بوی گندی که داره, ازش بره بیرون...

بعدش این چنتا چاشنی و ادویه رو که بهتون میگم بهش اضافه میکنین...

اول از همه, چاشنی دلسوزی هستش که اگه مال کارخونه خیرخواهی ش رو بتونین گیر بیارین, از همه اونای دیگه خوشبو تره...

چیز بعدی که باید اضافه بشه, یه نوع نمک خاصه که بهش نمک "نومیدی" میگن که توی  کارخونه "از اصلاحات" ساخته میشه, پس شد: نمک نومیدی از اصلاحات, که توی بازار ادویه فروشا نمیدونم که چرا بهش میگن "آرد بی بی"...

اجازه بدین که قبل از اینکه وقت برنامه امروز تموم بشه, آدرس عطاری که همه مواد لازم رو میتونین ازش تهیه کنین بهتون بگم...

میدون "فاشیستای ایرانی کش" رو که بلدین, اونو که رد کنین میرسین به یه دوراهی که یه طرفش میره به شاهراه کوروش صهیونیست و اون یکی طرفش که شما باید بری, میخوره به بزرگراه "متحد استراتژیک"... همینکه بری توی اون بزرگراه دیگه سرراسته... نبش مجتمع تجارتی "ممه های گلشیفته" میپیچی دست راست؛ چهار قدم پایین ترش, میرسی به محله "صراف ها" که سرش "آژانس مسافرتی نامزد ندا" رو میبینی... همونجا راست شکمتونو که بگیرین و از لوکس فروشی دادگاه لاهه و مهد کودک رضا رد بشین تا برسین به پلاک ۱۹۴۸ که مغازه بغل دستش میشه ۱۹۶۸...فکر اینکه چه جوری این شماره پلاک ها یه دفه پرش کرده و ۱۹۶۷ کجاس, غیر از اینکه باعث بشه لیست خریدتون رو فراموش بکنین, خاصیتی نداره؛ ولش کنین...

وارد عطاری که شدین, بعد از شالوم علیک و چاق سلامتی, بگین اینا رو میخواین... اشک تمساح, روغن اومانیست, پودر لزوم دخالت نظامی خارجیا و از همه واجبتر, فلفل مخصوص انگ و برچسب...

تا وقت برنامه امروز تموم نشده, اینو بگم که هرکدوم از مهموناتون که بعد از خوردن این خورش از نفخ شکم شکایت کرد, بفهمین که پدرسوخته یا توده ای هستش یا اینکه بسیجیه... در خونه رو باز میکنین و بهش میگین که بره بیرون پا بزنه... چن تا گوز که بده حالش خوب میشه...

...یا چیزی شبیه این...