بدنش مثل وقتی بود که از حمام بیرون می‌آمد. نم‌دار و بی‌حرارت. موهای دستش کز داده شده بود. تصورش کردم که با شنیدن صدای سوت خمپاره، دستش را جلوی صورتش گرفته است. یا چه می‌دانم، آن‌وقتی که خمپاره در چند متری‌اش به زمین گرم خورده بود. پس چرا دست‌هاش سالم بود؟ فقط موهاش کز داده شده بود؟ از حرارت انفجار یا چه؟ پس چرا موهای سرش سالم مانده بود؟ خب معلوم شد که کلاه بر سر داشته. چه خوب! چه خوب میگل عزیزم! آنهم در این گرما!

آن شکاف میان شکم