در اینکه ایرانیان مخالف در داخل و خارج از کشور زندگی می کنند شکی نیست. البته مخالفت آنها متغایر با هم است. گروهی خواهان براندازی نظام کشورند و گروهی ترجیح می دهند که قوانین کشور را پله به پله به نفع خود در دراز مدت تغییر دهند. در اینجا ما به روش مخالفت ورزی ایرانیان نسبت به حکومت کنونی کاری نداریم، بحث ما راهکارهاییس برای کمک به ایرانیان درون کشور تا آنها بتوانند زندگی بهتر و راحتتری را دارا باشند. در هر حال بهترین روش برای پیشرفت جامعه ایرانی همبستگی تمامی مردم کشور چه در درون و یا چه در بیرون از مرزهای ایران است. چون ما در داخل زندگی نمی کنیم، بهتر است از راهبردهایی استفاده کنیم که مشخصا مربوط به رفتار جامعه ایرانی خارج از کشور می شود.
در زمانی که کشور ایران بطور مستقیم در خطر جنگ بود و تحریمها داشت شدیدتر می شد، من بحثهای بسیاری در این مورد کردم که طرف مقابل را راضی به حمایت از مردم ایران کنم. آن زمان متوجه شدم که بسیاری از ایرانیان بخاطر تنفری که از نظام حکومتی ایران دارند، حاضرند که ایرانیان فشارهای بیشتری را متحمل شوند تا شاید "سر عقل" آمده و برای بر اندازی حکومت بپاخیزند. در آنجا بود که متوجه فرق بین براندازی و خیانت شدم. این شاید برای بسیاری قابل هضم نباشد ولی مخالفان حکومت سوریه هم دقیقا از همین روش اشتباه استفاده کردند. آنها تغییر حکومت را با هر روش و نتیجه ای بر ادامه حکومت ترجیح دادند. امروز باید قبول کنیم که روش مخالفان اسد، هر چند درست آغاز شد، اشتباه ادامه پیدا کرد. در واقع ایده تنفر و خشونت جای آزادی و رفاه مردم را گرفت. البته که کشورهای مختلف از این موضع سواستفاده کردند، ولی تقصیر از نارسی تفکر مخالفان نظام اسد بود که چنین بلایی را به سر کشور خود و مردمشان آوردند و راه را برای "خارجیان" به مرزهای کشورشان باز کردند.
براندازی که حاضر به رفتن راه تا آخر خط باشد، حتی اگر آن راه به جنگ و خونریزی بیانجامد، نامش خیانتکار است و در واقع فرقی بین او و کسی که با او می جنگد ندارد. اگر حکومت جنایتکار است، او هم در همان خط قرار می گیرد. چرا که هدف براندازی نیست، آزادی و استقلال ملی است. هدف رفاه و امید همراه با حفظ تمامیت ارضی کشور است. اگر تمامیت ارضی کشور نباشد، و جنگ و خونریزی کشور را تیکه تیکه کند، آزادی و استقلال یعنی چه؟ استقلال بدون داشتن کشور کاملا بی معنی است. نتیجه اش بدتر از آن است که حکومت قبلی بود.
بنابراین رشد "دانش" مخالفت سیاسی پیش شرط مخالفت آگاهانه است. زمانی که هدف براندازی باشد، همان زمان است که اشتباه آغاز شده. هدف باید یک عقیده سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی باشد که ممکن است با براندازی اجرا شود. اما اینکه ما چگونه باید مخالفت کنیم، یک تاکتیک مهم است که راه را برای فرهنگ آزادمنشی و انساندوستی باز می کند. فرهنگ مخالفت ورزی باید "مردم محور" باشد. هدف مشخص، اما روشهای اجرای آن باید با زمانهای گوناگون تغییر کند. برای نمونه، زمانی که کشور ایران در خطر جنگ و یا تحریم قرار دارد، سیاهنمایی چهره ایران در واقع ضربه ایست به هدف ما. ما می توانیم برای مردم خود با زبان خود، آن چیزی را که می خواهیم توضیح دهیم اما اینکار را با بیگانه نباید انجام دهیم. چون هدف "مردم محور" است، ما باید بیاندیشیم که آیا کاری که ما می کنیم،  سودی برای جامعه ایران، پیشرفت اجتماعی ایران، پیشرفت مدنیت ایران دارد یا نه؟ 
چیزی که ممکن به چشم نیاید این است که سیاه نمایی حکومت ایران در حقیقت به سیاه نمایی جامعه ایرانی پایان می یابد. درست است که بسیاری فرق بین حکومت و مردم را درک می کنند ولی در موقع قانون گزاری، از چهره بد ایران برای پیشبرد هدفهای خود، که ضعیف کردن جامعه ایرانی است، استفاده می کنند. آنان کسانی هستند که ضد ایرانند، نه بخاطر اینکه ایران زیر حکومت اسلامی است، بلکه بخاطر اینکه ایران از نظر سیاسی برای نفع شخصی و یا حزبی آنان خطرناک است. 
شک نداشته باشید که اگر مردم ایران آن انقلاب نا آگاهانه را  انجام نمی دادند، و شاه ایران به سیاست خود برای استقلال و قدرت کشور ادامه می داد، سنگهای بزرگی جلوی او می انداختند. شاید هم چنین نمی شد، ولی با درک موقعیت جغرافیایی و اجتماعی ایرانیان، امکانش بسیار زیاد بود. بنابر این دو جبهه در مقابل ایرانیان قرار دارند، یک جبهه درون کشور که با عقب ماندگی فکری و خرافات گری، مردم را در حبس خود گرفته و دیگری سیاستمداران و دولتهای خارجی اند که بطور مستقیم و یا غیر مستقیم برنامه حمله به منافع ملی ایرانیان دارند.
مخالفگر "عاقل" آن است که در مواقع گوناگون و با در نظر گرفتن شرایط وقت، موضع خود را سازگار نماید. در زمانی که صلح و ثبات هست، شدیدتر به ریشه های ضد آزادی بزند و در شرایطی که خطرناک است، سعی کند خطر را با خویشتنداری، انسان منشی، و خردمندی پایین آورد. آن کس نابخردانه کار می کند که در زمان تنشهای خطرناک، برای منافع حزبی و سازمانی سعی کند ضربه خود را به نظام وارد آورد. در آن زمان جنبش از مردمی به قدرت طلبی تغییر فرم می هد.
منظور این نیست که آنانی که همراهی استفاده از موقعیت ضعف کشور ایران در مقابل دشمن را انجام می دهند، خواسته این کار را برای قدرت طلبان می کنند. اما آنان با ندانستن اینکه قدرت طلبان از آنها استفاده ابزاری خواهند کرد و مردم ایران را به حبس قدرت خود در خواهند آورد، این روش را پیشی می کنند. اگر تمامی مردم ایران خواهان آزادی باشند، این به این منظور است که تمامی قشرهای کشور، چه موافق، چه مخالف، چه برانداز، و چه اصلاح طلب، باید بتوانند باهم پیوند بر قرار کنند. ریشه این پیوند در مردم محوری تمامی این جبهه ها خواهد بود. در این زمان است که ما شاهد خواهیم بود کسانی که به خواسته ملی کشور وفادارند پیدا می شوند و همبستگی بوجود می آورند. 
التبه قانع کردن برانداز سخت تر از بقیه گروه ها خواهد بود، چرا که آنها بدون چون و چرا خواهان رفتن حکومت کنونی هستند. ولی برای اکثریت مردم کشور، که دنبال آزادیهای مدنی همراه با تمامیت ارضی کشورند، فرقی نمی کند که نام حکومت چه باشد بلکه خواسته ملی آنان اعمال شود.
شاید سوال شود که روی چه اساسی مردم می توانند "مردم محوری" خود را نگهدارند. اصول اول اقتصادی است. غذا، پوشاک، دارو، و مدرسه (دانش آموزی) باید قبل از هر چیزی اساس هر جنبشی باشد. این اساس نباید باز ایست شود. روی این اصل است که اصلاح طلبی حکومتی و فرا حکومتی شکل گرفته است. به هر حال، حتی براندازان باید توجه کنند که اگر حرفشان کاملا درست است ولی اکثریت آن را نمی پسندند، زیر بار خواست ملی روند و هم آهنگ با اکثریت شوند که این راه دموکراسی است. 
تنبیه، تنفر، و انتقام هیچ وقت راهکار نیست و نخواهد بود. هم دلی و هم بستگی از درک بودن دیگری سرچشمه می گیرد و جنبش ملی برای آزادی مردم نمی تواند با اسلحه و خشونت همراه باشد. به امید ایرانی آزاد و آباد.