مدتها بود که می خواستم فیلم ایرانی نگاه کنم ولی نمی دانستم در ایران چه می گذرد. با فیلمهای ایرانی بجز چند فیلم مشهور از کارگردانهای بزرگ کشور و دنیا، آشنایی نداشتم. دنبال فیلمی بودم کمدی و یا رمانتیک. چیز سنگین و یا غمگینی نمی خواستم. بخاطر این بود که تجربه ای بدست آوردم که هنوز هم در فکرش هستم.
بجز یک و یا دو فیلم، به چنان فاجعه ای برخوردم که باور کردنی نیست. در بیشتر فیلمها، تبلیغ دزدی می شد. در فیلمها، برای بامزه کردنش، از شخصیت های دزد و جیب بر، به عنوان قهرمان داستان استفاده می شد. نه تنها درسی داده نمی شد، بلکه در بسیاری از فیلم ها، که نام فیلم بر آن گذاشتن هم سخت است، دزد داستان با دروغ، کلک، حقه بازی، جیب بری، و داستان سازی، عشق خود را هم بدست می آورد. بعد از تماشا، در آخر متوجه می شوی که دختر (معشوق قهرمان دزد داستان) و خانواده اش هم دزد و کلک هستند و هیچ کس آنی نیست که به طرف مقابل می گوید هستم!
چنان ضربه ای به من وارد آمد که هنوز حس بی هوشی دارم. فکر کردم یعنی چه؟ چرا چنین است؟ چرا در کشوری که می خواهند فرهنگ سازی کنند، چنین فاجعه فرهنگی روی داده است؟ رفتم برای بدست آوردن دلیلش. زیاد سخت نبود. با کمی مطالعه به منبع اشکالات بر خوردم که چندی از آن را در این مقاله می گویم.
۱) حقیقت در رمانس:
داستانسرایی از عشق و عاشقی عاطفانه در کشور ممنوع است. داستان باید با اداره سانسور هماهنگ کند و اداره سانسور، رابطه دو نفر با هم را حرام می داند و یا حتی ترویج فرهنگ غرب. برای دور زدن از اشکال تراشیها، فیلمنامه نویس (مثلا) فیلم را ساده می کند. برای خنداندن چند روحانی در قم، جیب بر و دزد بدبختی که هیچ ندارد و هیچ هم نمی فهمد را به عنوان قهرمان داستان می سازد. حالا که ما می دانیم این شخص دزد و کلک است، او می تواند همانند یک "غربی" عاشق شود و با دروغ خود را به خانواده دختر نزدیک کند. اینجا، ترویج ازدواج است، پس سازمان سانسور آن را قبول می کند. با هر کلک و کاری، تا زمانی که شخص عروسی کند، مشکلی نیست. روحانیون ایران و اصولگرایان در قدرت نه تنها اشکالی با این موضوع ندارند، بلکه خوششان هم می آید. پس حقیقت در رمانس، رابطه عاطفی و قلبی ضد سیاستهای سینمایی وزارت ارشاد که زیر دست سازمان سانسور کار می کند، می باشد. حقیقت عاشقی در دیدن دختری است و رفتن برای عقد او. همین. کش دادن موضوع می تواند پرونده فیلم را باطل کند.
۲) حقیقت در زندگی:
در فیلمهای ایرانی، برای کارگردان این موضوع مطرح است که تا چه حد بیننده با فیلم ارتباط برقرار می کند. کارگردان فیلم نمی آید داستانی را تعریف کند که زندگی روزمره مردم نیست. او فکر می کند که با داستانسرایی در مواردی که مردم آن را در زندگی خود نمی بینند، کارش دروغ از آب در می آید و بیننده می گوید، مگر می شه؟
خود این باور که باید حقیقت در زندگی را فیلم کرد و نه تخیل، از سازمان سانسور منشاء گرفته و روانه وجدان کارگردان و جامعه کشور شده. حال آنکه فیلم دقیقا بر عکس است. یعنی بیشترین فیلمها در کشورهای مختلف از استثنا می گویند نه از رواج. در ایران بر عکس، فیلمها سعی بر این دارند که دقیقا همانند زندگی عادی شهروندان باشند. شاید دلیل مهم آن کارگردانانی است که با ساختن فیلمهای نو رئالیسم، مشهوریت جهانی برای خود بدست آوردند و این کارگردانان درجه چندم، از آنها مایه گرفته و فیلمهای "نو مبتذل" خود را می سازند.
این مسئله برای تمامی فیلمهای ایرانی وجود دارد. فیلمهای اجتماعی همانند رخ دیوانه، که نسبت به فیلمهای دیگر یک سر و گردن بالا تر است، باید باعث شرم ایرانی بودن مردم شود. در یک صحنه فیلم، جوانانی در ماشین نشان داده می شوند که بعد از گذر از یک خانه، دختر به پسر می گوید: برو دزدی کن، شخص ثروتمند است!
البته دقیقا این را نمی گوید ولی همین را می گوید! و این فیلم از سازمان سانسور کشور می گذرد و آنها مشکلی با آن ندارند، چرا که اینها "بچه بدر رفته" هستند نه "بچه حزب اللهی". افتضاح فرهنگی و فیلمنامه نویسی یعنی این. بگذریم که نام تمامی انسانهای بد هم ایرانی می باشد و انسانهای خوب باید نامشان ریشه های عربی_اسلامی را دارا باشد.
۳) کوچک کردن فرهنگ کشور به دین:
فکر کنم اگر قرار باشد بطور کامل سینمای ایران را بررسی کنیم، خودش به اندازه یک کتاب می شود، و حتما این کار هم شده. بنابر این به یک نکته مهم در اینجا اشاره می کنم. با اینکه می خواستم فقط در مورد سینمای کشور و افتضاحی که روی داده صحبت کنم ولی گوشزد به ریشه این بی فرهنگی که اکنون در کشور فراگیر شده، بسیاری از سوالات را پاسخ می دهد.
اول اینکه مردم ایران هنوز یاد نگرفته اند با جمعیت بزرگ کشور خود زندگی کنند. این نداشتن رابطه درست کار مردم را مشکل کرده. هیچ کس به هیچ کس دیگری نمی اندیشد و فقط در فکر منافع خود است و بس. در جامعه های مدرن همین است ولی اکثریت مردم در آن جامعه ها فهمیده اند که رعایت حقوق دیگران، در واقع بر می گردد به رعایت حقوق شخصی خودشان. از راننده تاکسی که از خیابان یکطرفه، غیر قانونی عقب گرد می کند و باعث می شود که هزاران خودرو راهشان بند بیاید گرفته، تا شخصی که خودروی خود را وسط خیابان پارک می کند که برود برای خانواده اش نان سنگگ بخرد. پشتش هم هزاران خودرو، سعی می کنند به خط دیگر بروند و ترافیک وحشتناکتر می شود. یا حتی چانه زنی را در نظر بگیریم. کارمندی طبق مقررات به شخصی می گوید برای گرفتن فلان چیز، احتیاج به مدرک فلان دارید. شخص با التماس، خواهش، و بعد عصبانیت خواهان آن است که کارش بدون داشتن مدارک، که قانون آن اداره است، راه بیافتد. در اینجا کار صدها نفر به تاخیر می افتد، چرا که آن شخص نمی خواهد قانون را رعایت کند. خودم و خودم و هیچ. و این از مشکل مردمی که بلد نیستند چگونه در جامعه کشورخود زندگی کنند.
دوم اینکه نظام حاکم از مردم کشور بدتر است. آنها فرهنگسازی برای اداره کشور انجام نداده اند. اگر نیکی در فرهنگ ایرانی وجود داشته باشد، که بنظر من دارد، در زیر هزاران لایه از دین و خرافات قایم مانده است. قوانین اسلامی کشور و ترویج فرهنگ اسلامی باعث شده که دو رویی، دروغ، حقه بازی، کلک، ظاهرسازی و ظاهر پسندی، دزدی، و فساد در تمامی زاویه های اجتماعی مردم ریشه دوانی کند. در حقیقت، فرهنگ عمومی کشور از رابطه های احساسی، میهن پرستی، و دوستی تغذیه می کند، به دین و خرافات کوچک شده. چرا که دین جزوی از فرهنگ کشور است و نه بر عکس. و نبود کردار بر منطق عقل و خرد، و فرهنگ غالب کشور مردم را گم و گیج کرده.
حس ظاهرسازی، ظاهرپسندی از "مشکل" حجاب برای نظام گرفته تا ادای دینداری و مذهبی در آوردن کسانی که قدرت می خواهند جای درستکاری و نیت خوب را گرفته. مردم هم اعتمادی به قوانین و مشکل گشایی مدیران ندارند و همه شدند خودشان و خودشان.
و برگردیم به ماجرای سینمای ایران. آنهم فرقی با بقیه جامعه ایرانی ندارد، چرا که کارگردان فکر می کند که دروغ و حیله، جزوی جداناپذیر از ایرانیان امروز می باشد. و جای ترویج فرهنگ بهتر برای امیدوار کردند مردم، به فحاشی خود ادامه داده و فیلمهایی می سازد که مبتذل و آشغال بهترین لقب آن است.
در اینجا می خواهم بگویم که حتما در جامعه کنونی ایران، مردم می توانند از خودشان درس بگیرند و کارهای مهمی انجام دهند. از پایین به بالا. ولی فرهنگ غالب، فعلا چنین چیزی را اجازه نمی دهد و امید من این بود که کارگردانان و هنرمندان، جای تمرکز به فرهنگ رایج و یا تبلیغ فرهنگ اشتباه (همانند چند همسری، جیب بری، دزدی از "'ثروتمند"، طلاق، صیغه، دروغگویی و چاپلوسی...) بیایند فرهنگ بهتری برای مردم پیش بکشند (همانند پشت کاری، قهرمان پروری و یا پهلوانی، درستکاری در هر شرایطی، عاشقی و راستگویی، خویش باوری، خویشتنداری...)
شاید مردم ما احتیاجی ندارند که ببینند چقدر کوچک شده اند، شاید آنان می خواهند امیدوار باشند، شاد باشند، به خود افتخار کنند، و بدانند که می توانند.
دوست عزیز ابرمرد
متاسفم که تجربه خوبی در زمینه سینمای جدید ایران نداشتید. متأسفانه به چند فیلم مبتذل بر خوردید که در واقع در همه دنیا همجوار با فیلمسازی خوب و مترقی، آنها هم وجود دارند. برای مثال فیلمهای برات و جکی چان رو در مقایسه با فیلمهای خوبی که نامزد اسکار میشن، به یاد بیارید.
من مدت دو ساله که شدیدا گفتار فیلمهای ایرانی شدم و به صراحت میتونم بگم که در زمینه سینما، ایران واقع پیشرفت بزرگ و فاحشی کرده. هنرمندان بسیار قابل و کارگردانان متعهد تعدادشون بیشتر شده.
صرف نظر از بحثهای سانسور و اینکه در هر فیلمی باید اجبارا یک نقشی به آخوند و مجتهد هم بدند که مظهر عقل و فیض و کرامت هست، ولی یک جهش بسیار عظیم در سینمای امروز در ایران به وجود آمده که باور نکردنیست.
به عبارت دیگه، یک نوع زبان مخفی که به انگلیسی میشه اون رو (دیکدینگ) ترجمه کرد، بین فیلم و تماشاگر به وجود اومده. یعنی اینکه فیلمسازان و بازیگران، موفق شدند که در عین اینکه بازیهای ارائه میدند که دقیقا مطابق دستورات اداره سانسور و ارشاد هست، ولی باز هم در خلال صحبت شون، پیغامهای خودشون رو به مردم میرسونند. اکثر این پیغامها هم مخالف وضع و مقررات کنونی اجتماع هست. به طوری که گاهی اوقات باعث حیرت من میشه که چطور به چنین فیلمی اجازه پخش دادن؟
از فیلمهای مبتذل بگذریم، گو این که در زمان شاه وضع حتی از اینهم بد تر بود. حتی در بهترین فیلم هایی مثل قیصر و قصاص و غیره، همیشه باید یکی دو صحنه از عرق خوری و رقص جمیله میبود، که الان جاش رو نماز و مسجد گرفته. اینها به کنار، ولی اگر به فیلمهای خوب توجه کنید، واقعا تفاوت رو با زمان گذشته به طور وضوح میبینید.
من قبول دارم که در حال حاضر یکی از فعالترین بخشها در ایران، همین صنعت فیلم سازیست که در واقع دست و بال همه رو باز گذاشتن تا فیلمهای متعدد بسازند که سر ملت اینجوری گرم بشه. اما در این میان، الحق که هنرمندان و دست اندرکاران متعهدی داریم که تلاش خودشون رو برای پیشرفت فرهنگی میکنند. از حق نباید گذشت.
در ضمن، من با این مسئله که از زندگی عادی و روزمره مردم فیلم میسازند هیچ مشکلی ندارم. فراموش نکنید که در ایران، زندگی عادی مردم، اصلا عادی نیست! فقر و فحشا و اعتیاد و صیغه و اینها که در زندگی روزمره مردم وارد شده چیزهای عادی نیستند و باید در موردشون فیلم ساخته بشه و بیشتر و بیشتر روشون تکیه بشه.
من اینجا دو فیلم رو به شما معرفی میکنم و ازتون خواهش میکنم که هر وقت فرصت کردید، تماشا کنید. فیلمهای هستند کاملا عادی، ولی همونطور که گفتم میتونید از خلال بحثها و گفتگو هایی که در آن میشه، به عمق زحمات دست اندر کارن متعهد ما پی ببرید.
نا امید نشید.....
یکی از اونها فیلم "زندگی خصوصی" است با شرکت فرهاد اصلانی
و دومی فیلم "مستانه" باز هم با شرکت فرهاد اصلانی و باران کوثری که از هنرمندان خوب سینما هستند
لینکها رو در اختیار شما قرار میدم.
موفق باشید
https://www.youtube.com/watch?v=ETUpMCccQcw
https://www.youtube.com/watch?v=VpRELCWrAVE
خوشحالم که قبول داری که از نظر فیلم سازی پیش رفت کردیم.
من فیلم ماهیها عاشق میشوند رو هنوز ندیدم، حتما در اولین فرصت میبینمش، کنجکاو شدم.
در مورد فیلمهای کمدی، راست میگی، من هم چند تا فیلم مزخرف دیدم که تا آخر هم نگاه نکردم.
سریالهای "در پایتخت" در کمال سادگی ولی جالب بودند.
با اینکه اولش اصلا مایل نبودم که ببینم چون بنظرم طولانی و بدون محتوا میومد، اما با اصرار دوستان همه اونها رو دیدم و کلی هم دوست داشتم.
به امید سازندگی بیشتر و بهتر در سینمای ایران....
هنرپیشههای محبوب من حامد بهداد و باران کوثری هستند که هر دو در سریال دندون طلا بازی خوبی ارائه دادند
موفق باشی
فیلم پنج ستاره رو دیدم.
اتفاقاً خیلی هم دوست داشتم
یک فیلم دیگه هم اخیرا ازش دیدم که متأسفانه اسمش رو خاطرم نیست، در نقش استاد زیست شناسی بود ولی خیلی به ظاهر آدم عجبی میآمد، عاشق یکی از شاگرداش میشه....
فیلم کلا کمدیه، ولی از نظر فیلمسازی خیلی مدرنه و قسمت هایی از اون هم کارتونیه
حیف که اسمشو یادم رفته
من هم آن فیلم را دیده ام ولی اسمش یادم نیست. فکر کنم شهاب حسینی هم معلم آن دختر بود. در واقع چیزی که بیاد دارم این بود که تمامی فیلم رویای دختر بود که حقیقت نداشت ولی آگاهی زیست محیطی را به او رسانده بود...
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D8%B9%D9%85_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%84
ای بابا. تا دلتون بخواد فیلم های ایرانی خوب و دیدنی وجود دارند. به نظر من فیلم «رخ دیوانه» از «جدایی نادر از سیما» یک قرن جلوتر است. تماشای فیلم های ایرانی سرمایه گذاری وقتی و علاقه آکادمیک لازم دارد. باید از نقدهای همینجوری دست کشید.
سوال: آیا کک در تنبان شما هست یک سینما خانه در اینجا راه بندازیم.
چند فیلم دیدنی را معرفی میکنم:
عصر یخبندان (محشر، محشر است)
خانه ای روی آب (آه، اثری ارجمند از بهمن فرمان آرا)
یک بوس کوچولو (اثری دیگر از بهمن فرمان آرا)
خاک آشنا (اثری دیگر از بهمن فرمان آرا)
حوض نقاشی (به حضرت عباس حقش دریافت یک اسکار خان بود)
هیس، دخترها فریاد نمیزنند (پوران درخشنده)
رویای خیس (پوران درخشنده)
خواب زمستانی
باغ فردوس، ساعت پنج بعد از ظهر
فرزند چهارم (شونصد بار تماشا کردم)
دوران عاشقی
جیب بر خیابان جنوبی
حوالی اتوبان
چند متر مکعب عشق
در دنیای تو ساعت چند است؟
گلچهره (یه جورایی بسان فیلم «سینما پارادیزیو»)
حریم
چهار انگشتی
من دی وی دی های رسمی فیلم ها را از ایران میخرم و خیلی از دی وی دی ها یک «پشت صحنه» هم دارند که تماشایش یک میلیون دلار ارزش دارد (واه، واه، چه دروغ بزرگی!)، چون کارگردان توضیح میدهد هدف فیلم چه بوده (البته از دیدگاه خودش).
پشت صحنه فیلم «رخ دیوانه» (پسکد: sorkhoo36)
http://hypathia.org/video/video4.html
این کلیپ پایان دوم فیلم «رخ دیوانه» است که کارگردان در کلیپ پشت صحنه توضیح میدهد چرا انتخاب نشد.
http://hypathia.org/video/video3.html
سلام باوفا، چطوری؟
ای بابا، من فکر میکردم خودم خیلی فیلم ایرانی میبینم، اینجور که معلومه حتی ۲۰% فیلمهای که شما دیدی رو من ندیدم.
من کاملا با این ایده بحث و انتقاد فیلمهای ایرانی موافقم و اگه یکی از شماها این بلاگ رو راه بندازین، مشتری پرو پا قرص میشم. خوبه که هر هفته یک فیلم انتخاب کنیم و در موردش بحث کنیم.
در حال حاضر من پیشنهاد میدم در مورد فیلم "فروشنده" که الان در فستیوال کن روی پرده رفته، صحبت کنیم (هنوزم ندیدمش)
گویا انتقادهای جالبی نگرفته. منتقدین (تا دیروز که من میخوندم) زیاد به قول معروف ایمپرس نشده بودند.
کی حاضره این بلاگ رو راه بندازه؟
خیلی ممنون میشم...
چندتا از فیلمهایی را که نام بردید دیده ام. بقیه را در لیست بایدها گذاشتم تا ببینم چه می شود. ممنون از پیامتان.
مرسی سوری و ابَرمرد از برای کامنت هایتان. من فقط هفت سال است سینمای ایران را کشف کرده ام. دخیل شدن در سینمای ایران و آشنایی با دغدغه هایش مثل یادگیری یک زبان جدید برنامه نویسی کامپیوتر است (منظورم پوروگرامینگ لنگویج بود). یعنی اصول و اسلوب خودش را دارد. تازه، باید یک لایه دیگر هم به این حرفه در ایران اضافه کنیم، چون فیلمساز و کارگردان باید اداره سانسور را هم دور بزنند.من هالیوود را «چالنج» میکنم با سانسور های موجود در جامعه سینمای ایران بیایند فیلم بسازند. یک روزه زرتشان قمصور میشود.
در مورد راه انداختن یک سینما خانه در سایت موافقم. اگر یک گروه باشه، خوبه، چون باید هدف مشخص داشته باشه. بلاگ شخصی است. پس من استارت میزنم. راستی، اول شرط گروه این است که همه بتوانند فیلم معرفی شده را تماشا کنند. هدف این گروه مشارکت فیلم دوستان باید باشد.
از فیلم «فروشنده» خبر ندارم. دنبالش میگردم. هرکی پیدایش کرد، لطفاٌ بلینکید.
تجربه من نشان میدهد که همه فیلمهای خوب ایرانی در فستیوال های خارجی حضور ندارند (یعنی امکانش نیست) و هر فیلم حاضر در فستیوال ها هم دلیل جامعی برای خوب بودن فیلم نیست. البته، پر واضح است صفت «خوب» و «بد» نسبی است و به میزان ارزش گذاری شخصی هر تماشاگری بستگی دارد.
گروه جدید: «فیلم هفته»
http://iroon.com/irtn/group/83/
حتما در یک بلاگ این گروه را به همه معرفی کنید. عقیده خوبی است.